ازآغازأواسط قرن هژدهم وحدت سیاسی افغانها
احمدشاه ابدالی 1160هجری 1747میلادی
بعد از قتل نادر افشاردرخبوشان , همکاران نادرشاه که متشکل از پشتونها وازبیکها
بودند وخلاف عقائید مذهبی با قزلباش ها داشتند بر اثرآن دربین جنگ آغازگردید , رهبرعساکر
افغان نورمحمد علیزی و محافظ شاه احمد خان ابدالی بوسیله زن پشتون نادر افشار، مهری
شاه وکوه نورالماس ودیگرجواهرثمین وسرا پرده ها را بدست آورده وقت را ضایع نکرده
مستقیما به طرف قندهارمسکن اصلی خویش حرکت کردندهنگامیکه درگرشک رسیدن ، احمد خان
ابدالی قاصدی به قندهارفرستاد و آنها را از قتل نادرافشار و ازبرگشت پشتونها آگاه مینماید
, احمد خان تا زمانیکه به قندهار نرسید اطاعت ازنورمحمد علیزی میکرد بعد ازینکه به
قندهار رسید ازاطاعت وی سرزده زیرا ازنسب وعزت پشتونوالی خود مغایر دانسته به کمک بزرگان
قوم او را ازوظیفه اش برکنارکردند , رجب 1160 هجری 1747 میلادی سرداران وموسفیدان قندهاردرمزارشیرسرخ جمع شده وبا تدویریک جلسه
قومی درصدد تأسیس یک دولت مستقل با قزلباش های ایران برآمده وهمین مسأله را درجلسه
پیشنهاد وفیصله نمودند ، باید ازخود شخص رابه سرداری انتخاب نموده و ازوی اطاعت
نماید ، اما هیچ کدام آنها نمیخواستند به یک دیگرسرخم بنماید , با مرورچند روز تدویرجلسات
به هیچ نتیجه نرسیدند , احمدخان ابدالی خود را نهایت بزرگوارتر و درنسب ازدیگران عالیتر
می دانست ، و درمجلس اشتراک نموده سخنان و جنجال های آنها را مشاهده میکرد ، بعد
از طی 9 جلسات در مزارشیر سرخ درویش عزلت نشین " صابر شاه کابلی " که
درآن مجاورت میکردپس ازمشاهده وعدم توافق سرداران افغان بین همدیگر ، اواز این منظر
خسته شده ازجای خود برخاسته یکدسته خوشه گندم را بدست گرفته مستقیما نزدیک احمد خان
ابدالی رفت و به لنگی وی جابجا نموده پادشاهی را به او تبریک گفت , موسفیدان مجلس این
حرکت درویش را الهام غیبی دانسته همه شان به احمد خان ابدالی بیعت نموده برای خویش
شاه تعین کردند ، اما دربین آنها کسانی هم بودند که این حرکت درویش را تدبیرقبلی
احمد خان دانسته و باشک و تردید به اونگاه میکردند ، این واقعه درشوال 1160هجری 1747میلادی
اتفاق افتاد ، آغاز ازهمین تاریخ پشتون های قبلی که بشکل ابتدائی قبیلوی وعشیره یی
بطورطائفه ها واجتماعات متفرق زندگی داشتند با پایان رسیدن این حیات درتواریخ اولین
باراست که آنها به حیات سیاسی آغازکردند , درهمین وقت تقی خان شیرازی به فرمان
نادرشاه افشارمالیات سند وپنجاب عبارت از دو کرورپول نقد ( 20 ملیون میشود ) ودیگراجناس
مختلف را گرفته وقتیکه به قندهار رسید ، احمد شاه ابدالی تمام این خزینه را بتصرف خود آورده بوسیله همین
پول قبایل پشتون را که مخالف سیاسی او شمرده میشوند رام نموده سلطنت خویشرا مستحکم
نمود ، احمدشاه به تدبیرتقی خان که شخص کاردان و مدبری بود قزلباش های را که در زمان
نادرشاه درسند و پنجاب متواری شده بودند به قندهار آورده و آنها را در اردوی خویش
شامل کرد ,
{ سفراحمد شاه در پنجاب وسند }
احمدشاه توقف درقندهارعامل کندی و رکود درکارها توقف
دانسته ، اوبه مقصد تأمین نمودن زندگی پشتونها ازطریق جهانگشایی ، دنباله روسیاست استاد
خود نادرافشارگردیده و فورا قشون را آماده ساخته بخاطرتصرف کابل حرکت کرد , ناصرخان
حاکم کابل درمقابل قشون احمدشاه مقاومت نشان نداده بسوی پشاورفرارمیکند , احمدشاه
بدون جنگ کابل راتسخیرنموده بسوی پشاورحرکت کرد , هنگامیکه احمدشاه درپشاور رسید ناصرخان
نزد وی آمده خود را تسلیم نمود ، احمدشاه متوجه پشتونهای کوهستانی شده و بعد ازسربازگیری
ازآنها دراردوی خود بطرف لاهوربه یورش آغازکرد, حیات الله خان ملقب به ( شاهنوازخان
) ازجانب نادرافشارصوبه دارپنجاب تعین گردیده بود او برای خود سپاه جمع آوری نموده
با توبخانه خود بغرض دفاع ازهجوم احمدشاه و حفاظت ازشهرلاهور اردوگاه نظامی خویشرا
در خارج ازشهربرپا نمود ، واین واقعه را برای محمد شاه کورگانی نوشته وازوی کمک
درخواست نمود, محمد شاه ازواقعه آگاه گردیده پسرش احمد بهادرشاه را با توبخانه و لشکربه
کمک شاه نوازخان فرستاد , هنوزقشون پادشاه هند به کمک شاهنواز خان نرسیده بود او که
سخت به لشکرو نیروی خود مغرورشده بود بطرف لاهورحرکت میکند و بالای
اردوی احمدشاه که درساحل دریای چناب قرارگاه خویش را برپا نموده بود , اما درأثرجنگی
که به وقوع پیوست شاه نوازخان به شکست مواجه گردیده ازمیدان جنگ فرارمیکند , وتمام
توبخانه های وی بدست احمدشاه می افتد ، بدست آوردند این اسلحه ها قوات او تقویه
یافته وبه آسانی لاهوررا تصرف میکند , شاه نواز خان زمانیکه درقرارگاه کورگانی ها رسید
، بخاطرپنهان نمودن لیاقت و بی تدبیری خود وقدرت ونیروی پشتون ها را درجنگاوری
خیلی مهارت و مدبر بودند آنها را به کورگانی ها فهمانیده ضرورت مصالحه رابا پشتونها
تأکید مینماید ، احمدشاه به مقصد جنگ با احمد شاه کورگانی ازلاهور سپاه خود راحرکت
میدهد وموقعی که نزدیک قرارگاه او میرسد از طرف کورگانی ها سفراء درنزد احمد شاه
رسیده وبین دو حکمدار مسلمان مطالبه صلح میکنند
، احمدشاه که شخص مدبر و از رموز مملکتداری آگاه بود اونیزبه چنین پیشنهاد صلح
رضایت خویش را نشان میدهد ، زیرا وی خوب میفهمید که یک شهررا فتح کرده هنوز از تنظیم
اداری او فارغ نگردیده دیگر ولایت را تسخیرنمودنش را دانست که چقدربه تلفات جانی
ومالی مواجه شود ، وازعاقبت آن آگاه بودومعاهده ئی بین آنها به امضاء می رسد ، درصلحنامه
اراضی که از مملکت هندوستان جدا شده و به نادرافشارتعلق گرفته بود قرارفیصله نمودند
بعد از این مناطق مذکوره برای دولت افغان ها برگردانیده شود, احمد شاه پس از متصرف
ولایت های جدید ازطرف خود حکام تعین نموده بسوی قندهار برگشت , احمدشاه اکنون
درنزد خود حکمدار مستقل گردید بعضی ازأمرای پشتون هم قبیله اش نسبت به وی کینه وحسد
پیدا شده و برای قتل وی فتنه جوی کردند ، اما احمد شاه با آگاهی ازاین وقائع رهبران
این حرکت که عبارت ازنورمحمد علیزی ، ومیرافغان , محبت خان وکدوخان , ودیگرسردارهای
افغان میباشد گرفتارنموده به قتل رسانید ***
{ احمد شاه و سفر خراسان }
احمدشاه پس ازپایان نهادن نفاق پشتونها بفکراشغال
خراسان گردیده و دربهارسال 1163هجری 1749میلادی با25000 هزار لشکر مجهز بسوی هرات حرکت
میکند , درهمین وقت حکمرانی هرات بدست شاه افشار بوده و درآن امیرخان عرب
وبهبودخان حکمروایی میکردند , امیرخان ازفرماندهان توبچی نادر افشاربود ودرجنگهای خطرناک
همراه نادر افشارشانه به شانه میجنگید , و درفنون حربی یک انسان ماهر بود , امیرخان
سپاهیان بهادروجنگجوی خود را در برج وپسته های شهرجابجا نموده واقعه را به شاهرخ
خان خبرمیدهد ,پشتونها زمانیکه به هرات رسیدند شهررابه محاصره گرفتنند , امیر خان 4
ماه مردانه وار ازشهردفاع میکند و منتظرکمک شاهرخ خان میماند , اما پس ازینکه ازشاه
رخ هیچ کمکی نرسید ، اهالی شهر به قحطی سختی دچارشدند و برج خاکستر را برای
احمدشاه واگذار شده و درمقابل ازوی خواستار تآمین امنیت میشوند , پشتونها ازهمین راه
وارد شهرمشوند , از واقعه امیرخان عرب خبریافته برعلیه پشتونها تن به تن داخل قلعه
جنگ نموده وخودی او درجنگ هلاک میشود و شهرکاملا به تصرف پشتونها درمیآید , شاهرخ
شاه افشارکه ازنعمت بینایی محروم بودبا قشون خود به تربت جام رسیده پس از آگاهی از
تصرف هرات وقتل امیرخان عرب از دست پشتون هاعقب نشینی میکند , اما پشتونها یک قسمت
ازقشون شاه رخ خان راغارت کرده دوباره بسوی هرات باز میگردند , احمدشاه زمام
أمورهرات را به درویش علی خان هزاره سپرد , و به مقصد پایتخت خراسان که شهر مشهد
بود به جمع آوری عسکر آغازنمود , با شصدهزارقشون بالای شاه رخ افشارهجوم کرده مشهد
را به محاصره میکشد , اما در همین وقت هردوشهزاده ها نصرالله میرزا ونادرمیرزا باگروهی
از جوانان دلیرهمه روز از دروازه شهر برآمده مانند شیر برعلیه دشمن حمله نموده بعضی
ازآنها را کشته وبعضی ازایشان را اسیرگرفته به مخفی گاه های خود بازمیگردند ، این
حملات مردانگی آنها افغان ها را در حالت دفاع قرار دادند , ممیج خان زعفران وحاکم چناران
درکمک همان هر دوشهزاده بوده اهالی شهرکه درحصاربودند برای آنهاغذا میرسانند , احمدشاه
برای دستگیر کردن این دو شهزاده تدابیر وحیله های زیادی بکارانداخت , اما تدابیر وی
بهدف نرسید بخاطرهمین مصالحه را باشاه رخ خان می پزیرد , زیرا دومسئله او را
درمضیقه قرارداده بود ، نخست محاصره چهار ماهه شهر بدون اینکه به نتیجه قطعی برسد سکه
های او را خلاص کرده و دوم فرزند احمد شاه شهزاده تیموربا همسرش از زمان نادرشاه درمشهد
گروگان بود ویرا مجبورگردانید که صلح را بپزیرد , احمد شاه فرزندش شهزاده تیمور را
ازقید شاهرخ خان رها کرده بسوی نیشاپورحرکت میکند , در این وقت حاکم نیشاپورعباس قلی
خان بیات دروازه های شهررا مستحکم نموده درحال مدافعه ازشهر قرارگرفتند او با درک
عاجز بودن از مقابله با لشکراحمدشاه با بکارانداختن انواع مکر ونیرنگ احمدشاه و عساکرویرادرپشت
دیوارهای شهرنگهداشت , زیرا مقصد وی قشون دشمن را تا فرارسیدن فصل زمستان نگهداشته
وازهمین راه مکر و نیرنگ برای آنها ضربه واردبکند , احمد شاه ازچنین اتفاق فهمید که
درظاهرمصالحه اما درباطن مماطله است ، او با فرا رسیدن فصل زمستان باقشون خود بطرف
هرات بازگشت , وی در مسیر راه از شدت سردی هوا صبر وتحمل کرده نتوانسته توب خانه
های سنگین و دیگرجبهه خانه ها را باخود نتوانستند
به هرات انتقال دهندهمه این اسلحه های ثقیله را درطول راه و دربین قنات ها انداخته
و درحالت دهشت آوراحمدشاه با قوات خود بسلامت داخل هرات شدند ، مؤرخین مواجه شدن احمدشاه
را با این حالت سخت درتواریخ چنین بیان میکنند , اتفاقا زمستان همان سال سخت آمده بود
، تنها درکافر قلعه ( اسلام قلعه کنونی ) هشت هزارعساکراحمدشاه ازشدت سردی هلاک شدند
، همان شب درکافرقلعه عساکرشکم شترها را پاره نموده از زور شدت سرما داخل آن می شدند
, و بعد ازگذشتن چندگاه وسرد شدن آن شکم شتردیگری راپاره نموده درآن جابجا شده بهمین
شکل خویشتن را ازچنگال مرگ نجات می دهند , قسمتی ازعساکریکه در قشون بودند بخاطررسیدن
به قلعه کوهستانی که ازکافرقلعه دو فرسخ فاصله داشت دراثنائی عبور از دریای هریرود
ازشدت سرما و گرسنگی همه هلاک شدند , بهرحال احمد شاه به شهرهرات بازگشت عاصی وعلامت
خیانت را نسبت به خودش درجبین درویش علی هزاره مشاهده نموده و او را ازوظیفه اش
خلع کرده بجای آن پسرش شهزاده تیموررا به حکومت هرات منصوب کرده وخود احمد شاه به قندهار
برگشت , سال آینده احمدشاه بخاطرظبط کامل خراسان بافوج مجهزازقندهارحرکت کرد ، این
واقعه درسال 1164 هجری 1750 میلادی بود , وی دراین سفربرای هریک عسکر( یک من ) معادل
( چهارکیلوگرام چودن ) را حمل نموده و آن
را درنیشاپور بوسیله انجنیران فرنگی وهندی قلعه توپ بسازند , به اسناد مدارک
تاریخی ازآن چودن ها گلوله به وزن 90 کیلوگرام شلینگ میشد (50/13سیر کابل میباشد )
احمدشاه نیشاپور را محاصره نموده با توپهایکه جدیدا ایجاد نموده بود شهررا زیرآتش قرارداد
, شدت گلوله نخست قلعه شهر را سوراخ نموده و جا هایی را که مسیرآن بود ویران نموده
وبطرف دیگراصابت کرد , اهالی ازشلینگ چنین سلاح دهشت ناک سراسیمه گردیده ازاحمدشاه
أمان در خواست نمودند, اما عباس قلی خان بیات بدون در نظرگرفتن مخالفت ونگرانی
مردم با قبیله خود علیه دشمن مقاومت وایستادگی نمود واز داخل شدن آنها به شهر ممانعت
کرد اما بخاطرسلامتی ازجان خویش باکمال خجالت در اردوی احمد شاه رفته خود را تسلیم
مینماید , اما احمدشاه ازثبات و مردانگی اوستایش نموده بازهم نیشاپوررا بدست
وی سپرد وخود اوبسوی مشهدبازگشت , احمدشاه درمسیرراه ، جهان خان پوپلزی و نصیرخان
بلوچ را در مقابل علی مردان خان که حاکم طوس وطبس بود فرستاد ، این دوسرکرده ها اهالی
منطقه راغارت و منازل مسکونی شان را ویران نموده و درجنگ سختی که بین ایشان رخ دادعلیمردان
خان هلاک و پس ازینکه سپاهیان او تارومارشدن افغان ها با بدست آوردن غنایم به اردوی
احمدشاه ملحق شدند , محاصره مشهد ازطرف احمدشاه تا شش ماه دوام کرد سبب آن اهالی
شهردر حالت دفاع وهمبستگی آنها بود , دراین وقت احمدشاه پنج هزارلشکر را به
سرکردگی شاه پسندخان بخاطرتاراج سبزوار وبسطام فرستاد , اومناطق مذکوررا چورنموده غنایم
زیادی را بدست می آورد وهنگام بازگشت به أردوی خویش دچارهجوم محمدحسن خان دولوی قاچار
شده بسیار آنها به قتل میرسند و بقیه نیزبه اسارت درآمد , بهرحال واقعه تصرف خراسان
برای احمدشاه خیلی دشوار تمام شد , پادشاه خراسان شاهرخ فرزندان خود را به همراه سادات
وعلمایی مشهد فرستاده ازیاد آوری ازاحسان وانعام نادرشاه درحق وی ،او رابصلح راضی
میکند , احمد شاه پس ازنشانیدن شاهرخ برتخت خراسان ، خود واپس به هرات برگشت , احمدشاه
ازهرات سردارمشهورخود بیگی خان ( شاه ولیخان پوپلزی ) را با ده هزارلشکربرای تصرف
ترکستان فرستاد , زیرا بعد ازسقوط سلاله اشترخانی ها ، درتخت بخارا سلاله منغنیت ها
نشستند ، وعدم اطاعت مردم ازسلاله منغنیت ها درنتیجه قشون پشتونها منطقه را تصرف نمودنش
امکانیت آن را مهیا نمود , بیگهای میمنه ، جوزجان ، بلخ ، تخارستان ، بدخشان ، بامیان
، درمقابل قشون منظم پشتون ها که دارای توبخانه ثقیل و با سلاح های آتشین مجهزشده
بود مردانه وارایستادگی نموده جنگیدند ، اما بخاطر نبود اسلحه های آتشین به ادامه
جنگ نشده به شکست مواجه گردیدند ، این واقعه درسال 1164هجری 1750میلادی بود ، بیگی
خان پوپلزائی که به چنین پیروزی ها ی بزرگ دست یافته بود بخاطرمکافات اواحمد شاه منصب
صدراعظمی را برایش داد ، احمد شاه بخاطرسرکوبی قیام اهالی ترکستان باردیگربیگی خان
پوپلزائی را با 6 هزارعسکروتوپ های آتشین به ترکستان میفرستد،بیگی خان پس از آگاهی
ازمعاونت شاهمراد خان امیربخارا به اهالی منطقه جریان واقعه را به احمد شاه گذارش میدهد
، احمدشاه ازقندهار لشکر کشی نموده از راه هرات حرکت کرده مرغاب ، میمنه و شبرغان
را استیلا نمود ، بیگی خان بطرف تخارستان و بدخشان یورش کرده و آن مناطق را دوباره تسخیرمیکند ، هنگامیکه شاه
مراد خان امیر بخارا درشهر قرشی باقشون خود در برابراحمدشاه میرسد ، احمدشاه بدون
اینکه با امیربخارا جنگ نماید تن به مصالحه داده وعهد نامه یی بین ایشان به امضاء
میرسد که درآن دریای آموسرحد رسمی بین دولتین تعیین میگردد ، همچنان خرقه مبارک
پیغمبرصلی الله علیه وسلم را که در بدخشان بود درخواست نمود ، خرقه مبارک از طرف
پادشاه بخارا به احمدشاه فرستاده شده بود این خرقه مبارک از طرف فرزندان شیخ دوست
محمد که در بغداد قرار داشت در بخارا انتقال یافته بود و تقریبا هشتاد سال
درهمانجا ماند سپس آغا محمد و نظر محمد نام خرقه مبارک را دربلخ دارالسلطنه آوردند
ومدت 35 سال دربلخ ماند و سپس آن را محمدضیاء وشیخ نیازنام روزیکشنبه 24 محرم 1109
هجری دربدخشان درقیشلاق " جوزگون " نام انتقال میدهند ، از شرافت خرقه
مبارک نام این قیشلاق فیض آباد گذاشته میشود که امروزمرکز بدخشان است ، این وقایع درکتاب
مخطوطات شاه فقرا الله علوی مفصلا بیان گردیده است ، احمدشاه درانی افغان خرقه
مبارک را بواسطه وزیرخود بیگی خان پوپلزائی شب یکشنبه نهم ربیع الاول 1182هجری ازکابل
به قندهار انتقال داد ، زیرا متصدی ومتولی خرقه مبارک ازبیک ها بوده زمانیکه خرقه
مبارکه را به قندهار انتقال میدادند از موضوع دوکتف پاره نموده به بخارا روان
کردند
احمد شاه و سفر هندوستان
احمدشاه باقشون خود درخراسان به مشقتهای سنگینی
دچارشد ، میر منو( معین السلطنه ) حاکم پنجاب ازفرستادن دوملیون و دوصدهزار پول اجاره
سالانه به احمدشاه تنها چهارصدهزار روپیه فرستاد ، وی به فکراین بود که دست
احمدشاه دراین مملکت نمیرسد ، بهمین سبب احمدشاه درسال 1156 هجری1751میلادی بسوی
پنجاب لشکرکشی نموده قشون هندی را بشکست مواجه می سازد ، حاکم پنجاب میرمنو درحظوراحمدشاه
آمده و خواستارمصالحه گردیده و بخاطردست یابی مجدد بحکومت پنجاب با احمدشاه عهد نامه
بسته وتعهد میکند که سالانه دو ملیون روپیه اجاره پرداخت نماید ، همچنان درقطعنامه
یی دو جانبه ولایت ملتان وپنجاب درترکیب دولت احمدشاه واگذارگردید ،او دراین
لشکرکشی کشمیررا فتح نموده ودرآنجا ازطرف خود حاکم تعین کرده و درسال 1166هجری 1752میلادی
به قندهار برگشت ، میرمنو حاکم پنجاب درسال 1167هجری 1753میلادی درجنگی که با سیکها
نموده بود از اسپ افتاده هلاک شد، احمدشاه فرزندنا بالغ او میرمومن را درتخت لاهورنشانید
، لیکن بخاطرنابالغ بودنش مادر او مغلانی بیگم حکمرانی میکرد ، اما میان امراء ومغلانی
بیگم مخالفت ها شروع شده مناسبات در بین بلعموم خراب شد ، عمادالملک غازی الدین صدراعظم
پادشاه هند شخص ماجراجو وفتنه انگیزبود ، پادشاه هند بهادرشاه کورگانی را ازسلطنت
برکنارکرده بجای اوعالمگیر ثانی ( 1167 - 1173هجری ) مقررکرد ، اما این شاه که
جدیدا بتخت نشسته بود وزیرعمادالملک غازی الدین تمام اختیارات شاه را بدست خود گرفته
شاه عالمگیرثانی را در8 ربیع الثانی 1173هجری بقتل رسانده باهمدستی دولت " مارتا
" دهلی را تصرف کرد ، غازی الدین در1170هجری
- مارچ 1756میلادی بسوی پنجاب یورش نموده لاهور را ازمغلانی بیگم گرفته برای آدینه
بیگ به عنوان ایجارسالانه سه میلیون روپیه سپرد ، درکشمیرمستوفی سیک جیون حاکم عبدالله
خان افغان را کشته وازنام پادشاه دهلی برتخت نشست ، احمد شاه پس از آگاهی وقایع رو
داد های پنجاب درسال 1170هجری 1756میلادی
ازقندهارحرکت نموده از راه بلوچستان به لاهورمیرسد ، آدینه بیگ حاکم شهربدون جنگ
شهر را ترک گفته فرارمیکند ، احمدشاه حاکم کشمیرسیک جیون را محبوس نموده ودر آنجا
ازجانب خود حاکم تعین میکند ، عالمگیرثانی پادشاه دهلی بخاطرجلوگیری ازدخول قشون
احمدشاه بسرزمین هندوستان لشکری را بسرکردگی نواب نجیب الدوله افغان حاکم سهارنپورفرستاد
، اما نجیب الدوله به ولینعمت خودخیانت نموده دراردوی احمدشاه رفته با او ملحق
میشود ، اکنون راه دهلی برای احمد شاه بدون کدام ممانعت بروی وی بازشد ، 30 میل مسافت
دور ازدهلی غازی الدین خان در فاصله 15میل عالمگیرثانی به پیشوازاحمد شاه شتافته و
او را تادهلی بدرقه نمود بعد از رسیدن احمدشاه به دهلی پشتونهایکه در اردوی او بودند
دست به تاراج نمودن شهرآغازکردند ، ازاین حادثه مسلمانان و هندوها جبران نا پذیر واردگردید
، احمد شاه ازنزدعمادالملک غازی الدین ده میلیون روپیه وسه صدهزار اشرفی ( یک اشرفی
معادل 16 روپیه) نقده و جواهرات حاصل کرد،همچنان ازنزد وزیرکورگانی ها انتظام
الدوله بیست ملیون روپیه طلب نموده بود بخاطرنپرداختن پول اورا درداد گاه جلب
مینماید ، وزیر انتظام الدوله به روزهای دشوار افتاده مبلغی که ازوی طلب گردیده
بود برای احمد شاه دریافت نموده خود را از هلاک مرگ نجات داد ، بهمین ترتیب از نزد
دیگراهالی دهلی تحت فشارو جبر و تهدید غنایم زیادی جمع آوری نمود ، احمد شاه
" جت های " که درجنوب بودند به شکست مواجه نمود ، متهورا شهرمقدس هندوس ها
را ومناطق دیگرآنها راغارت وچپاول نموده به اگره رسید ، اما در این وقت ظهورمرض
کلوریا ( وبا ) در أردو وی ، احمدشاه را مجبوربه برگشت نمود ، احمد شاه دراین سفراش
غنایم که ازهندوستان بدست آورده بود درتواریخ سه صد هزار میلیون قید نموده اند ، برای
انتقال چنین غنایم بزرگ ازهندوستان به قندهار 28 هزارمرکب ها را استفاده نمود ، این
کاروان غنایم احمد شاه در راه مورد تهاجم سیکها قرار میگیرد ، احمدشاه بخاطر گرفتن
انتقام ازسیکها و بقصد مجازات آنان معبدهندوها
که در( امرت سر) بود ویران نموده و اطراف آن معبد با کول های صناعی بزرگ پیچانیده بود
گاوهای آنها را کشته درهمان کول پرداختند ، احمد شاه حکومت لاهوررا به پسرش شهزاده
تیمورسپرده وسردارجان خان را نایب او مقررکرده وخود به قندهاربرگشت ، اما مدتی
نگذشته بود در پنجاب علیه شهزاده تیمور و حکمرانان افغان شورش آغازمیگردد ، چونکه
حمکرانان احمدشاه بالای دهاقین مالیات سنگین وکمرشکن را تحمیل نمودند ، دهاقین نتوانستند
این بارسنگین را پرداخت بنمایند ، وبد رفتاری آنها که علیه اهالی نمودند ، باعث
قیام مردم شد که دست به عصیان زدند ،
قرن17-18میلادی معلومات مختصر از اوضاع هند
درهمین دوره ظهورمارتا(مرهنه ها ) درتاریخ هند
برای خویش سهم بزرگی گرفتند ، و درباره این قبیله معلوماتی مختصربیان می گردد ، سردارنامدارمارتایی
ها " شیواجی " درسال 1627میلادی متولد شده ، پدروی درزمان شاه جهان از اراکین
دولت بود ، شیواجی موفقیت های عسکری خود را نخست به صفت راهگیرآغازنمود ودرنزدیکی
بونا یک قلعه مستحکم را تصرف نموده درآن نیروی بهادر وبخودش وفا دارازجوانان با شهامت
جمع نموده یک نیروتشکیل نمود ، او در سال 1665میلادی شهرسورت راغارت کرد ، اورنگزیب
امپراطور هند شیواجی را به حظورخویش فراخوانده بود اما او از رفتند به نزد پادشاه
در" اگره " خود داری میکند وبناء بدستورشاه او را دستگیر نموده بحبس
انداخت ، اما او آنقدردرحبس سپری نکرد وکوشش فرار نمود ، اورنگزیب باعطا نمودن لقب
راجه به وی ، اورا به اطاعت ازخویش فرا میخواند ، اما او روی خوش به این موضوع
نشان نداد بلکه دزدی وراه زنی خود را ادامه داده دولت کورگانی را به وحشت وخوف
مواجه می سازد ، شیواجی ازمالیات جمع شده ئی دولت ، با
أخذ ربع آن قدرت " مارتاها " تا حدودی وسعت داد ، او درسال 1674میلادی
دراگره تاج گذاری نموده تا سال وفاتش در1680 میلادی به پیروزی های بزرگ دست یافت ،
دوشاعرنامدارمارتاها " رام داس و" تو گارام " با اشعار وسروده های هماسی
شان روحیه سلحشوری مردم را به بیدارنمودن کمک کرده باشند اما مهمترین آن موجودیت شیواجی
بودکه مارتا ها رابه همبستگی ومحبت مذهبی فرا خواند ، بعد ازوفات شیواجی پسرش
" سیمباجی " سردارمارتاها شده اما از طرف کورگانی ها دستگیرشده درمحبس
وفات کرد ، بعد از وفات اورنگزیب سلاله وی ضعیف شده امپراطوری وی به پارچه شدن
شروع کرد ، اقلیم بنگال ازمرکزجدا شده ، دردکن یک سلطنت دیگربه وجود آمد ، مارتای
ها باردیگرقوات خود را جمع آوری نموده تحت رهبری " بیشوا " نام به
تحرکات نظامی پرداختند ، بیشوا ، گجرات ومالیوه را به تصرف خود درآورده حتی قشون
وی درسال 1737میلادی تا دروازه های دهلی رسید ، مارتاها درسال 1739میلادی هنگام
یورش نادرافشاردرهند مدتی ازتعرض مصؤون ماندند، مارتا ها وسیکها شریعت مذهب هندوسها
راباردیگر استحکام بخشیده اتجاه مردم را بسوی خود جلب نموده با آنکه سبب انقراض
امپراطوری کورگانی ها شدند ، اما نتوانستند میراثخوارآنها شوند بلکه میراث خوارواقعی
درتنه یی درخت مانند کرمک جابجا شده با آهستگی
و تدبیرتمام هندوستان را بتصرف خویش درآوردند ، انگلیس ها بودند ، بازهم دراین وقت
مذهب شان برای خود رنگ بیشترینه گرفت حرکت نظامی وسیاسی سیک ها بود ، چون مناطق اسکان
سیک ها برسرراه هندوستان و افغانستان قرارگرفته بود ، بناءً آنها همیشه برای مسلمانها
ایجاد خطرمیکردند ، وقایعی که در پنجاپ رو داد ومهمترین حادثه درهمین وقت مارتاها با
وحدت عموم راجه های هندو با قشون غیرمصلح خویش به طرف شمال یورش آنها بود ، ومسلمانان
را به چنین مصیبت های بزرگی دچارنموده و فکرایشان را به مشکلات سخت مشوش ساخت ، سلطان
دهلی فهمید که بتنهائی در برابرنیروی مارتا ایستاده گی کرده نمیتواند باعث شد که احمدشاه
را بخاطرکمک مسلمان ها فراخواند ، مارتاها درپنجاب بشکل غیر منظم پراگنده شده وبارسیدن
لشکراحمدشاه بطرف جنوب عقب نشینی کردند ، اما سیک ها با وجود اینکه اهل پنجاپ
بودند با تهاجم به لشکراحمدشاه بازهم به شکست مواجه شدند ، احمدشاه لاهور را تصرف
نموده بسوی دهلی حرکت کرد او دردهلی مدت زیادی نپایده با تعقیب کردن رد پای مارتاها
بسوی جنوب لشکرکشی نموده قلعه علیگر را فتح کرد ، درهمین وقت سرکرده های مسلمان ها
ازقدرت مارتاها در خوف بود شامل اردوی احمدشاه شدند ، احمد شاه به قصد نابود کردن مارتاها
گردید واین زمان مصادف موسم برسات بود این موسم را در هندوستان میگذراند ، زمانیکه
احمدشاه درعلیگربود ، قشون مارتاها تحت قومانده بهاو و اولکر دهلی را به تصرف خود
در آوردند سپس قلعه گنج پوررا اشغال وانبارهای آذوقه را تصرف نمودند ، وعبدالصمد اشتقزی
قوماندان احمدشاه را دراین جنگ به هلاکت رسانیدند ، احمد شاه بخاطرمقابله بامارتاها
بسوی دهلی حرکت نمود ، مارتاها در " پانی بت " جابجا شده بودند ، احمد شاه
باعبورازنهر "جمنا " دوماه تمام درمقابل آنها اردوبرپاکرده تنها با شیخون
زدنهای کوچک برعلیه آنها وقت گذرانی میکرد، او دراین وقت مشغول قطع کردن راه
مواصلات و رسیدن آذوقه به اردوی مارتا ها شد ، دراردوی مارتا هاغیرازجنگاوران ، خانواده های
غیرمصلح تاجران نیزجابجاشده بودند ، نقص مواد خوراکه درآنها دیده میشد ، درابتدأ جنگ
ازجانب مارتاها شروع گردید ، آنها درآغازجنگ یک اندازه پیش روی کرده باشند اما به
زودی قشون احمدشاه موفق شدند آنها را توقف بدهند ، سپس مارتا ها به حمله عمومی شروع
کردند ، بعد از اینکه دوقوماندان نامدار آنها در جنگ به هلاکت رسیدعساکرمارتاها که
درجنگ مقاومت کرده نتوانستند ازمیدان جنگ به گریزپرداختند ، زیادی ازهندوها زیر شمشیرمسلمانهاهلاک
شده احمدشاه باغنایم بیحد وبیحساب به وطن خود برگشت ، اوسنگ اساس بنای شهرقندهار کنونی
را درسال 1147 هجری1760 میلادی گذاشت ، و پسرش شهزاده تیمور را به امارت هرات فرستاد
، احمد شاه درسال 1175 هجری 1763میلادی جهت سرکوبی بغاوت جیساسینگ ازقندهار بجانب
پنجاب حرکت کرد ، وسیک ها را سرکوب نموده " پتیاله و حکومت سرهند " را به
امیرسینگ سپرده و خود به لاهور برگشت ، در کشمیر مستوفی سیک جون را دستگیرنموده
ازطرف خود حاکم تعین کرد ، احمدشاه درسال 1177هجری 1765 م بعد از انتظام أمور ولایت
پنجاپ به قندهار برگشت ، وی درسال1181 هجری 1767 میلادی برای تنبه نمودن سیکهاکه
درپنجاب وبخاطر کمک به پادشاه بنگال میرقاسم که مملکت وی از طرف انگلیس ها اشغال
شده بود حرکت کرد ، قبل از رسیدن احمدشاه سیک ها لاهور را ترک گفته و بجنگل ها متواری
میشوند و از آنجا بشکل اشرار جنگهایشان را دوام میدهند ، احمد شاه بخاطرمحوکردن سیک
ها حکومت لاهور را به " لهناسینگ " نام تقدیم نموده بود اما وی از خوف سیکهای
هم تبارش ازپذیرفتن این منصب خود داری میکند ، زمانیکه احمد شاه درسرهند میرسدعالم
شاه سلطان دهلی ودیگر أمرائی اوبه دیداروی نمی آیند زیرا دراین وقت انگلیسها بنگال
را تصرف نموده وازآمدن شاه افغان بخاطر کمک به میرقاسم آگاه شده سرداران هندی را در
برابر وی تحریک نموده حتی خود انگلیس ها آماده گی به جنگ داشتند ، بخاطربقای قوات احمدشاه
درهندوستان مدت زیادی ، احمد شاه ازنبود آذوقه ومهمات جنگی وتیاری آنرا پیش ازپیش
نگرفته بود مجبوربه عقب نشینی گردید ، و این آخرین سفراحمدشاه به هندوستان بود
وبعد از آن سیک ها پنجاب را کاملا تسخیرنموده حکمروایی پشتون ها را از صحنه دورنمودند
، زخم که در بینی احمدشاه ظهور کرده بود او را سخت نا راحت نمود ، این مرض وی رفته
رفته شدت پیدا کرد بخاطرهمین احمدشاه را درمنطقه کوهستانی که خوش آب وهوای دارد به
" کوه توبه " بردند ، اما مرض وی شدت یافته و درهمین مکان در26 رجب 1186هجری
23 اکتوبر 1772 میلادی به عمر پنجاه سالگی وفات کردقبر وی درقندهاراست ، احمدشاه مذهب
حنفی داشت او شخص متقی و دیندار و بالای نفس خود حاکم بود ، طبع شعری داشت دیوان
وی مشتمل بر2500 بیت است که به زبان پشتو میباشد و در آنها مضامین عشقی ، تصوفی ، حماسی
و باسخن های اخلاقی بیان گردیده است ، او انسانی بود که طبع ملایم داشت ، مایل به
خون ریزی نبود ، حالانکه او ازجوانی بدست نادر افشارتربیه یافته فقط سیاست جهان گشائی
و آداب جنگ آوری را از استاد خود بخوبی دانسته بود ، به استناد نوشته محمد صدیق فرهنگ
مؤرخ افغانستان : احمدشاه درلشکرکشی هایکه در هندوستان بدست آوردن غنایم بزرگی روحیه
تجاوز و تاراج در سرداران و عساکر پشتون تقویت نمود ، این مسأله سبب شد تاخصلت
زحمت کشی از آنان دورشده وخصوصیات تنبلی تیارخوری دراین قوم تشدید گردد ، احمد شاه
تمام قبایل متفرقه پشتون را دراطراف خود جمع نموده وبه آنها هویت سیاسی بخشید ، و دریورش
های حربی خویش و با انعام نمودن املاک وسیع وجایداد های بی پایان به سرداران پشتون
آنها را ازحیات ابتدائی خیمه (غژدی) نشینی نجات داد ، پشتون ها صاحب اینطور املاک
هاشدند واز پرداختن مالیات به دولت بلعموم معاف گردیدند ، براساس سیاست رشد سیاسی
و اقتصادی پشتونها که اساس آن برای نخستین بارتوسط احمدشاه گذاشته شد ، پرداختن
مالیه بالای اهالی غیرپشتون تحمیل گردیده وپشتونها ازپرداختن آن معاف ساخته شدند ،
وظیفه جمع آوری مالیات ازاهالی ومناطق غیرپشتون را به پشتونها سپرد ، پشتون ها با یافتن
اقتدار وصاحب شدن به چنین مقام و منصب بالای دیگرملت ها حکمروانی نمودند ،
وهنگامیکه فرصت برایشان مهیا میشد املاک مردم غیرپشتون را بزورغصب نمودند و امکانات
آن برایشان پیدا شد ، واین مرحمت بیدریغانه احمدشاه تا اکنون نیز ادامه داشته ودارد
، احمدشاه به عرف وعادات پشتون ها سخت رعایت میکرد وبه فرمان وی دختران را ازمیراث
محروم نموده و زن های بیوه که شوهر انشان فوت کرده اند مجبورساخت با خانواده
شوهران قبلی شان ازدواج بنمایند ، احمدشاه درفتوحات خود ، اوخزانه ها و ذخائر بزرگ
طلا ونقره ها بدست آورد ، در اقتصاد مملکت مصرف نشده بلکه به پشتون های بی بهره
ازمزایای علم اقتصاد سپرده شده و آنها چنین ثروت های عظیم را بدست هندوهای سود خوارسپردند
که در خارج از مملکت به دوران انداخته شد ، از معلومات های تاریخی که بدست داریم گواه
میدهد ، که بعد ازافتادن این سرمایه بدست هندو ها این سرمایه کاملا نا بود گردید **
تیمورشاه بن احمدشاه ابدالی
1186- 1207هجری 1772-1793میلادی
شهزاده
تیموربعدازوفات پدرش احمدشاه درانی درقندهارنمود برادر اوشهزاده سلیمان باحمایت خسرش
بیگی جان فوفلزائی( شاه ولیخان) ازنشست اودرتخت آگاه کرد، وبخاطرحمایت ازحقوق
ولیعهدی خود، امرأ ،علما ، روحانیون و رؤسای قوم که در دربارش حظورداشتند جمع کرده
بعد ازمشورت ، از آنها بیعت میگیرد ، تیمورشاه وقت را ضایع نکرده با اعیان وسرداران
هرات بطرف قندهارحرکت میکند ، با آگاهی ازیورش تیمورشاه بزرگان و سرداران قندهار ازشهزاده
سلیمان روگردانده و دراردوی تیمورشاه که وارث اصلی تاج و تخت بود ، در اردوی اورفته
یکجا میشوند ، وزیربیگی جان که در تدبیر ولیاقت و صراحت کلام شهرت یافته بود این
وضع حقارت آمیز را مشاهده نموده وخویشرا با گروهی ازاقوام خود ودوفرزند و دوبرادر زاده
اش یکجا دراردوگاه تیمورشاه میرود ، امامجرد رسیدن به اردوگاه ، تیمورشاه توسط قاضی
فیض الله مشاورمشهورخود ازدیدار وملاقات بیگی جان ممانعت کردبلکه فرمان دستگیرنموده
وقتل او را تاکید مینماید ، بدین ترتیب تیمورشاه مشاورمشهورپدرش وزیر بیگی جان ، دو
پسر، دو برادرزاده وکسانیکه با او یکجا آمده بودند قتل عام میشوند ، تیمورشاه بدون
هیچ مشکلی مستقیما داخل قندهارشده صاحب تاج و تخت میشود ، برادراو شهزاده سلیمان
قرآن مجید را بگردن آویخته وشفیع میاورد و از وی اظهاراطاعت میکند ، تیمور شاه با آنکه
گناه ویرا بخشیده باشد اما اورا دربالاحصارکابل زندانی مینماید ، اوتا آخرین عمرخود
درزندان محبوس بود ودرهمینجا وفات میکند ، تیمورشاه پایتخت خود را ازقندهاربکابل
انتقال میدهد ، البته چنین اقدام وی درانتقال پایتخت به سه دلیل صورت میگیرد ،1- دور
بودن وی ازفتنه انگیزی های سرداران قبائل در قتدهار، 2- نزدیک بودن راه کابل به
هندوستان وهمیش ازاحوال مناطق مختلف مملکت خبرگیری و رسانیدن خود را به زودی درهمان
منطقه 3 – دلدادگی اوبه عیش و عشرت ومرد تجمل پرست بود ، ومناظردلکش وهوائی
دلانگیزکابل خوش وی میداد ودرآن حیات زندگانی شیرین خود را وبهره گرفتن از زیبایی
ها و با لذتهای دنیای سپری نمودن آنرا تمنا داشت ، به استناد مدارک تاریخی درحرم
تیمورشاه سه صد زن زیبا وکنیزهای خوش اندام نیزبود ، وهمیشه محفل های خوشی وجشن های
بزرگ برپا نموده سفره آن با طعام های مختلف کشابود ، محبت ومیل که نسبت به جنس زن در
وجود تیمورشاه بود مؤرخین چنین تعریف نموده اند؛ مادرشهزاده شاه پوروشهزاده عباس
دخترشربتعلی خان قزلباش بود اودرزیبایی درطنازی وبخاطریکه شیرین زبان بود ازدیگرزنان
شاه امتیاز زیادی داشت ، اوهرهفته دومرتبه زنان و کنیزان را به دربارشاه دعوت
مینمود آنها لباسهای نازک رنگارنگ ابریشمی به تن نموده و باجوهرات خوش نما وروهای
خود را آرایش نموده و دروسط قصر دراطراف حوض که داخل آن فوارآب داشت بشکل منظم ایستاده
قدوم شاه را انتظارداشتند ، سپس شاه آنها را یکایک ازنظرگذشتانده از بین صف طولانی
بازنان که مورد پسندشاه میشدعیش وعشرت مینمود ، تیمورشاه درلباس پوشیدن خلاف پدرش بود
بخاطریکه تجمل پرست بود زیب و زینت او زیاد بود ، بنابر روایات تاریخی : در در باروی
دستگاه های مختلف خیاطی و دوزندگی موجود بوده و درآنجا خیاطان مصروف گلدوزی ودوخت البسه
ها بودند ، تیمورشاه بخاطر یکه ادیب و شاعر بود و ازهمین رودرمجالس وی ادبأ وشعرأ اشتراک
مینمودند، شعرای مشهوروی که در دربارش مشاعره می نمودند ، عاجز ، میرهوتک ، راسخ ،
عیدی ، وصفی ، عبدالله خان دیوان بیگی ، و دیگر شعرا بودند ، تیمورشاه بزبان فارسی
شعرمی سرود ، تیمورشاه یک مصرع شعر سروده و آن را درمیان شعرأ درمشاعره گذاشت ، وصف
شعر این بود ، زسردی های آهم اشک اندر دیده یخ بندد ، شاعرغزنوی عیدی مصرع راچنین
وصف نمود ، شنو عیدی که شاه ازطبع اعلی این چه درسفته ، زسردی های آهم اشک
اندردیده یخ بندد ، ازغزل تیمورشاه یک نمونه ،،
آن شکرلب بشکرخنده حرف وسخنش - دل زمن بردونهان
کرد بجاه ذقنش
دیده ام سیرگلستان سرکوی ترا- بهترازجنت فردوس
بودهرچمنش
نگهت طره مشکین سیه فام ترا - کرده ام من بخطا نیست مشک ختنش
روزیی اهل هنریا که بود دیده مور- اثرنقطه موهوم
بود یادهنش
دیده ام پیچ خم طره مشکین ترا- درنظرشام شب
قدربودهرشکنش
نشودشعله تئی پردیی فانوس نهان – می نماید بدن
اوزتئی پیرهنش
شاه تیموربصدشوق غزلهای ترا- خلق را ورد زبانست
به انجمنش
تیمورشاه ظاهراحکومت مستقل داشت این باعث گردید که
در بین فیودال ها درمقابل وی شورش ها آغازگردید ، درسال دوم سلطنتش 1187هجری 1773 میلادی ابدالی ها وغلزائی ها
اتفاق نموده عبدالخالق را به پادشاهی سدو زائی تعین نموده وقندهاررا بتصرف خویش درآورد ، آنها 25 هزارلشکرجمع آوری نموده بسوی
کابل حرکت می کنند , درهمین وقت قشون تیمورشاه مشغول جنگ علیه قباد خان حاکم بلخ
مرکزترکستان شمالی بود ، وی بازودی قشون خویشرا ازبلخ خواسته با ده هزارعسکرخودبه
قصدجنگ با پشتونها حرکت کرد، جنگ درمنطقه " ششگاو " آغازگردید تیمورشاه در
این جنگ غالب شد و سرداران آنها را به اسارت خویش درآورد ومتبقی قشون را تارومار نمودند
، گفتنیست که سرزمین ترکستان قبلا زیر هجوم نادرشاه افشار پارچه شده درنتیجه آن سه
خان نشینی ، بخارا ، خوقند ، خیوه به وجود آمده بود ، همچنان قسمت دیگرترکستان سمت
چپ دریای آمو( ترکستان شمالی قطغن کنونی ) شامل دولت نادرشاه افشار قرارگرفت ، بعد
ازقتل نادرشاه میراث خوران وی احمد شاه ابدالی درسال 1166هجری 1752میلادی ترکستان
جنوبی را تسخیر نموده تحت حکمروانی خویش درآورد، امیرمربخارا و وزیر قدرتمند او دانیال
بیک درمقابل اشغالگران هیچ حرکت نظامی نزدند ،بهمین ترتیب پارچه - پارچه شده ئی
ترکستان زمین که ولایات بدخشان ، تخارستان ، جوزجان و فاریاب را شامل میگردید تحت
تصرف بیگانه ها ماندند ، اگرچه بیک های محلی وامیرهاعلیه اشغالگران قیام نموده باشند
اما ازعدم موجودیت سلاح ومهمات کافی باعث گردیدتا آنان دراسارت پشتونها مانده واز آزادی
خویش محروم شدند ، در زمان تیمورشاه حاکم متقی
درویش بخارا امیر معصوم شاه مراد بیک ازجابجا شدن گروه های افغان ها
درمنطقه احساس خطر نموده باسی هزارعسکردرکناردریای آمو درمنطقه " کیلیف
" مستقر شدند ، تیمورشاه با آگاهی ازاین حرکت امیر بخارا با صدهزارقشون مسلح
درسال 1204هجری 1789میلادی در ترکستان جنوبی آمده وهنگام مواصلت وی دربلخ حاکم آقچه
رحمت بیک ازمنطقه خارج شده در اردوی امیرمی رود ، امیرمعصوم با برادرش سلطان مراد بیک
ورحمت بیک ودیگربیکهای ازبیک درمقابل پشتون ها به جنگ آماده شدند ، سرداران افغان که ازشاه خود دل تنگ شده بودند در جنگ که
بین طرفین درگرفت ثبات ومقاومت نشان نداند ، ازبیک ها روزانه بالای آنهاحملات
چریکی وشیخون های پیهم نموده و راه تأمیناتی آنان راقطع و درحالت سراسیمه قراردادند
، ازطولانی شدن جنگ باعث شد دراردوی تیمورشاه تنقیص آذوقه ومواد خورا که به وجود آمد
، تیمورشاه درجنگ عساکرخود را از دو رویه بود نشان دانست ، به عبارت دیگرچهره نفاق
را درآنها دید ، نا چارصلح را قبول میکند ، امیربخارا نیزفهمید که نمیتواند باسپاه
اندک خود ازراه جنگ برنیروی آنها غالب آید با امضای این توافق نامه دوباره به
بخارا برگشت ، پس ازبرگشت تیمورشاه ازسفرترکستان اهالی منطقه ازاطاعت حکومت پشتون ها
سرکشی کردند ، برضد حاکمیت بیگانه درمنطقه که باطبیعت آنان سازگارنبود بابی اعتباری
به آنها نگاه کرده نفرت می بردند ، نظربه بیان علیقلی میرزا ، گروهی اوباش ، رند وقلاش
میمون وخرس هایی را تربیه نموده بودند اگربه آنها گفته میشد که شما را حاکم بلخ می
سازیم آنان بدخوی شده برسرخود خاک را پاش نموده فریاد میکردند ، تیمورشاه شخص
معیشت پرست و در خوردن غذا زیاد افراط میکرد و به همین علت او دچارتکلیف معده مبتلا
شد ، اطباء ازتداوی آن عاجزماندند و برأثرهمین تکلیف تیمور شاه به روزهفت شوال
1207هجری نزدهم می 1793میلادی به 46 سالگی وفات کرد ، تیمورشاه درحیات خویش با فیودال
های مقتدر منطقه مبارزه نموده آنها را تحت اطاعت خود درآورد ، قلمرو سلطنت وی ازجهت شرق تا پنجاب ، سند وملتان
وسعت داشت در غرب تا خراسان و درشمال تا سرزمین ترکستان وسعت داشت ، که با تدبیرسیاست
این مناطق را تحت سلطه خویش حفظ کرد ، بنابر روایات برخی مؤرخین تعداد پسران وی
بیست پنج تن بوده وبرخی دیگرتعداد پسران وی 36 دانسته اند، بعد ازوفات وی سلطنت
بزرگ سدوزائی هاکه آنرا احمدشاه درانی برپانموده بود براثرخانه جنگی ها واختلافات
مابین برادران درخلال چند سال ازبین رفته دراخیر حکمرانان این خاندان تحت مستعمره انگلیس
حکمروانی نمودند
زمان شاه
1207- 1215هجری1793 -1800میلادی
زمان شاه جوان بیست ساله دربین برادرانش درقطارهفتم
قرارداشت و درعین وقت نائب پدردرکابل حکومت می کرد او شخص دلیر و منصب
پرست بود و به همکاری سرداران اطراف خود درتخت نشست ، برادران دیگرش نارضایتی خویش
را نشان دادن وخواستند شهزاده عباس را جانشین
پدردرسلطنت بنشانند زیرا سن وی از زمانشاه بیشتربود ، زمان شاه آنها را دستگیرکرده
درقلعه بالاحصار کابل زندانی نمود ، زمان شاه بعد ازفراغت دفن ومراسم عزأ داری پدرش
ازطرف شیخ مشهورصفی الله مجددی برسری زمان شاه تاج را بسته نموده و او را رسماَ شاه
افغانستان اعلان نمود بعد ازمراسم تاجگذاری ازمردم بیعت گرفت ، برادران شاه که
درقلعه زندانی بودن ازدست گرسنگی که روده هایشان خشک شده بود درحالت مجبوری به او بیعت
نمودند اما بازهم آنها را ازحبس رها نکرد ، قاضی القضاء پدرش قاضی فیض الله را
ازمقامش خلع نموده تمام جایداد وی صادر وخود قاضی رازندانی نمود، زمان شاه بعدازتأمین
نمودن امنیت درمرکزسلطنت خود برادران سرکش وی که در هرات وقندهار والی بودند
بخاطریکه دراطاعت خویش درآورد واز آنها بیعت بگیرد برادرکلان وی درقندهارشهزاده
همایون دست به بغاوت میزند ، زمان شاه بسوی قندهارلشکرکشی نموده ودرجنگی که با همایون درموضوع قلات رخ داد قندهاری ها با
شهزاده همایون همکاری نکرده به زمان شاه خود را تسلیم کردند ، به همین سبب شهزاده
همایون باعده ئی ازطرفدارانش درنزد نصیرخان حاکم بلوچستان میرود، والی هرات شهزاده
محمود ازبیعت کردن به زمان شاه سرکشی میکند ، اما بعد ازینکه قندهاربه تسخیرزمان شاه
درآمد و شنیدن خبری فرارشهزاده همایون ، ناچارنامه فرستاد
درآن بیعت خود را اعلان نموده ودرمقام خود باقی میماند ، بعد از وفات نصیر خان
حاکم بلوچستان اختلافات ذات البینی بین سران قبایل بلوچ شروع شده شهزاده همایون
مجبوربه بازگشت به قندهارشده و داعیه سلطنت طلبی خود را ازسرمیگیرد ، زمان شاه
سفرپنجاب را توقف داده بطرف قندهارلشکرکشی میکند ، همایون دربرابرقشون شاه تاب
نیاورده ازمیدان جنگ فرارمیکند اما درهنگام گریز ازطرف افراد وفا دار به زمان شاه
دستگیرگردیده و به فرمان شاه دوچشمان وی کور گردانیده درقلعه بالاحصاربه نزد
شهزاده های دیگرزندانی میشود ، با تبعید نمودن شهزاده همایون از صحنه سیاست اوضاع و احوال
بازهم آرام نمیگردد ، زیرا والی هرات شهزاده محمود از اطاعت شاه خارج گردیده به
طرف قندهار یورش میکند ، زمان شاه درهمین وقت درپنجاب بود به سرعت مجهزشده به قصد
مقابله می برآید درجنگی که بین طرفین درقندهاردرمیگیرد محمود را به شکست مواجه
میسازد ، اما بطورغیرمنتظره دست به امضای یک موافقت نامه باوی میزند و او را
دوباره به منصب قبلیش منصوب میکند ، اما چندی بعدی برسرخراج عایدات جمع شده یی از اهالی
هرات بین هردو برادرنزاع پید اشد وسبب گردید که شاه زمان دوباره به طرف هرات
لشکرکشی میکند وشهزاده محمود را مجبور به ترک هرات کرده وبجای وی پسرخود را والی
هرات تعین نموده وخود شاه ازطریق هزاره جات درسال1260هجری 1796میلادی باردیگرلشکرکشی
را به طرف پنجاب آغازنمود ، گفتنیست که در همین زمان سیک ها خیلی صاحب قدرت وقوت
شده بودن وکوشش آزادی پنجاب را از نزد افغان ها کردن ، دراین عصر و دوره در ترکستان
با ممالک آسیای میانه عداوتهای ذات البینی تالان وتاراج به اوج خود رسیده بود وآنرا
ازدیدگاه تاریخ مشاهده مینمایم ، برعکس آن درغرب تحولات سیاسی آغازمیگردد انقلاب
بزرگ فرانسوی ها وآزادی آمریکا ، وبا ترقب انکشاف صناعت های جهان ودوری آن رسید که
فکرمردم هایشان را بیداربسازند ، انگلیس ها درهندوستان خود راخیلی مستحکم نموده
مملکت را ازهرطرف پیچانیده بودند ، در هندوستان مرکزی شورشهای طایفه مرهته کورگانی
ها را درهند ضعیف نموده ودولت شانرا به تهلکه پرداخته بودند ، درغرب کشور شاه
ایران آقا محمد خان قاچاربه بهانه یی زیارت امام رضا درمشهد آمده به همکاری متولی نابینای
مزار امام رضا شاهرخ افشار را گرفتارنموده با انواع عذاب وعقوبت هاگرفتارجواهرات و
طلاه های که ازجد وی نادرافشاربه میراث مانده بودحصول نموده و مذکور را بقتل
میرساند، نادرمیرزا پسرشاهرخ فرارفرارنموده نخست درهرات وسپس نزد زمانشاه درکابل
آمده و از وی استمداد میجوید ، زمان شاه به کمک وی شتافته شیرمحمدخان اشرف الوزرأ
را بایک هزارقشون مسلح یکجا میفرستد ، نادرمیرزا باهیچ نوعه مقاومت داخل مشهد میشود
، زمان شاه به هرات آمده ده هزارخانواده منسوب به (کرد و قزلباش) وآنها را ازهرات کوچانیده
درقندهار، غزنی و کابل جابجا نمود، زیرا اینهاهمیش شهزاده محمود را کمک وتقویت
میرساندند ، زمان شاه در آغازسال 1797میلادی بدون هیچ مقاومتی وآرد لاهور شده
وسیکها را باردیگرتارومارنمود دراین هنگام خبرحمله شهزاده محمود به هرات او را ازمنظورش
بازداشت ، ومجبورشد که با نا تمام گذاشتن این ماموریت مستقیما بطرف قندهارو ازآنجا
به هرات آمده شهزاده محمود را به شکست مواجه میسازد ، این مرتبه محمود با پسرش
کامران و برادرش فیروزالدین درنزد شاه ایران پناه بردند، زمان شاه درکابل آمده هنوز
راه سفری هندوستان را درپیش نگرفته بود که شهزاده محمود به کمک شاه ایران باده
هزارقشون به هرات هجوم کرد ، اماهجوم وی ازطرف والی هرات شهزاده قیصرونائب شاه
زمان خنثی گردید ، به همین ترتیب محمود دربخارا وپسرش با برادرش یکجا به ایران
فرارمیکنند ، زمان شاه به هرات آمده عالمی ملا عبدالحق نام را سفیر انتخاب نموده بنزد
امیربخارا شاه مراد فرستاده از وی درخواست نمود مایه یی فسق فساد شهزاده محمود را ازبخارا
دور بنماید و دربین پیمان دوستی را مستحکم و پایدار میسازد ، امیرشاهم راد این
خواهش دوست پشتون خود را پذیرفته شهزاده محمود را ازبخارا بیرون میراند،شهزاده آواره
شده نخست به خوارزم میرود اما خان خوارزم وی رادرشهرخودجا نمیدهد ، شهزاده مجبورشد
دوباره به شاه ایران پناه میاورد ، زمان شاه بعد از آنکه چهارماه درهرات میماند از
بغاوت سیکها درپنجاب آگاه شده با طی کردن راه های صعب العبورهزاره جات وبامیان خود
را به کابل رسانیده قشون جمع کرده بطرف پنجاب حرکت میکند ، سیک ها در جنگ تاب
نیاورده به طرف کوه ها فرارکردند ، زمانشاه با مشاهده ویرانه های لاهورسخت متأثر میشود
، زمان شاه والی کشمیرعبدالله خان الکوزی را که شخص بی کفایت بود از وظیفه
برکنارنموده زندانی میکند ، درقندهار منسوب به قبیله الکوزی خان هایشان ازاین عمل
زمانشاه رنجیده وحمایت خود را ازشهزاده محمودمیکند ، زمان شاه قراربراین میگذارد
که از افغانها درپنجاب حاکم تعین نکند ، در این وقت سردارفعال وکاردان سیک رنجیت
سینگ را حاکم پنجاب تعین میکند ، گروه های سیک تاهمین وقت بشکل پراگنده حیات بسر میبردند
منسجم شده و ایجادتشکل میکند ، انگلیس که ازقبل با پشتونها دشمنی دیرینه داشتندبا سردارهای
سیک مناسبات خویش را مستحکم نموده ودرپی برپا نمودن فتنه وشورش توسط سیکها برعلیه
حکومت پشتون ها برآمدند ، انگلیس ها در دوره های بعدی دربیرون راندن حکمروایان
پشتون ازهندوستان رول بزرگی را ایفا میکند ، محمود باردیگربه کمک ایرانی ها هرات را
مورد تهاجم قرارمیدهد ، زمان شاه باشنیدن این خبربه وطن اش برمیگردد ، ایرانی ها ازهجوم
هرات صرف نظرکرده عقب نشینی میکنند ، زمان شاه تاحدی از اوضاع مملکت آرامش یافته
وحالا میخواهد نفسی راحت بکشد ولی درقندهارمیان غلام محمدنام یک شیخ با جمعی ازمریدان
خود ظهور کرده دربین سران قبایل اغوا وفتنه را راه اندازی کرده بودند بخاطر همین
زمان شاه وی را گرفتارنموده بقتل رسانید ، درسال های بعدی سلطنت زمان شاه شهزاده
محمود این بارغیرازایرانی ها از پشتونها نیزقوات بزرگی جمع آوری نموده بطرف هرات
حرکت نکرده نخست درفراه و بعدا به قندهار میاید ، این تهاجم خیلی بادقت وبشکل منظم
پلانگذاری شده بود،روحیت عساکروی خیلی مستحکم بود ، محمود از قندهاربرای خود بحدکافی
قوات جمع آوری کرده بطرف کابل درحرکت بود زمان شاه باسی هزارقشون به نیت جنگ با وی
میبرامد ، قومندان مشهور زمان شاه احمدخان نور زائی درمنطقه یی بالاترازغزنه باده
هزارقشون مسلح خود به حمایت محمود پرداخت ، زمان شاه توقع آنرا نداشت که قوماندان
نامداروی برایش خیانت بکند وزمان شاه از این واقعه خیلی متأثرشده مجبوربه عقب
نشینی بطرف کابل شد ، شهزاده محمود غزنی را نیزتصرف نموده بسوی کابل حرکت کرد ، زمانشاه
درهمین وقت نزدبرادرش شجاع الملک ( شاه شجاع ) که درپشاوربود رفته و ازآنجا بقصد
جمع آوری قوات گردید ، دراین سفربا زمانشاه وزیر وی رحمت الله خان نیزیک جابود ، هنگامیکه
شاه درشنواررسید ، درقلعه ملاعاشق شنواری با پانزده نفرازخدمتگارانش پس ازفراخوانده
شدن دریک مهمانی ازسوی دو صد نفراشخاص تفنگداران
شنواری محاصره وتحت نظارت گرفته شدند ، سپس شاه و وزیراو بخاطر راه نجات خویش کوشش
زیادی کردند امانجات نیافتند ، شهزاده محمود وفتح خان بدون جنگ ودرگیری وارد کابل
شدند و تخت را تصرف کردند ، ملاعاشق با فرستادن پسرخود بحظورشاه محمود و از وی در رابطه
به سرنوشت اسرای دست داشته خود طالب هدایت گردید ، برادرفتح خان به معیت یک جراح به
شینوار آمده نخست دست وپای زمان شاه رابسته و روبه زمین خوابانده سپس هردوچشمانش را
با نشتر زدن کورنمود ، بعد ازآن تمام اسیران را باخود به کابل آوردند ، زمان شاه درقلعه
محبوس گردیده و وزیر اورحمت الله خان با دو برادرش بقتل رسیدند ، پنجاب پس از زمان
شاه تحت فرمان کامل رنجیت سنگ درآمد واستقلال خود را بازیافته وطی بیست سال بعدی تمام
این مناطق به اضافه پنجاب ، سند ، کشمیر، پشاور، وعموم سرحدی پشتونها جزء قلمرو رنجیت
سینگ حاکم مستقل پنجاب گردید ،
شاه محمود
1216- 1218هجری - 1801-1803میلادی
زمان شاه ازسلطنت خلع شده ، با نشست شاه محمود درتخت
کابل نخستین دستاورد وی اعطای لقب کبیربیگ ها ( یا شاه دوست) را به فتح خان داد ،
پدروی پاینده خان سرداربارکزائی ها درقندهاربود ، او درزمان حاکمیت زمانشاه در واقعه
غایله وشورش شیخ میان غلام محمد با یک تعداد دیگرازسرداران پشتون به قتل رسیره بود
، بانشستن شاه محمود درسلطنت خانه جنگیها ، دسیسه واغواگری ها میان أمیرها آغازگردید
، او شخص بی کفایت وضعیف نفس عشرت پرس بود تمام ادارات أموردولت را به سران قبایل
که دوروپیش اورا محاصره کرده بود سپرده بود ، درمیان درباریان ، فتح محمدخان شخصی
کاردان حیله گر ودرعین حال دلیر وجنگجو ومنصب پرست بود ، ودردستگاه دولتی نفوذ
زیادی داشت ، وی با آنکه دعوای سلطنت را نداشت اما از حدزیاده جاطلب ومنصب پرست بود
که در میان قبایل پشتونهاشخصی قدرتمند بود و درزمان خود از فیودالهای بزرگ حساب
میشد ، شاه محمود ، محمداکرم ( امین الملک
) را به منصب وزارت وملامحمد سیعد را به صفت قاضی القضات وشهزاده فیروزالدین به
حیث حاکم هرات و درکشمیرعبدالله خان بارکزائی را تعین نمود ، شاه شجاع ( شجاع
الملک) مخفیانه با اهل دربار داخل معامله شده و باده هزار قشون از پشاوربطرف کابل
حرکت نمود اما درجنگ که درگرفت مغلوب شد ، کامران پشاور را تصرف میکند ، وشاه شجاع
به جانب دره خیبرگریخته وبه اطراف متواری میشود ، کامران بعد ازشکست دادن شجاع
الملک بکابل آمده ازطرف پدرش به فرماندهی قندهارتعین گردید ، نایب هرات شهزاده
قیصرفرار نموده نزد عمویش شاه شجاع میرود ، درسال 1218هجری 1803 میلادی زمانیکه غلزائی
ها به رهبری عبدالرحیم خان با چهل هزار لشکرعلیه دولت هجوم کردند این حمله آنها به
وسیله وزیرفتح مغلوب ساخته شد ، باعبورقشون بخارا ازدریای آموبه جانب شمال قشون پشتونها
که درقسمت جنوب دریا قرارداشتند ازطرف نیروهای شان به عقب زده شد ، شاه ایران علی شاه
قاچاربا استفاده ازفرصت حاکم خراسان نادرمیرزا که آخرین حکام سلاله افشاربود وی را با 38
نفرازخانواده اش باخود گرفته سپس سرآنها را برید ، از این خاندان تنها یک گودک جان
بسلامت ماند ، شاه محمود زمام اداره و اختیاردولت
را به سرداران قبایل پشتون سپرده و خود درقصر به میگساری ، عیش وعشرت با زنان
مصروف بود ، سرداران قبایل بافتنه انگیزی وتوطئه ، ودسیسه چینی برعلیه یکدیگر دولت
را ضعیف نمودند ، درسال 12018هجری 1803میلادی درکابل نزاع مذهبی بین سنی وشیعه ها بروزکرد
وبر اثراین نزاع خونهای زیادی ریخته شد ، بلأخره این فتنه با تدبیروقوت وزیرفتح
خان فتنه خاموش گردید ، وزیرفتح خان برای جمع آوری باج و خراج بسوی بامیان حرکت
کرد مخالفین دولت شاه محمود را در بالاحصار به محاصره کشیدند ، اهالی کوهدامن وکوهستان
نیزبه کمک شورشیان به کابل آمدند، مختارالدوله ازکابل فرارمینماید ونزد شجاع الملک
رفته بنام مصلحت قومی بکابل فراخوانده ویرا برتخت سلطنت نشانیدند ، بعد ازینکه شاه
شجاع درتخت کابل نشست شاه محمود را زندانی نمود ، وزیرفتح خان بجانب قندهارفرارنموده
نزد شهزاده کامران میرود،
سلطنت شاه شجاع
1218هجری1803میلادی
وقتیکه شاه شجاع بخاطرتسخیرقندهارقشون میفرستد
کامران ووزیر فتح خان به جانب فراه فرارمیکنند ، شاه شجاع هرات را بحال خود واگذاشت
، ملاعاشق شنواری را درکابل آورده درأثربد رفتاری های که بازمانشاه انجام داده بود
بقتل رسانید ، وهمچنان الماس کوه نوررا نیزازقلعه او دریافت میکند ، دراین وقت
بواسطه مختار الدوله وزیر فتح خان ازسوی شاه شجاع عفوگردیده بکابل می آید ، اما
شاه شجاع زمانیکه به قصد تسخیرپشاورلشکرکشی میکند وزیرفتح خان از قشون وی جدا شده نزد
شهزاده قیصردرقندهارمیرود و با تغیردادن
رای مذکور او را به تاج سلطنت تشویق نموده وتحت رهبری او بطرف کابل حرکت میکند ، با
آنکه درجنگی که بین طرفین واقع شد شهزاده قیصردرجنگ شکست میخورد اما وزیرفتح خان خود
را با تدبیروحیله بازهم به شاه شجاع مکتوب نوشت وازوی عفوخواست و باردیگرشاه شجاع ویراعفونمود
، زمانیکه شاه شجاع در (شکارپور) رسید ، شاه محمودکه به دستورشاه زندانی شده بود ،
ازمحبس فرار نموده به جانب فراه میرودولی بازهم به کمک وزیرفتح خان قندهار را تصرف
نموده خود را پادشاه اعلان میکند ، انگلیس ها با ناپلیون و دولت
چارروسیه و حمله مشترک آنان به هندوستان درهراس بود نماینده خاص خویش را برهبری "
الفنستن " بحظورشاه شجاع که درزمان
درپشاوربسر میبرد. گسیل میدارند ، این هیأت سوغات های گرانبهایی را ازنام دولت
انگلیس بحظورشاه شجاع تقدیم نموده نخستین باربخاطردفاع وحراست از خاک هندوستان بین
آنان موافقت نامه به امضا میرسدهمچنان انگلیس ها موافقت نامه مشابه و مشترک را با دولت
ایران وپنجاب نیزبه امضا میرسانند ، درقندهار وزیرفتح خان به واسطه محمود رقبای
سیاسی خود را به قتل رسانیده و با تدارک لشکربه مقصدتصرف کابل حرکت میکند.کابل را اشغال
نموده عازم پشاورمیشود ، ودرموضعی " نمله " جنگی که بین قشون شاه شجاع
وشاه محمود به وقوع پیوست برأثرغدر وخیانت یکی از قوماندانان قشون شاه شجاع که
باچهارهزارنفرخود دراثنای جنگ به نفع شاه محمود تغیرموضع میدهد ، بدین ترتیب شاه شجاع
از میدان جنگ فرارمیکند ، شاه شجاع بطرف قندهارلشکرکشی نموده شهر را تصرف میکند
اما درجنگیکه بین طرفین درگرفت دوباره به شکست مواجه شده بسوی راولپندی متواری
میشود ، شاه شجاع بار دیگربه قصد تصرف قندهارلشکرکشی میکند ، اما پیروزی نصیب وی
نگردیده فرارمیکند،ولی این بارکه شاه شجاع در پشاورآمد به فرمان حاکم
کشمیرعطامحمدخان ویرا دستگیر و زندانی میکند ، وزیر فتح خان بعد ازینکه به کمک
رنجیت سینگ کشمیررا اشغال میکند ، شاه شجاع را بصورت اهانت آمیز به حظور رنجیت
سینگ میفرستد ، رنجیت سینگ که شاه شجاع را دراسارت خود دارد از وی الماس کوه نور
را پرسید اما وی در مورد آن انکارنمود ، رنجیت سینگ که ازجواب شاه شجاع سخت عصبانی
شده درحالت غضب ازجا برخاسته باکفش
که بدست دارد برسرشاه شجاع میکوبد ( یکی از خصلت های منفی و بد پشتون ها وهندوها
اینست که درحالت قهر و غضب بجای اینکه دست به سلاح و تفنگ ببرندباکفش برسریکدیگر میکوبند)
شاه شجاع که سخت مورد تحقیر واستخفاف رنجیت سینگ قرار گرفته مجبورشد که حقیقت را بگوید
شاه شجاع الماس را دربدل یکصد چهل هزار روپیه پول نقد درپشاور به یک سوداگرهندی
گرو کرده است ، رنجیت سینگ پول سوداگر را مسترد نموده و الماس را بدست میاورد0این
الماس نایاب بعد ها به ( ویکتوریا ) ملکه انگلیس هدیه میشود 0به اعتقاداتی نزد مردم
: این الماس را نحس وشوم میدانند ، این الماس دراختیار انگلیس ها قرار گرفته و آنان
درجهان صاحبان بلامانع الماس شناخته شدند ، این الماس بدست هرکسیکه افتاد جز بدبختی
و درد سربرای صاحب خود بار نیاورده است زیرا این الماس مال پادشاه هندوستان و از
آن به نادر افشاربعد بدست احمد شاه ابدالی افتادرفته رفته هندوها تصاحب شدند و دراخیر
بعد ازینکه بدست انگلیس ها افتاد ازهمان تاریخ به بعد تانون درخزانه انگلیس براحتی
جاگرفت ، وزیرفتح خان بیست برادرداشت که در زمان وزارتش هرکدام آنها را به یکی
ازشهرها و ولایات حاکم ونایب تعین نموده وخود درکنارمحمود بود، اما تمام اختیارات
امورمملکت بدست وزیرفتح خان اداره میشد ، ودرجنگی که با ایرانی ها درموضع کافر قلعه
( اسلام قلعه کنونی ) انجام داد به شکست مواجه شد ، پس از بازگشت ازهرات شهزاده
کامران نیزازقندهاردرسال 1234هجری 1819 میلادی به هرات مواصلت کرده وزیرفتح خان را
دستگیر و هردو چشمان ویرا کورنمود0وبلاخره به فرمان شاه
محمود وی را درموضع سیدآباد به قتل رسانید ، قبر وی درشهرغزنی است ، باقتل وزیرفتح
خان برادران وی برعلیه خاندان درانی ( ابدالی ها) عصیان نموده وآتش فتنه از هرکنارو
گوشه مملکت بلند شد و دست به اشتعال فتنه زدند ، انگلیسها که بدنبال این فرصت
طلایی بودند ، بعد از این درأمورداخلی افغانستان دست اندازی نموده وخانه جنگی ها
باردیگر افزایش یافت ، دراین زمان زمام اداره کابل بدست دوست محمد خان بود0 وی از آمدن
شاه محمود و شهزاده کامران خبر دریافت 0 و از یکی ازحیله های زرنگی خاص خود رابکارانداخت
0 وی درهمین وقت عطامحمد خان حاکم سابق کشمیر را که در زندان محبوس بود ومتهم به
اجرای دستورکورکردن وزیرفتح خان بود 0 بخاطریکه عطامحمد خان دوست کامران بود0 ازنام
وی خط جعلی مینویسد در آن خط نوشته شده بود که : درقشون شما ازسرداران در اثنای
جنگ به فکرخیانت نسبت به شما بوده و تصمیم دارند که هر دوی تانرا دستگیرنموده نزد
دوست محمدخان روان کنند:کامران در این خط باور نموده درنیم شب همراه پدرش از اردو برآمده بطرف
قندهار حرکت میکند و پس ازتسخیر قندهار توسط دوست محمد خان پدر و فرزند
به هرات بازمیگردند ، درسال1241هجری 1825میلادی مناسبات بین شهزاده کامران و پدرش
شاه محمود تیره میگردد ، و باعث گردید که نزاع ها افزایش یافت ، دراین هنگام
تامواصلت سپاه نواب شجاع السلطنه حسین علی خان از نیشاپور به هرات به کمک شهزاده
کامران ، درجنگی که بین لشکریان پدر و پسرواقع میشود شاه محمود بدست پسرش مغلوب
میگردد ، به همین ترتیب شجاع السلطنه پسرش ارغون خان را باسپاهانش درهرات نگهداشته
0خود به ایران باز میگردد ، درسال 1245هجری 1829میلادی پس از وفات شاه محمود
شهزاده کامران والی هرات میشود وزیر او یار محمد خان الکوزی بود ، او زمانیکه
یارمحمدخان وزیرخویش را بحظورعباس میرزا ولیعهد ایران درمشهد میفرستد،عباس میرزا
وی را محبوس میکند ، یارمحمد خان پس ازرهایی اززندان ایرانی ها به هرات بازگشته دوباره
به مستند وزارت مینشیند ، کامران دراین وقت درغرق نشئه باب وکیف افیون بود ازاوضاع
مملکت بکلی غافل بود 0یارمحمدخان این بی
کفایتی و زندگانی وی که مصروف نشئه باب بود تحمل کرده نتوانسته ویرازندانی وپس
ازیکسال به قتل میرساند ، این واقعه درسال1254هجری1830میلادی اتفاق میافتد0 بدینگونه
دولت مستقلی که توسط احمد شاه درانی تأسیس گردیده بود مضحمل گردیده سلطنت پس
ازخاندان ابدالی ها به یک خاندان دیگر یعنی خاندان بارکزائی ها انتقال پیدامیکند ،
اماحاکمیت این خاندان عموما ازگماشته شده گان دولت انگلیس شمرده و برتخت افغانستان
نشستند ، *******************************************
امروز
دوشنبه هشتم رجب المرجب 1433 هجری -10جوزاء 1391شمسی مطابق 28/5/2012میلادی * بخش باب
احمدشاه درانی را به پایان رسانیدم ،
ليست هناك تعليقات:
إرسال تعليق