قسمت هژدهم
{1} باب افغانستان
افغانستان سرزمین افغان ها معنی می دهد ، واقعیت سیاسی واجتماعی افغانستان نشان دهنده این است ، که پشتونها ازوسط قرن هیجدهم بشکل متکامل نظام دولت داری آنها آغازمیگردد ، قبل ازنشست پشتونها درحکم افغانستان اوضاع مملکت به شکل واضح شرح وبیان میگردد، دردشت های آسیای میانه قبیله یی بنام آریانا تقریبا دوهزارسال قبل ازمیلاد شناخته شده است،به چه شکل اند، به عبارت دیگرازکجا آمده اند، برأثرنا به سامانی ها ودگرگونی وضعیت سیاسی این قبیله ازدشتهای آسیای میانه بشکل مجبوری به سمت جنوب هجرت کردند ، سرزمین که آنهاجابجا شدند مناطق بلخ و تخارستان امروزی میباشد،بعدازظهوردین زردشت درآسیای میانه، گشتاسب پادشاه بلخ درهمان دوره دین " زردشتیزم " را می پزیرد ، واین آیین برای آنها راه نشان دهنده رشد و تکامل اجتماعی واقتصادی میباشد ، زیرا دین هیچگاه درصحرا یا دربین قبایل پراگنده ظهورنکرده ، بلکه جایگاه اساسی دین درشهرها و دربین توده های تکامل شده یی مردم بوده ، انسان ها را با تعلیمات عقیدوی بسوی اجتماع اخلاقی تمدن جلب میکند ، البته حیات اجتماعی انسان ها وابسته به دین میباشد ، بخاطرهمین انسان ها درهیچ زمان ومکان بدون دین زندگی کرده نمی توانند ، درسال 550 ق م درفارس سلطنت که ازسوی کورش اول پادشاه هخامنشی ها برپا گردیده بود درسال 516 ق م ازسوی داریوش اول سرزمین کنونی افغانستان را إستیلا نمود ، در دوره او حدود امپراطوری فارس تا دریای سیحون توسعه یافته بود ، منطقه آسیای میانه بعد ازینکه تقریبا 200 سال درحکمرانی امپراطورفارس بود، اسکندرمقدونی درسال326 ق م دراثنائی هجوم بسوی هندوستان این منطقه را به قلمرو خود درآورد ، با تحول وترقیات حیات مدنی واجتماعی در دوره ئی دولت یونان باختر{ گریک بکتاریا } ملت های مختلف آغازبه مهاجرت دراین منطقه شدند ، با پایان یافتن دوره یی استعمارهخامنشی ها ویونانی ها مردم آسیای میانه دوباره استقلال خویش را بدست گرفتند ، وامپراطوری باعضمت ترک کوشانی بود ، وبازهم منسوب به ترک های آسیای میانه ظهوریفتلی ها در این سرزمین بود ، این دوره ها ازلحاظ تاریخی غنامند ترین وافتخارآفرین ترین بخش های تاریخ افغانستان را تشکیل می دهد ( دخول دین بوذا ) درآسیای میانه درقرن دوم قبل از میلاد با تعالیم خاص روحانی واخلاقی دربین توده های مردم جابجا شده منطقه را زیرتأثیرخود گرفت،صدها معبدبنا نموده و درآن شاگردان بوذائی راتربیه نمودند، واین هردو دین زردشت و بوذا - تحت حمایت حکام ترک قرارگرفته ، و بنابرعدم تعصب موجودیت عرقی بخاطر همین تاکنون در مورد زبان مدنی آنها معلوماتها به درجه کافی به دست نیامده است ، به هرحال شاید زبان آنها سغدی ها یاختنی ها باشد ، با ظهورنشردین اسلام در آسیای میانه ، خدمت گذاران دین اسلام ، این دین مبین اسلام را به دیگر کشورهای دورازمنطقه بنشررساندند سلاطین همان دوره طاهریها، سامانی ها قاره خانی ها،غزنوی ها،سلجوقی ها،غوری ها ، تیموری ها، شیبانی ها، اشترخانی ها بودند،قدرتمنداین حکام دفاع ازسلطنت ومملکت خود وطرد حملات نیروهای بیگانه نمودند،نظام دولت داری آنها درآسیای میانه از دول ابرقدرت همان زمان بوده با گرفت امتیازات بزرگ درتاریخ اسلام از یک سو ازسوی دیگرملت آسیای میانه نام قهرمانی را درتاریخ نیزکسب نمودند ، در زمان همان حکام مدارس دینی را ایجادکردند، افرادیکه درهمان مدارس تربیه وتعلیم یافتندازشخصیتهای بزرگ ورهنمای دین اسلام گردیده برای معارف دین اسلام باخدمات بیقیاس شان درجهان شهرت یافتند ، در دوره های درخشان آنها زبان عربی درساحه دین .و زبان دری درساحه ادبیات به پیروزی های بزرگ نصیب ایشان گردید
حالات سیاسی واجتماعی افغانستان
کشورافغانستان درقلب آسیا موقعیت داشته وسعت اراضی آن 650000 هزارکیلومترمربع میباشد ، قسمت شمالی آن از پامیرشروع تادهنه ذولفقار به طول( 1680) کیلومترازاین جمله ( 960 ) کیلومتررا دریای آمو احتوانموده بقیه خشکه میباشد) وباجمهوریت های مستقل شده یی ترکستان ، تاجکستان،ازبکستان،ترکمنستان هم سرحد بوده ،ازجهت غرب کشور 816 کیلومتربا ایران وازهمه بیشترازجهت جنوب شرق با پاکستان که امتداد آن درحدود 1810کیلومترمیرسد مرزمشترک دارد، وکوچکترین سرحد(80 ) کیلومتربا ترکستان شرقی ( چین ) دارد، ولایات شمال افغانستان از نقطه نظراراضی، وسیاست حاکمیت ، وکلتوروفرهنگ ، باجمهوریت های آسیای میانه مشترکات تاریخی داشته به همین سبب بنام ( ترکستان افغانی ) شناخته شده است ، اما این نام درسال 1930 میلادی ازتمام دفاتردولتی و دیگر دیوان های دولتی زدوده شده ومناطقی که سرزمین تاجک ها ، ازبیک ها وترکمن ها بود ، اما ازآغازقرن بیستم دولت اقوام پشتونها را کوچ اجباری نموده دراین مناطق جابجا کردند ، کوه هندوکش وکوه بابا وتیربند سلسه کوهای ترکستان را ازجنوب جدا مینماید، تعداد نفوس افغانستان را تا کنون بادقت نشان نداده است ، اما به اسناد برخی از منابع { نوزده ونیم ملیون } تخمین گردیده است، مطابق این احصائیه 35 % پشتونها ، 40 % تاجکها ، 14% ازبیکها، 7 % هزارها ، 3 % ترکمن ها ، 1% اقوام متفرقه را نشان داده شده اند،درافغانستان پس ازکودتای اپریل 1978 میلادی 7 ثور 1357 شمسی بعدازینکه مارکیستی ها دولت خود را برقرارکردند ، تقریبا 5 ملیون نفربه ایران وپاکستان هجرت نمودند ، 90% مردم افغانستان شهرنشین وقسمت کمی ازآن بشکل کوچی حیات بسرمی بردند ، اما بعداز دخول قوات شوروی به افغانستان جنگ های که بشدت به وقوع پیوست سبب گردید که زمین های زراعتی بدون کشت و زرع باقی مانده و دهات ازبین رفته سپس اهالی دهات را ترک گفته در شهرها آمده متوطن شدند ، درقسمت های شمال افغانستان تاجکها وترکها درشرق وجنوب پشتونها در غرب تاجکها در وسط کشورمغل هایکه باهویت هزاره شهرت یافته سپس دری زبان شدند زندگی می کنند ،ازعصور گذشته شاهراه ( راه ابریشم ) ایجاد گردیده بود ازطریق هرات ، مرغاب ، اندخوی , میمنه ، آقچه ، بلخ ، تاشقرغان، قندز، تالقان، فیض آباد رسیده دامنه کوهای پامیر را طی نموده داخل قشقر( ترکستان شرقی ) چین میگردید ، و درشهرهای متذکره درکاروان سرای ها تجارت مردم رشد یافته ونفوس اهالی نیزافزایش یافت ، درشمال کشورمردم مصروف بافتن گلیم شالچه ، قالین والچه بافی ، نساجی ، قناویز، زرگری ، وساختن قمچین اسپ ، ودیگر وسائل برای اسپ تیار نمودند ، ولوازم دهاقین ، نجاری ، مسگری ، وصناعت چرم گری نیز رواج داشته ، وانواع خیاطی البسه مانندی ، قاقمه ، باسمه ، چکمن ، چپن ، کلاه گل دوزی وکلاه قره قول ولنگی ابریشیمی درمنطقه و انواع دیگر پوشاک های گوناگون دراین منطقه تولیدشده ، بهمین سبب درشمال کشور درگذرگاه کاروان ها سپس شهرها زیاد شده رفت واهالی منطقه از دیگر مردمان متمدن وشهرنشین شدند ، اما درمناطق غرب وجنوبی کشور شهر هرات و قندهار قراردارد ، و مسیرراه این هردو شهر را دشت های وسیع وبی پایان تشکیل می دهد ، ومردم این منطقه با شیوه کوچیگری باگله ها ومواشی خود حیات بسرمی بردند ، درجنوب و مشرقی برسرراه کابل ، غزنی، هندوستان ، شهرجلال آباد واقع است ، اکثریت اهالی این منطقه را اقوام پشتونها تشکیل میدهد ، پشتون ها هیچ وقت به یک سرزمین خویش را وابسته نکرده بلکه وطن آنها چهادر{ قدیفه } ایشان بوده منبع حیاتشان قافله ها راچوروچپاول نموده یا به مقصد امنیت راه ازانعام سلاطین همان دوره حیات اجتماعی خویش را تأمین می نمودند ، در سال 1603 میلادی راهب مسیحی { کوتز } نام داشت به روایت وی راه پشاور وکابل را در 42 روز طی نموده و درهنگام عبور از این مسیر راه توسط قبایل پشتونها کاروان ها را چور ومسافرین را غارت نمودند و در اثرخود نوشته است ، به اسناد نمایندگان " کمپنی شرق الهند " ریچارد دیسل وجون کراتر " آنها هنگام سفربسوی ایران فاصله راه بین ملتان و قندهار را درخلال 43 روز منزل پیموده ودرمسیر راه پشتونها کاروان آنها را درهرمنطقه توقف داده ازآنها باج گرفته شد ، واین موضوع را یاد آوری نمودند ... نـسب اصلی افغان یا ( پشتون ها ) سید جمال الدین افغان دراثرخوداصل کتاب بنام ( تتمه البیان فی تاریخ الافغان ) انتساب بودن نسب اصلی افغان ها را به سلاله بنی اسرائیل نشان می دهد ، همچنان به اسناد تاریخ نویس عرب داکترمحمود شاکرکتاب بنام { افغانستان } پشتونها نسب اصلی خود را نسل به نسل فرزند یعقوب علیه السلام ( بنیامین) و نواسه آن ( افغانا ) نام داشت وصل می نمایند، بعد از اینکه بالای بنی اسرائیل مصایبت بزرگی افتاد چهل تن از احفاد وی بسوی منطقه شرقی فارس هجرت نموده و در همان منطقه متوطن شدند ، مؤرخین این منطقه را بنام سرزمین کنونی غورقید کرده اند، به هرحال افغانها بکدام حالت مجبوری از منطقه بیرون راننده شده بسوی کوه های سلیمان و وادی خیبرمتوطن شدند ، بهمین دلیل درتاریخ ثابت میشود که اصلی نسب پشتونها ازاولاد بن یامین پسر یعقوب علیه السلام می باشد ، درقرون 17- 18میلادی دوقبیله بزرگ بنام غلزائی ( خلجی ) و ابدالی ( عبدلی ) در مناطق زابل و قندهار آمده جابجا شده و صاحب قوت وقدرت بزرگ شدند ، به تعبیرمؤلف تاریخ " خورشید جهان " با آنکه واژه های « افغان ـ پتان ـ پشتون وسلیمانی » اگر در تلفظ مترادف باشد و اما درمعنی یک است ، و بازهم می نویسد افغان و پتان در بین این دوکلمه فرق دارد ومؤلف أثر شرح وبیان میکند : هرافغان پتان شده نمی تواند اما هر پتان را افغان گفت ، در این رابطه واقعات زیادی را روایت نموده و برای آن نسب نامه میسازد ، به همینگونه وی نسب اصلی سادات پشتون ها را بیان نموده ( سدوزائی ها ) ازبخارا و ( خوندی ها ) از شهر خجند، و(بختیاری ها ) ازنسل سیداسحاق اوشی است گفته قید میکند ، ادبأ وشعرای افغان نیزواژه های پشتون ـ پختون وپختانه را با تفاخر وغرور بکاربرده واین نام ها رانمودارنجابت وغرورملی خود میدانند ، بطورمثال اگرشما ازیک ادیب افغان بپرسید « تاسی افغان یاست ؟ یعنی شما افغان هستید ؟ وی بلا فاصله جواب میدهد ، هو- زه پختون یوم ، بلی من پشتون هستم ! زیرا ترک ها وتاجیک ها این ملت را بنام افغان شناخته باشند ، اما آنها از کلمه افغان بالای خود نوعی حساسیت دارند ،
اضافه ازشخص مترجم : اگرازنام سلیمان کوه و وادی خیبرآگاه شویم ازنام این مناطق دلالت واضح روشن میشودکه قوم پشتونها ازنسل بنی اسرائیل می باشند زیرا بنی اسرائیل احترام خاص به حضرت سلیمان علیه السلام دارند ، البته همه امت محمد صلی الله علیه وسلم به تمام انبیاء کرام احترام وایمان به رسالت شان دارند ، ودلیل دوم منطقه خیبردرقسمت شمال غرب مدینه منوره موقعیت دارد ، و دراین مناطق قبائل یهود قبل ازاسلام بود باش میکردند ، بعد ازنشردین اسلام درجزیره عرب این طائفه عداوت خویش را علیه دین اسلام اظهارنمودند، وبا مشرکین مکه برعلیه مسلمانان اتفاق نمودند ، وعهد پیمانیکه بارسول اکرم ص نموده بودند خلاف عهد خویش عمل کردند ، درنتیجه رسول اکرم صلی الله علیه وسلم این مردم را از مدینه منوره به سوی خیبراخراج کردند ، و درتواریخ جنگ رسول اکرم صلی الله علیه وسلم علیه انها درمنطقه خیبرقیدشده است ،ودر عهد خلافت
حضرت عمر رضی الله عنه یهودی ها را ازجزیره عرب اخراج نمودند ، ازدیدگاه خودم با یکی ازموسفیدان سلیمانی ها که درشهر طائف عربستان سعودی مقیم بود ، برای شما قراء محترم روایت میکنم ، وی برایم قصه کرده گفت : اصلی سلیمانی ها افغان میباشد واجداد ما قبل از دوصد سال دراین سرزمین هجرت نمودند ، امروز درعربستان سعودی درمنطقه حجاز خیابان های بنام السلیمانیه درمکه مکرمه، مدینه منوره، جده،طایف شریف دارند وبنام حی السلیمانیه - خیابان سلیمانی یاد میشود
باب دوم
قیام هوتکی ها در اوائل قرن هیجدهم
( 1 ) حاجی میرویس خان هوتکی
چنانچه قبلا تذکرداده شد که در ولایات جنوبی افغانستان پشتون ها زندگی میکردند ، هلمند وارغنداب درابتداتحت اداره مستقیم کورگانی ها شیبانیها جزء قلمرو رسمی بابرشاه بود ، همایون شاه درسال 952 هجری 1545 میلادی قندهار را به پاداش کمک واحسان که شاه طهماسب صفوی درحق وی انجام داده بود برای شاه طهماسب انعام نمود ، در زمان شاه عباس کبیرنیز زمام اداره قندهار بدست صفوی ها بود ، زمانیکه دولت فارس روبه تضعیف نهاد مدتی اداره قندهار بدست ازبیک ها افتاد ، و بعد از آن دو باره زمام اداره واختیارشهر بدست شاه جهان افتاد و سپس تحت سلطه صفوی ها باقی ماند ، اورنگزیب پادشاه کورگانی هند درصدد آن برآمد
تا قندهاررا که ازپیکرحکومت کورگانی هند جدا شده بود ، دوباره کوشش نمود تحت اداره سلطه خود درآورد لیکن موفق نشد ، در زمان شاه حسین صفوی قندهارجزء ولایات ایران شمرده می شد ، پشتونهای قندهار پیروی ازمذهب اهل تسنن می کردند ، آنها حکمروانی صفوی ها را به رضایت خود قبول نکرده بودند ، بخاطرهمین زمانیکه اهالی قندهارعلیه صفوی ها قیام کردند ازسوی ایرانی هاهمیشه سرکوب می شدند ، در زمان شاه حسین صفوی که آخرین شاه صفوی ها بود این سلطنت ضعیف گردیده بود ، سردار ابدالی ها ( دولت خان سدوزائی ) درقندهارعلیه دولت صفوی ها قیام نمود ، اما شاه ایران درسال 1116 هجری 1704 میلادی درمقابل عصیانگران سنگ دل ، بی رحم و ظالم گرگین خان گرجی ( ملقب به شهنوازخان ) را فرستاد ، گرگین خان درحوالی شهرصفا دولت خان ابدالی و فرزند او را دستگیر نموده بقتل رسانید و ابدالی ها را تارومار میکند ، گرگین خان قبیله غلزائی ها را بخود نزدیک نمود و منسوب به همان قوم میرویس خان هوتکی را سردار قبیله و کلانترشهر قندهار مقرر نمود ، و بدینگونه خواست تا اعتماد دوستی پشتونها را بخود کسب نماید ، میرویس خان که نمی خواست تحت حکم بیگانگان خدمت واز حکم آنها پیروی نماید و درصدد یافتن چاره وتدبیر برای مستقل کردن منطقه شد ، گرگین خان که ظالم و ستمگربود اهالی قندهاراز دست ظلم وستم وی به ستوه آمده دست به عصیان برعلیه وی زدند ، گرگین خان درحال جنگ علیه مردم ، میرویس خان درهمان وقت با تودئی از افراد خود از شهر قندهار بیرون بود وی هم باعساکرخود آمده وبرعلیه گرگین خان جنگ را شروع میکند اما بعدازینکه میرویس خان درجنگ مغلوب میشود ، گرگین خان بخاطر مجازات میرویس خان ، وی را به اصفهان می فرستد ، میرویس خان که عقلمند و تدبیرکاربود و راه مکر وحیله را که خوب می فهمید ، هنگامیکه او را بحظورشاه حسین صفوی دراصفهان آورند ، میرویس با چشمان گریان درحالیکه درحظورشاه بزانو افتاده میگوید : ای شهریارا , من با آگاهی ازبغاوت اوباش ها در قندهار بخاطرحمایت از تاج وسلطنت شما با افراد خود به کمک آمده بودم ، اما ازطالع بدمن گرگین خان تصور نمود که من عاصی هستم و بالایم هجوم نمودند ، من گمان کردم که حمله کنندگان شورشیان قندهارهستند به حمله متقابل برضد آنها هجوم نمودیم ، به تاج شاهن شاهی شما قسم میخورم که قصدمن جزء خدمت به شمامرام ومقصد دیگری نداشته و ندارم وهرگزچنین خیالات فاسد را در دماغ خود جای نمیدهم ، با این جملات چرب وملایم خود را ازقهر وغضب شاه حسین نجات داد ، وازاسارت شاه میرویس خان با تمام عزت واحترام رها گردیده بسوی قندهار برگردید ، میرویس خان پس ازبازگشت به قندهاربه امید راه نجات ملت خود ازظلم وستم گرگین خان درفکرچاره وعلاج بود، وی زمانیکه دراصفهان اقامت داشت از چگونگی وضعیت در بارشاهی و مخالفت های درونی وبی انتظامی امور بخوبی سر درآورد و با مناسبات بین رعیت و دولت آگاهی وآشنائی کامل پیدا کرده به قندهار برمی گردد ، میرویس خان بخاطراجرای پلانهای خود با بهترین هدایا وتحفه های ثمین به اصفهان می رود و به مقصد تیزکردن آتش مخالفت بین اعتماد الدوله
و دیوان بیگی برادر زاده گرگین خان نخست به نزد اعتماد الدوله می آید وهدایای خود راتقدیم نموده ازظلم وستمگری های گرگین خان که درحق مسلمان ها نموده است شکایت میکند بدینگونه آتش وغضب اعتماد الدوله را نسبت گرگین خان مشتعل مینماید ، ازسوی دیگر میرویس خان درنزد دیوان بیگی رفته وبه تمجید وتعریف ازگرگین خان عموی وی نموده و بدینگونه اعتماد وی را نسبت بخود جلب نمود ، سپس میرویس خان عازم سفربیت الله الحرام میشود و درمکة مکرمه و مدینه منوره با علما ومشایخ این دیارمقدس ملاقات می نماید ، وبرای راه آزادی شهرخود که توسط رافضی های شیعه غصب شده بود فتوای جهاد را حاصل نموده با این فتوی به قندهاربرمیگردد ، بدینگونه میرویس خان لقب حاجی را در جنب نام خود اضافه نموده دربین مردم بنام حاجی میرویس خان مشهور میشود ، میرویس خان بخاطر آزادی مردم خود ازتحت تسلط بیگانگان دست به عصیان زدو او در این راه قدم برداشت ، بازگشت وی به قندهار باعث سراسیمگی گرگین خان گردید ، زیرا ازسوی شاه ایران مقام و حیثیت او دوباره برگردانده شده بود ، میرویس خان بخاطر نابود کردن دشمن خود گرگین خان را دریکی از باغ های اطراف قندهار دعوت نموده ودرحالت مستی او را بقتل رسانیده میشود ، و بدین ترتیب میرویس خان زمام أمور قندهار را بدست خود میگیرد ، درهمین وقت شاه ایران از میرویس خان خواست باید تحت حمایت دولت ایران حکمرانی نماید ، این پیشنهاد شاه را میرویس خان رد می کند ، زیرا میرویس خان با اعتماد به نفسی که نسبت بخود داشت می دانست که براحتی میتواند قندهار را اداره نماید وضعیف شدن دولت ایران را خوب فهمیده بود ، میرویس خان دانست که عاقبت این کار وی به وخامت می کشاند به سرعت نامه به شاه هندوستان فرستاده و آزادی خویش را ازتسلط شیعیان خبرمی دهد ، وبخاطر کسب اعتماد دولت کورگانی ها نسبت بخویش اظهاروفرمان برداری کرد ، زیرا میرویس خان بخوبی فهمیده بود که بغاوت وی از طرف شاه ایران لاجواب باقی نخواهد ماند ، شاه ایران بخاطرتنبیه و گوش مالی میرویس خان به امیرخراسان دستور داد نائب هرات را که ازافغان ها بود با فوج مجهزبسوی قندهار فرستاد اما قشون فرستانده شاه توسط نیروهای میرویس خان تارومارشده
وآنها را شکست می دهند ، باردوم شاه ایران برای تسخیر قندهارقشون مجهزبیست پنج هزارنفری را به سرکرده گی خسروخان برادر زاده گرگین خان فرستاد اوقندهار را به محصاصره میگیرد ، اما با قتل خسرو خان بسیارتن ازعساکرشاه درجنگ کشته و به هلاکت رسیدند ، شاه ایران باردیگربرای استیلا قندهاربه سرکردگی محمد رستم گسیل داشت اما قشون وی موفق نگردید، میرویس خان پس ازدفع این تهاجم پی درپی شاه ایران ،اوحاکم مطلق قندهار گردید ، میرویس خان در سال 1715 م وفات کرد مقبره وی درقندهاراست ، بعد از وفات میرویس خان برادرش عبدالعزیز خان بجای وی درحکم قندهارنشست ، زیرا فرزندان میرویس خان محمود درسن 18 سالگی وحسین به سن 14 سالگی قرار داشت ، عبدالعزیز انسانی بی تدبیر وطماع بود وی به دولت ایران پیش نهاد مصالحه نمود وشرایط مصالحه وی پیشنهادات ذیل داشت ،1پرداختن مالیه برای دولت ایران 2 عدم گسیل قشون ازسوی شاه ایران به مقصد تسخیرقندهار 3 موروثی شدن حکومت قندهاردرخانواده وی با افشا شدن پیشنهاد عبدالعزیز خان با شاه ایران سران قبائل درقندهاربرعلیه وی ایستاد شدند ، محمود پسرارشد میرویس خان به همکاری وکمک سران قبیله خود وازبیک های قندهارعمویش عبدالعزیزخان را بقتل رسانیده زمام سلطنت را خودمحمود بدست گرفت ، با آزاد شدن قندهارازتسلط ایرانیها توسط هوتکی ها ابدالی های هرات درفکرآزادی خویش ازتسلط بیگانگان برآمدند ، اما استقلال خود را اعلان نکردند ، حکومت قندهار دراین دوره به قلمرومحمود پسر میرویس خان هوتکی میگذرد، این مسأله ازآنجا ناشی می شد که ازمدت های مدیدی بدینسوعداوتی های چقوربین قبایل غلزائی ها وابدالی ها موجود بود ، غلزائی ها به همکاری ایرانی ها ابدالی ها را یک زمان از مناطق آباد قندهاربسوی دشت های فراه وهرات به جبر بیرون راننده بودند ، درچنین اوضاع کنونی ابدالی ها آرزو داشتن بار دیگربسرزمین قبلی خود برگردند ، بهمین منظور درمنطقه دلارام علیه محمودخان جنگ را آغاز کردند , اما درجنگ اسد خان سرکرده ابدالی ها کشته میشود ، یک شاعر هرزه دراین باره چنین می سراید ( اسد را سگ شاه ایران درید } محمود هوتکی سربریده اسد خان را بشاه حسین صفوی فرستاند ، و به پاداش این خدمت ازطرف شاه ایران لقب حسین قلی برای وی داده شد ، اما بعد از قتل اسد خان ابدالی در بین ابدالی های هرات رقابت ها پیدا شد ،
و بهرحال حکومت هرات بدست زمان خان فرزند دولت خان افتاد
شاه محمود خان هوتکی
1135هجری – 1722 میلادی
محمود بعد ازینکه عمویش عبدالعزیز را بقتل رسانید برحکومت قندهار نشست ، او زمانیکه جنگ را با ابدالی های هرات درمنطقه دلارام علیه دشمن خوداسد خان واو را تار ومارنموده بقتل رسانیده بود ، در این وقت پیغامی از اهالی کرمان رسید درپیغام زمانیکه بلوچها کرمان را چور و چپاول کردند اهالی شهرازناأمن شدن وضعیت وازظلم بلوچهاخبرمی داد ، چونکه یاغی وغارتگربلوچ ها را دولت صفوی ها بخاطریکه به تنهائی دفاع کرده نمیتوانستند بدین منظورمحمود راکه درفراه مستقربود به کمک خویش فرا خوانده بود، محمود بسوی کرمان حرکت نموده، و درمسیرراه به مشکلات زیادی ناشی از کمبود آب آشامیدنی و نقص اعلاف حیوانات مواجهه گردید اما وی بهرحال به کرمان رسیده شهر را تصرف کرد ، محمود بخاطر سرکوب غتشاشی که درغیاب او در قندهار رخ داده بود ، بسوی شهرمذکور برگشت ، اما قبل ازمواصلت وی به آن شهرمردم این فتنه را خاموش نموده بودند ، درمارچ سال آینده یعنی ( 1722 میلادی ) محمود خان بسوی ایران لشکرکشی نمود ، زیرا وی از ضعف دولت صفوی ها آگاه بود ، قشون که وی مجهز نموده بودعبارت ازمردم پشتون تاجیک ، ازبیک ، وهزاره هابود ، و تنها از سرزمین ایران که به اردوی وی ملحق شدند زردشتی ها بودند ، با کمک آنها شهراصفهان به محاصره درآمد ، هشت ماه این محاصره طول کشید ، و اهالی شهر را بکلی ازپای درآورد ، گرسنگی و کمبود مواد خوراکه ، قشون محمود مردم شهر را مجبور به تسلیم شدن نمود ، به این ترتیب شاه حسین صفوی ، آخرین شاه صفوی در21 اکتوبر 1722 میلادی بدست خویش تاج ایران را به محمود هوتکی تسلیم کرد ، با انتشارخبرجلوس وی درتخت ایران در قندهار و خراسان خیلی مردم در اطراف وی جمع شدند ، شاه محمود درسال های نخست سلطنت خود با تدبیروکیاست به أمورمملکت پرداخت ، اما این تدبیروسیاست او آنقدرطول نکشید ، زیرا چندی بعد مزاج وی تغیرنموده ، با درباریان قصر وبا رعایایی خود درمناسبات خوب نبود وهمه را ازخود رنجانید ، حالا وی - یک انسان اعصاب خراب وبدگمانی افکار وی را سخت پیچانیده بود ، وبدین سبب اکثراطرافیانش خود را ازحاشیه وی کنار گرفتند ، دراین وقت شاه حسین نزد محمود أسیر بود ، پسر او طهماسب میرزا درشهر قزوین سربالا نموده باجمع آوری ایرانیان به اطراف خود
و بخاطر آزادی ایران کوشش نمود ،شاه محمود به مقصد دستگیری
و سرکوب طهماسب میرزا که سر بلندکرده بود جنگ نمود اما پیروزی به او نصیب نگردید ، زیرا وی نتواست میرزا طهماسب را دستگیرنماید ، شاه محمود به منظورجمع آوری لشکراز افغان ها مبالغ بسیاربه قندهار ارسال نمود ، اما این مبالغ ارسال شده هیچگاهی به قندهارنرسید ، به استناد منابع تاریخی این پول ها درمسیر راه تاراج گردیده و از آن فقط مبلغ سه صد هزارپوند استرلینی بدست حاکم سیستان افتاد ، ومحمود به خسارات بزرگ مواجهه گردید ، در بسیار ازشهرهای ایران اغتشاش و شورش ها برعلیه افغانها رخ داد ، قوات محمود که در قزوین مستقربود زمانیکه عقب نشینی کردن با قوات محمود یکجا نشده بسوی قندهار برگشتند ، بدین ترتیب عساکرمحمود در ایران ثابت میشود که معنویات روحی شان پایان آمده است ، درچنین اوضاع دولت روسیه بخاطرتسلط وتقویت موضع سیاسی خود در ایران دولت افغانها را اعتراف نکرده شاه حسین صفوی را حکومت شرعی ایران تأیید میکند ، دراین وقت سفیر روسیه بحظور دربار محمود می آید و از آن خواست اموال تاجران روسی که توسط خان خیوه غارت گردیده بود خسارات تجار را از وی پرسید ، زیرا روس ها شهر خیوه را جزء ازتوابع ایران بشمار میاورد ، اما مقصد روس ها از این دعوا فقط فهمیدن حالت قوت ایران بود ، روس ها درباره سیاست جاهلانه شاه محمود وازخرابی اوضاع استراتیجی بسیار معلومات ها جمع کرده بودند ، وازاین نتیجه گیری ها قشون روسیه داخل خاک ایران گردیده
{ دربند} را ایستیلا نمودند , ترکهای عثمانی ها نیزموفق شدند که سهم خویش را از اراضی ایران بدست آورد ، دریافت قسمتی از أراضی ایران توسط ترک های عثمانی و روسها براساس موافقت نامه ی که بین طرفین ومیرزا طهماسب صفوی امضأ شده بود صورت گرفت ، با گذشت زمان وتغیرمزاج محمود روبه وخامت کشید ، درنتیجه تدبیروخویشتن داری خود را ازدست داد ، وعدالت خویش را ازدست داده و به مرض اعصاب دچار گردید ، محمود با سیاست ظالمانه وبیرحمانه اش با دستان خود خانواده شاه حسین صفوی را که دراسارتش قرار داشت یک سره بقتل رسانید ، ودیگرایرانی هایکه در درباری اوبود نیز فرمان قتل ایشان را صادر نمود دوهفته این کشتار بی رحمانه دوام داد ، و برای دهاقین پرداخت مالیات جدید که بالای آنها تحمیل گردید ، وتجاوزعساکر وی به تجارهندی ، سرداران پشتونها متیقن شدند که پادشاه آنان عقل خود را از دست داده است بهمین سبب محمود را بقتل رسانیدند ، دراین وقت 28 سال عمرداشت ، پس از وی اشرف فرزند عبدالعزیز را درسال 1135 هجری
1725 میلادی برتخت نشستاندند
شاه اشرف هوتکی
(1135 - 1142هجری - 1725-
1729 میلادی)
باجلوس شاه اشرف درتخت سلطنت ،علیه وی بعضی فتنه هابرپاشد ، سر کرده این فتنه امان الله خان قوماندان محاربه ویی قزوین بود، وی خواست شاه اشرف را ازسلطنت دورنموده وخود او به قصد گرفت قدرت و زمام أمورمملکت با برخی سرداران پشتون ها همدست شده طهماسب میرزا را تشویق نمود تا به اصفهان هجوم نماید ، شاه اشرف با اگاهی ازاین دسیسه قوماندان خائن خود را گرفتارنموده باهمکارانش بقتل رسانید، و طهماسب که درهجوم آغازکرده بود وی را به شکست مواجه ساخت ، با آنکه شاه اشرف اصفهان وشیراز و ولایات جنوب غرب ایران پایه های سلطنت خویش را مستحکم نموده باشد اماحفظ ونگهداری تمام ولایت های ایران کار آسانی نبود ، زیرا مداخلات کشوران خارجی ازیک طرف و ازجانب دیگرفتنه های داخلی وی را درحالت دفاع قرارداده بود ، طهماسب میرزا بخاطر بدست آوردن تاج تخت خود ازمقرمرکزقوات خود در مازندران مبارزه خویشرا با کمک قوماندان مشهور وبهادرنادرافشار و قوات سردار قاچاری ها فتح علیخان وضیعتی شاه را خیلی دشوارنموده بود ، ازجانب دیگرچشم دوختن دولت روسها به اراضی ایران نه تنها خطربرای ایران بود بلکه برای ترکهای عثمانی نیزخطرداشت ، دولت ترک های عثمانی حمایه ازمملکت ایران را ازمداخلات پشتون ها و روس ها وظیفه شرعی خویش خوانده بدین منظور داخل خاک ایران شدند ، شاه اشرف هنگامیکه ازترک ها درخواست نمود تا از ولایت های غربی ایران قوات خویش را خارج کنند ، اما طلب ویرا رد نموده بلکه برای شاه اشرف أمرنمودهرچه به زودی خاک ایران ترک گفته با تمام قوات خویش خارج شوید ، ترک ها به منظورعملی نمودن گفته های خود قشون خویش را به سرکردگی والی بغداد احمد باشا وحسین باشا والی موصل بسوی اصفهان به یورش انداختند ، شاه اشرف قبل از آن که باعثمانی ها درجنگ اقدام نماید شاه حسین صفوی که در اسارت خویش داشت بدون کدام جزا بقتل رسانید ، سپس شاه اشرف با قشون خود بمقصد جنگ علیه ترک هاحرکت نمود، وی در وهله اول طلایه سپاهیان قشون ترک های عثمانی که بنام
( مینگ باشی ) را تارومار نموده وازپیشروی دیگرنیروهای متبقی آنان جلوگیری ، نمود دراین اثنا شاه اشرف با درک این مسأله که نمیتواند در برابرقشون عثمانی ها ایستاده گی نماید وازخنجرکارنگرفته بلکه ازطریق نیرنگ وسازش کارگرفت اوهیئتی ازعلمائی سنی مذهب افغانستان را تشکیل داده به اردوی احمد باشا گسیل داشت ، ودرحضورعلمای عراق این مسأله را که ازدیدگاه اسلام ، چرا یک سنی برسنی دیگرخنجرمی کشد
و رأی علما را پرسید ، در این مناظره شاه اشرف به اهداف عسکری و سیاسی خویش دست یافت ، زیراعلمائی افغان مناظره را کسب کرده بودند ، درنتیجه " کُرد " های که دراردوی احمد باشا بود اردوگاه خویش را ترک گفته با قشون شاه اشرف یکجا شدند ، بر أثرجنگی که بین دو نیرو متخاصم به وقوع پیوست ترک ها درجنگ به شکست مواجهه گردیده تمام سلاح و اشیای حربی خویش را درمیدان پرداخته فرارنمودند ، شاه اشرف عثمانی ها را دنبال نکرده بلکه با آنها مصالحه نموده وخواستار دوستی با خلیفه عثمانی بود ، روهمین مقصد تمام غنایم که درجنگ ازنزد ترک ها غنیمت گرفته بود سلاح و اشیای آنها به امانت به در بارخلیفه عثمانی بفرستند ، عثمانی ها با این شحامت مردانه ودلیرومعامله نیک وی درسال 1140 هجری 1727 میلادی معاهده صلح با شاه اشرف امضاء نمودند ، بهرحال شاه اشرف در جنگ پیروز شده باشد درمتن مصالحه امتیازات بزرگی به ترکها قایل شد ، زیرا دشمن حقیقی وی طهماسب میرزا حامی مذهب اهل تشیع بود ، طهماسب درمدت سه سال برأثرموافقت نامه یی که با روسها کرده بود سبب آن احوال سیاسی ونظامی وی خیلی بهترگردید ، در این وقت نادرافشار وفتح علی خان قاچارکه در خدمت وی بودند هر دوی این قوماندانها منسوب به قوم ترکمن بودند با کمک این هردو ولایات شرقی ایران را به تسخیرخویش درآورد ، شاه اشرف طی چندجنگ های با نادر افشارهربار به شکست مواجه شده در اخیر اصفهان را ترک گفته بسوی شیرازحرکت نمود ، دراین وقت محارم شاه اشرف دراسارت نادر افشار بود بخاطرهمین شاه اشرف ازجانب خود سفیرفرستاده دربین ایشان معاهده صلح امضاگردید در این وقت دو زن منسوب بخانواده صفوی ها که دراسارت شاه اشرف بود آنها را فرستادن وخانواده یی خویش را تسلیم گرفت ، شاه اشرف که دیگر توان مقابله با نادرافشار و آنقدر قوات درنزد خود نداشت بخاطرهمین با افراد محدود خویش شیرازرا ترک گفته بسوی قندهارحرکت می نماید ، با آنکه وی ازچنگ نادرافشارنجات یافته بود اما دشمن خانگی اوحسین هوتکی پسرحاجی میرویس در قندهار بی صبرانه انتظار ویرا میکشید ، به همین منظور شاه اشرف بسوی بلوچستان عوض قندهارمسیرراه خویشرا تغیرمیدهد ، اما اوتوسط طرفداران حسین هوتکی ( ابراهیم نام ) باآتش تفنگ ترورشد ، و بدینگونه دوره سلطنت هفت ساله افغان ها درایران بسال 1142هجری 1729 میلادی به پایان رسید ، حاکم هوتکی ها درقندهارحسین هوتکی با خانواده اش ازطرف نادرافشاربه مازندران تبعید گردیدند ، زیرا این تقاضا وخواهش احمد خان ابدالی یکی از محافظین مخصوص نادرافشاربود ، نادرشاه نیزبراین خواهش وی با دورکردن غیلزائی ها از حاکمیت قندهار ابدالی ها را بجای غیلزائی ها روصحنه سیاسی آورده وتمام جایداد غیلزائی ها را دراختیار ابدالی قرار داد وحکومت قندهار را به ابدالی ها تسلیم نمود ، درنتیجه بعد ازقتل نادر شاه افشارمیراث خور واقعی وی احمد خان ابدالی گردید ، در تواریخ بنام احمد شاه شهرت یافت
جزء سوم کتاب اورته آسیا - تأليف سيد مبشر كاساني
ترجمه سید محمد فرید کاسانی
ليست هناك تعليقات:
إرسال تعليق