باب
پنجم محمد زائی ها
محمد
نادر خان 1384-1352 هجری
1929-1933
میلادی
محمد نادرخان به
تاریخ 15 اکتوبر 1929میلادی درتخت کابل
نشست چند روز قبل از ورود وی به کابل ، غیر
از بناهای دولتی و قصرها ، دکان و تجارت خانه های شهرکابل بصورت کامل از طرف
پشتونها چور و چپاول شده بود ، ازجریان واقعه
آشوبگران دیده میشود وعده ییکه نادرخان برای پشتونها کرده بود به و جود آمد , در این وقت با وجود مشکلات اقتصادی زیاد اهالی کشور و نبود امنیت و آرامش
درطی یکسال گذشته بازهم روحیه مردم یک اندازه آرام به نظرمیرسید ، واین فرصت خوبی برای ایجاد دولت جدید بود ، محمد نادرخان
درتشکیلات دولتی چهار برادرانش را درمنصب های
بلند تعین نمود، نخستین فعالیتهای وی قانون اساسی
( کانستیتوته ) که امان الله خان ایجاد کرده بود منحل نمود، و زن ها ازسرکردن
حجاب ومکاتب دخترها مسدود گردید ، وی اردوی
افغانستان را دوباره منظم نمود، اما جوانان مشرقی وجنوبی وبعضی
پشتون های قندهار ازخدمت عسکری بکلی معاف گردیده و فرزندهایشان در پوهنتون های حربی
که به تازه گی تأسیس شده بود برتبه ظابط تخرج شدند در این مکاتب حربی سه درصد از ملیت تاجک زبانان قبول گردید ، اما ازملیت های
ازبیک ، ترکمن و هزاره ، مطلقاّ حق التحاق را نداشتند ، و فرزندان آنها از اینطور تحصیلات
عالی دولت محروم شدند ، در دوره نادرخان در بعضی مناطق کشورقیام های مردمی آغاز گردید
، ویکی از این قیام ها ، قیام مردم کوهدامن درسال 1936میلادی بود ، سبب شورش مردم
، کارمندان جدید دولت خواهان
انتقام گیری ازتاجک ها بود ، که همیشه آنها را درنقاط تفتیش مورد اذیت وتحقیرقراردادند با چنین عذاب وعقوبت ها صبر و تحمل مردم بجان رسیده علیه دولت قیام نمودند , قشون که دولت فرستاده بودغضب شورشیان را نتوانستند خاموش بنماید حتی دراثنائی جنگ بین دولت واهالی ، سرکرده یی فوج سپه سالارمحمد غوث کشته شد ، سردارمحمد نادرخان برای حفاظت ازتاج و تخت وخود کوچی ها یعنی پشتون ها را مسلح و مجهز نموده به طرف کوهدامن فرستاد و آنها بی رحمانه اهالی منطقه را قتل وملکیت سرمایه داران را چپاول و زمین زراعتی آنها را به ویرانه مبدل نموده و زیباترین باغ های منطقه را غصب نموده و درهمین منطقه جابجا شدند , دراین جنگ اهالی کوهدامن شکست خوردند , اما سیاست شوم دولت وتبعیض عنصری پشتون ها درذهن مردم این فاجعه باقی ماند ، کوهدامن درسمت شمال کابل درفاصله هفتاد کیلومتری قراردارد ، از اشدی ترین قیام های داخلی که دولت را سخت نگران ساخت قیام ترکستان بود ، علت اساسی شورش ، مهاجرین ماو رأ النهر زمانیکه از ترکستان بسر زمین افغانستان مهاجرشدند جنگ را علیه کمونیستها پیش بردن ، فعالیت ایشان بود ، ارتش سرخ شوروی درسال 1930میلادی به بهانه تعقیب مجاهدین ترکستان در حدود 40 میل ( 64 کیلومتر ) داخل قلمرو رسمی افغانستان پیشروی کرد ، دولت افغانستان سبب رخ گرفتن این حادثه را مهاجرین ترکستان خوانده روی همین حادثه سخت به تعقیب مجاهدین ترکستان افتادند ، درهمین دوره مجاهد ابراهیم بیک لقی ازسرکرده یی مهاجرین ترکستان بود ، او در راهی آزادی ترکستان با روس ها بدون احساس خستگی وآرامش می جنگید ،
و درضمن یکی ازهم قطاران انورپاشاه بود ، نادرخان درسال 1931میلادی وزیرحربیه خویش محمود خان را با قشون بزرگ به شمال افغانستان فرستاد ، قشون که نادرخان فرستاده بود ازترکیب قبایل پشتون تشکیل شده بود ، این قشون بزرگ درمقابل حملات ازبیک ها تاب نیاورده درقلعه هاحصارشدند، بعد از این واقعه نادرخان بنام امیرعالم خان پادشاه بخارا که درکابل تحت نظارات دولت بود ازنام وی برای ابراهیم بیک نامه می فرستد ، واز ابراهیم بیک درخواست نمود از سرزمین افغانستان خارج شود ، همچنان پیشوای روحانی ترکمنها قزیل ایاق خلیفه دوهزارعساکر اسپ سوار ترکمن که تحت فرمانده اش بود به کمک دولت می فرستد ، و در ضمن از ابراهیم بیک تقاضا نمود خلاف مسلمان ها دست به جنگ نزند , دولت سرکرده ئی ازبیکهای افغانستان را مجبور نمودخلاف ابراهیم بیک بجنگند ،ابراهیم بیک که در بین دو دشمن ( افغانها و روسها ) قرارداشت نخواست بامسلمان ها بجنگد وجنگ را با روس ها درنزد خویش معقول دیده با افراد تحت فرمانش ازدریای آمو گذشته در مقابل آن طرف دریا ارتش سرخ شوروی که از قبل آماده شده بودند ، داخل جنگ شدند، اما زمانیکه درمیدان معرکه تنها ماند به اسارت روس ها افتاد ، براساس معلومات مستند وی درشهردوشنبه در توقیف گاه استخبارات ( گ ، پ ، و ) در زیرشکنجه های دهشتناک وغیر انسانی روسها درسال 1931میلادی به شهادت رسانیده شد ، محمد نادرخان بعد از تأمین امنیت درمملکت دست به راهی اصلاحات زد ، پایتخت را از سلسله کوهای هندوکش به ترکستان شمالی پیوست ، اشتراک کنندگان دراین پروژه یی مواصلاتی بیش ازده هزارنفرمشغول کاربودند ، مردمان محلی را بشکل اجباری به صفت حشروبعضی به مزد بسیارناچیزکه به عنوان حق کار داده شد ، بکارگرفته می شدند ، از اینطور راه بندی دولت را ازیک سو ازنگاه اقتصاد و رشد تجارت وازسوی دیگر منطقه ترکستان شمالی را تحت سلطه خویش قراردادند آن را آسان نمود ، زیرا عایدات مهم ترکستان زمین . پخته ، لبلبو ، گندم ، برنج ، ماش ، قره قل ، قالین ، گلیم ، وهمچنان کانهای موجوده امثال، لاجورد ، لعل وسنگ های قیمت بها ، ذغال سنگ ، نمک ، وغیره اشیا که بعدا انکشاف میگردد ، دولت برای حفظ ازاینطورثروات و درحصارخویش بودنش را بانک ملی را تشکیل نمود، ازخصوصیات حیات نادرخان اودرسال 1883میلادی درمستعمره انگلستان درشهرک ( دیرهدون هندوستان ) چشم بدنیا گشود ، ودرهمانجا تحصیلات عالی خویش را به پایان رسانید ، نادرشاه غیراز زبان پشتو و دری به لسان های ، اردو ، انگلیسی آشنای داشت وبا طلاقت حرف میزد، پدر اوسردارمحمد یوسف خان فرزند یحیی خان بود ، این خاندان بعد ازجنگ انگلیس وافغان بار دوم ،از جانب انگلیس ها به طرف هندوستان تبعید شدند ، درزمان امیرعبدالرحمن خان این خاندان دوباره به کابل برگشتند ، درزمان امیرحبیب الله خان در قسمت لوازم دولتی دست بکار شدند ، نادرخان جوان چالاک دست بکار بود درسن 21 سالگی ازکلیه حربیه برتبه ( بریگ جنرال ) ودرسن 31 سالگی منصب سپه سالار را بدست آورد ، یکی ازخصلت های خوب اعلیحضرت محمد نادر شاه این بود که او ازلذت جسمانی خویش را محروم نموده وبالای هوای نفسانی خویش غالب بود ، بدین سبب اوهمیشه در وظیفه عسکری
و نظام سیاسی خویش موفق بود ، وی بترقیات پیشبرد دولت ازعجله کار نگرفته بلکه ازصبروحکمت وبا آهستگی کاررا پیش می برد ، و بامخالفین خود سخت رفتارنموده وآنها را باپنجال بی رحمانه خویش نابود میکرد ، بخاطرهمین سبب در دوره یی اوترورهای سیاسی آغازگردید ، دراخیرخود نادرخان نیزبه چنین ترورهای سیاسی قربان گردید ، نادرخان در سن 50 سالگی اش دراثنائی دیدار ازشاگردان لیسه نجات از دست عبدالخالق نام در 17عقر ب 1312 شمسی 8 نوامبر 1933 میلادی بقتل رسید ,
انتقام گیری ازتاجک ها بود ، که همیشه آنها را درنقاط تفتیش مورد اذیت وتحقیرقراردادند با چنین عذاب وعقوبت ها صبر و تحمل مردم بجان رسیده علیه دولت قیام نمودند , قشون که دولت فرستاده بودغضب شورشیان را نتوانستند خاموش بنماید حتی دراثنائی جنگ بین دولت واهالی ، سرکرده یی فوج سپه سالارمحمد غوث کشته شد ، سردارمحمد نادرخان برای حفاظت ازتاج و تخت وخود کوچی ها یعنی پشتون ها را مسلح و مجهز نموده به طرف کوهدامن فرستاد و آنها بی رحمانه اهالی منطقه را قتل وملکیت سرمایه داران را چپاول و زمین زراعتی آنها را به ویرانه مبدل نموده و زیباترین باغ های منطقه را غصب نموده و درهمین منطقه جابجا شدند , دراین جنگ اهالی کوهدامن شکست خوردند , اما سیاست شوم دولت وتبعیض عنصری پشتون ها درذهن مردم این فاجعه باقی ماند ، کوهدامن درسمت شمال کابل درفاصله هفتاد کیلومتری قراردارد ، از اشدی ترین قیام های داخلی که دولت را سخت نگران ساخت قیام ترکستان بود ، علت اساسی شورش ، مهاجرین ماو رأ النهر زمانیکه از ترکستان بسر زمین افغانستان مهاجرشدند جنگ را علیه کمونیستها پیش بردن ، فعالیت ایشان بود ، ارتش سرخ شوروی درسال 1930میلادی به بهانه تعقیب مجاهدین ترکستان در حدود 40 میل ( 64 کیلومتر ) داخل قلمرو رسمی افغانستان پیشروی کرد ، دولت افغانستان سبب رخ گرفتن این حادثه را مهاجرین ترکستان خوانده روی همین حادثه سخت به تعقیب مجاهدین ترکستان افتادند ، درهمین دوره مجاهد ابراهیم بیک لقی ازسرکرده یی مهاجرین ترکستان بود ، او در راهی آزادی ترکستان با روس ها بدون احساس خستگی وآرامش می جنگید ،
و درضمن یکی ازهم قطاران انورپاشاه بود ، نادرخان درسال 1931میلادی وزیرحربیه خویش محمود خان را با قشون بزرگ به شمال افغانستان فرستاد ، قشون که نادرخان فرستاده بود ازترکیب قبایل پشتون تشکیل شده بود ، این قشون بزرگ درمقابل حملات ازبیک ها تاب نیاورده درقلعه هاحصارشدند، بعد از این واقعه نادرخان بنام امیرعالم خان پادشاه بخارا که درکابل تحت نظارات دولت بود ازنام وی برای ابراهیم بیک نامه می فرستد ، واز ابراهیم بیک درخواست نمود از سرزمین افغانستان خارج شود ، همچنان پیشوای روحانی ترکمنها قزیل ایاق خلیفه دوهزارعساکر اسپ سوار ترکمن که تحت فرمانده اش بود به کمک دولت می فرستد ، و در ضمن از ابراهیم بیک تقاضا نمود خلاف مسلمان ها دست به جنگ نزند , دولت سرکرده ئی ازبیکهای افغانستان را مجبور نمودخلاف ابراهیم بیک بجنگند ،ابراهیم بیک که در بین دو دشمن ( افغانها و روسها ) قرارداشت نخواست بامسلمان ها بجنگد وجنگ را با روس ها درنزد خویش معقول دیده با افراد تحت فرمانش ازدریای آمو گذشته در مقابل آن طرف دریا ارتش سرخ شوروی که از قبل آماده شده بودند ، داخل جنگ شدند، اما زمانیکه درمیدان معرکه تنها ماند به اسارت روس ها افتاد ، براساس معلومات مستند وی درشهردوشنبه در توقیف گاه استخبارات ( گ ، پ ، و ) در زیرشکنجه های دهشتناک وغیر انسانی روسها درسال 1931میلادی به شهادت رسانیده شد ، محمد نادرخان بعد از تأمین امنیت درمملکت دست به راهی اصلاحات زد ، پایتخت را از سلسله کوهای هندوکش به ترکستان شمالی پیوست ، اشتراک کنندگان دراین پروژه یی مواصلاتی بیش ازده هزارنفرمشغول کاربودند ، مردمان محلی را بشکل اجباری به صفت حشروبعضی به مزد بسیارناچیزکه به عنوان حق کار داده شد ، بکارگرفته می شدند ، از اینطور راه بندی دولت را ازیک سو ازنگاه اقتصاد و رشد تجارت وازسوی دیگر منطقه ترکستان شمالی را تحت سلطه خویش قراردادند آن را آسان نمود ، زیرا عایدات مهم ترکستان زمین . پخته ، لبلبو ، گندم ، برنج ، ماش ، قره قل ، قالین ، گلیم ، وهمچنان کانهای موجوده امثال، لاجورد ، لعل وسنگ های قیمت بها ، ذغال سنگ ، نمک ، وغیره اشیا که بعدا انکشاف میگردد ، دولت برای حفظ ازاینطورثروات و درحصارخویش بودنش را بانک ملی را تشکیل نمود، ازخصوصیات حیات نادرخان اودرسال 1883میلادی درمستعمره انگلستان درشهرک ( دیرهدون هندوستان ) چشم بدنیا گشود ، ودرهمانجا تحصیلات عالی خویش را به پایان رسانید ، نادرشاه غیراز زبان پشتو و دری به لسان های ، اردو ، انگلیسی آشنای داشت وبا طلاقت حرف میزد، پدر اوسردارمحمد یوسف خان فرزند یحیی خان بود ، این خاندان بعد ازجنگ انگلیس وافغان بار دوم ،از جانب انگلیس ها به طرف هندوستان تبعید شدند ، درزمان امیرعبدالرحمن خان این خاندان دوباره به کابل برگشتند ، درزمان امیرحبیب الله خان در قسمت لوازم دولتی دست بکار شدند ، نادرخان جوان چالاک دست بکار بود درسن 21 سالگی ازکلیه حربیه برتبه ( بریگ جنرال ) ودرسن 31 سالگی منصب سپه سالار را بدست آورد ، یکی ازخصلت های خوب اعلیحضرت محمد نادر شاه این بود که او ازلذت جسمانی خویش را محروم نموده وبالای هوای نفسانی خویش غالب بود ، بدین سبب اوهمیشه در وظیفه عسکری
و نظام سیاسی خویش موفق بود ، وی بترقیات پیشبرد دولت ازعجله کار نگرفته بلکه ازصبروحکمت وبا آهستگی کاررا پیش می برد ، و بامخالفین خود سخت رفتارنموده وآنها را باپنجال بی رحمانه خویش نابود میکرد ، بخاطرهمین سبب در دوره یی اوترورهای سیاسی آغازگردید ، دراخیرخود نادرخان نیزبه چنین ترورهای سیاسی قربان گردید ، نادرخان در سن 50 سالگی اش دراثنائی دیدار ازشاگردان لیسه نجات از دست عبدالخالق نام در 17عقر ب 1312 شمسی 8 نوامبر 1933 میلادی بقتل رسید ,
محمد ظاهر شاه
1352- 1393هجری1933- 1973میلادی
بعد از قتل محمد نادرخان پسر وی محمد ظاهرکه تازه به نزده سالگی قدم
گذاشته بود برتخت نشست ، زمام اداره کشور وکرسی صدارت بتصرف عموی مستبد ظالم وسنگ
دل محمدهاشم , و وزارت امورحربیه را عموی کوچکش محمودخان
تصاحب شد, برای شاه کفایت بود فقط نام وی درخطبه ها و مسکوکات ذکر گردد , شاه
درلذت دنیا غرق بوده وهیچگونه ازسیاست دنیا خبری نداشت تمام أمور کشور را بدوش
جلاط های بلاط شاهی تسلیم نموده سردی زمستان را در جلال آباد و گرمی تابستان را باهوائی
ملایم در دره پغمان به سر میبرد، صدراعظم محمدهاشم خان حیات خود را جره بدون
ازدواج بسربردنش شخص سنگدل و درسینه وی ذره رحم وشفقت نبود و همچنان در اداره استخبارات
اعفای وظیفه مینمود و ده هاهزار انسان بی گناه ومظلوم بعنوان ( تحت نظارت گرفته شود ) حتی زیادی ازانسان ها بدون
بازجوی وتثبیت جرم تحت شکنجه های غیرانسانی ازاین دنیای روشن چشم پوشانیدند ،البته
این همه باعث فعالیت های استخبارات محمد هاشم خان بود , محمد گل مهمند خان
وزیرداخله واحمد شاه رئیس استخبارات این هردوجلاد های همان دوره بود ( درمورد ظلم وستم
گل مهمند خان که درحق مهاجرین ترکستان کرده بود درصفحه خاص شرح میگردد ) محمدهاشم
خان در دوران صدارت خودباخفه کردن صدای آزادی ملت با دورنگهداشتن آنان از سیاست
تمام اموراداره ء دولتی را خود بدست داشت ، دولت انگلیس بعد ازنشست حکومت دست
نشانده اونادرخان را با اندکی پول وسلاح کمک نموده وآن هم ازنگاه اقتصاد مملکت
آنقدراهمیتی نداد ، دولت افغانستان درسال 1935 میلادی خواستارکمک مالی ازدولت
انگلیس گردید این مطالبه بشکل بسیار محدودازجانب آنها درحد صادرات اندک قبول
گردید ، این بود یک فرصت برای المان ها ایجاد
گردیده دست به کمک دولت افغانستان زدند ، دولت نازی المان کشورافغانستان را ازنقطه
سوق الجیشی اهمیت فوق العاده داشته وبرای مفاد خویش نخست درلیسه نجات کابل معلمین
المانی که مصروف تدریس زبان المانی بودند به مقصد تعمیم و رواج اندیشه های
ناسیونالستی
وایدیالوژی خویشرا دربین جوانان افغان " کلوپ نازی " را ایجاد نمود ، دربین شرکت کنندگان مؤسس این کلوپ ، علاوه ازینکه جوانان افغانستان باشند جوانان منسوب به خاندان شاهی نیزدیده میشود ، دراین دوره المان ها معلمین وانجنیران مسلکی ودانش آموزان اقتصاد خویش را به کابل فرستاده اساس دوستی دوجانبه را مستحکم نمود ، دولت المان راه هوا پیما را بین کابل و اروپا ازطریق تهران پیوستند ، همچنان دستگاه های الکترونی خود در شاهراه مواصلاتی کابل - ترکستان شمالی را با پل های آهنی بهمدیگر پیوستند ، انگلیس ها فعالیت المان ها را سخت زیرکنترول داشتند ، درماه اکتوبرسال1941 میلادی پس از واقعه که درایران صادرگردیده بود بدستور روسیه و انگلیس دولت افغانستان تقریبا دو صدتن کارمندان المان و ایتالیا را از کشور اخراج نمودند ، در روز دوم عقب نشینی المان ها از استالینگراد دولت افغانستان رهبر آزادی خواهان ترکستان علامه سید مبشر طرازی را با تعدادی زیادی از مهاجرین که در این مملکت مهاجر شده بودند ازمرکز و ولایات کشوردستگیرنموده به زندان انداختند ( بحث این واقعه درصفحه خاص بیان میگردد ) به اعتقاد کارشناسان حربی همان وقت ، اگرحکومت افغانستان در آن وقت به جبهه مجاهدین ترکستان وبه توده ئی آزادی خواهان هندوستان کمک وحمایه میکرد ویا حد اقل فرصت فعالیت میداد ، دست پای روس ها ازسرزمین ترکستان وبستره توشک انگلیس ها ازهندوستان جمع میگردید ، زیرا ظهورگروه نیروهای پارتیزان درترکستان وهندوستان ، نخست انگلیس ها را حمایت ازقشون خویش درهندوستان محروم نموده و در أثر زد خوردهای برما وافریقا سبب کمبود نیروی انسانی احتمال شکست آنان شوند ، و روسها نیزبه زود ترین فرصت ازجانب مجاهدین ترکستان
وآذربایجان نا بود میگردید ،
وایدیالوژی خویشرا دربین جوانان افغان " کلوپ نازی " را ایجاد نمود ، دربین شرکت کنندگان مؤسس این کلوپ ، علاوه ازینکه جوانان افغانستان باشند جوانان منسوب به خاندان شاهی نیزدیده میشود ، دراین دوره المان ها معلمین وانجنیران مسلکی ودانش آموزان اقتصاد خویش را به کابل فرستاده اساس دوستی دوجانبه را مستحکم نمود ، دولت المان راه هوا پیما را بین کابل و اروپا ازطریق تهران پیوستند ، همچنان دستگاه های الکترونی خود در شاهراه مواصلاتی کابل - ترکستان شمالی را با پل های آهنی بهمدیگر پیوستند ، انگلیس ها فعالیت المان ها را سخت زیرکنترول داشتند ، درماه اکتوبرسال1941 میلادی پس از واقعه که درایران صادرگردیده بود بدستور روسیه و انگلیس دولت افغانستان تقریبا دو صدتن کارمندان المان و ایتالیا را از کشور اخراج نمودند ، در روز دوم عقب نشینی المان ها از استالینگراد دولت افغانستان رهبر آزادی خواهان ترکستان علامه سید مبشر طرازی را با تعدادی زیادی از مهاجرین که در این مملکت مهاجر شده بودند ازمرکز و ولایات کشوردستگیرنموده به زندان انداختند ( بحث این واقعه درصفحه خاص بیان میگردد ) به اعتقاد کارشناسان حربی همان وقت ، اگرحکومت افغانستان در آن وقت به جبهه مجاهدین ترکستان وبه توده ئی آزادی خواهان هندوستان کمک وحمایه میکرد ویا حد اقل فرصت فعالیت میداد ، دست پای روس ها ازسرزمین ترکستان وبستره توشک انگلیس ها ازهندوستان جمع میگردید ، زیرا ظهورگروه نیروهای پارتیزان درترکستان وهندوستان ، نخست انگلیس ها را حمایت ازقشون خویش درهندوستان محروم نموده و در أثر زد خوردهای برما وافریقا سبب کمبود نیروی انسانی احتمال شکست آنان شوند ، و روسها نیزبه زود ترین فرصت ازجانب مجاهدین ترکستان
وآذربایجان نا بود میگردید ،
جنگ جهانی دوم
در اواخرفصل زمستان جنگ جهانی دوم ، جنگ باشدت ادامه می داد ، در چهره
اهالی ترکستان افغانیه احساس شور و شعف وخوش حالی نمایان بود ، ملت ترکستان با خوشی وسرور اخبار رادیو را گوش داده وهریک
آنها در نزد خود با اشخاص دانا و سیاست مدارنشسته درمورد جنگ تبصره سیاسی
میکردند ، من " مؤلف " در این وقت یازده سال داشتم
، زبان فارسی - دری وخبرهای رادیو را نیز
خوب می فهمیدم بعد ازشنیدنم آن را به مرد های سالکده تعریف میکردم ، زمانیکه حمله المان
ها بالای روسیه شروع شد ، اکثریت اهالی شهرقندزرا بیشترازبیکهای محلی ومهاجرین
ترکستان تشکیل می دادند ، در وسط چهار راهی چوک قندز بلند گو ( یا لاسپیکر ) نصب
گردیده بود شبانه بعد ازنماز خفتن هرجماعت دسته جمعی آمده خبر را گوش نموده سپس
همه به خانه هایشان برمی گشتند ، دراین وقت مردم خیلی پرهیجان بودند ، و درعین زمان
المان ها سمت غربی جبهات مستحکم شده یی روس ها را همه ویران نموده وآخرین سرحد آنها
که بتصرف داشتند تا دروازه های شهر ستالینگراد پیش رفته و درآنجا متمرکز شدند ، شهرمسکو
و لیننگراد درمحاصره المانها قرارگرفته وصدها هزار ارتش سرخ شوروی را به اسارت
گرفتند ، امیدعموم مردم ترکستان این بود که امروز یا فردا با سقوط ستالینگراد زنجیرغلامی راازگردن خود دورنموده ، ساعت و روز پیروزی نزدیک شده برای آزادی کوشش
نمودند ودردل هایشان امید خوشی پیدا شد ، در این وقت بخاطرآزادی ترکستان ازطرف جبهه
غرب ، آزادی خواهان ملی ترکستان به نعره الله اکبروتحت شعار" الله ج " با
ما است ، درعین وقت ازجانب ولی قیوم خان ومبارزین هم صفان وی عملیات نظامی خویشرا درسرزمین ترکستان منظم نموده بودند ، درقسمت جنوبی ترکستان ( یعنی شمال افغانستان
) سه ونیم ملت ترک زبان آرام ننشسته بخاطرآزادی ترکستان از اسارت روسها اقدام
به تأسیس بنیاد جبهه متحد شدند ، تقویت و رهبری کننده این کارمقدس علامه بزرگ جناب
محترم سید مبشرخان طرازی بود ، این علامه درترکستان دراثنائی تائسیس حکومت شوروی
، علیه کمونیست ها قیام علنی نموده و به مثابه شخصیتی مبارزغیرتمند وعالم بزرگ
درنزد مردم شخص شناخته شده بود ،علامه طرازی ازطرف سیدعالم خان امیربخارا که دراین
وقت درقید حیات بود درمجلس عمومی بخارا وکالت را بدست می آورد ، زیرا بالشویکها بعد
ازاشغال بخارا ، امیرعالم خان در قسمت شرقی بخارا جنگ را علیه روس ها دوام داده درجریان این جنگ از جانب امان الله خان پادشاه افغانستان وکلائی بنزد وی آمده وامیرعالم
خان را به منظور انجام یک سلسله مذاکرات به افغانستان دعوت مینماید ، امیرعالم خان
بهمین منظوربنابردعوت رسمی امیرامان الله خان به افغانستان میگذرد ، اما امان الله
خان که قبلااتحاد مخفیانه با شوروی همپیمان بود امیرعالم خان را بشکل قیدی سیاسی درکابل تحت نظارت گرفت ، گرچه شورائی جدید بخارا با دولت افغانستان ومعاهدات
مخفیانه دوجانبه که درنتیجه سلطنت بخارا ساقط گردید ، اما امیر بخارا ازطرف ملت
مسلمان ترکستان از سلطنت خلع نگردیده است ، بهمین علت سید مبشرطرازی با امیربخارا
اتفاق نموده و اخذ وکالت شرعی اساس شرط نامه بود ، پس ازآن طرازی به وکالت عموم
اهالی ترکستان بخاطر رهبری این جهاد مقدس از وکلاء بیعت گرفت ،
در جریان برگذاری این مراسم بیعت اقوام مختلف ازتاجک ها ، ازبیک ها ، ترکمنها ، قزاقها ، قیرغزها حتی پشتونها نیزشرکت نموده بودند ، اعضای جمعیت آزادی خواهان بخارا و ترکستان بخاطر اجرای وظایف سپرده شده یی خویش متفرق شدند ، فصل زمستان بود ، قشون المان موفق نشدند تا ستالین گراد را بصورت کامل تسخیرنمایند ، بنابراخباررادیو به حالت دفاع ماندند ، با فراه رسیدن فصل بهاربرای مقادیربزرگی از کمک های نظامی متحدین به روس ها که شامل سلاح و مهمات فروان بود ، مواصلت ورزید ، دراین وقت عساکر روس ها که درمانچوریا بودند نیزبه جبهات جنگ مواصلت نمودند ، زیرا دراثنائی جنگ جهانی ستالین با جاپانی ها معاهده عدم تعرض را بار دیگرتجدید نموده و ستالین ازجهت شرق خود را کاملا خاطرجمع نمود ، درحالیکه جنگ بین جاپان وآمریکا ، انگلیس وچین با شدت دوام داشت ، اکنون دربین شنوندگان رادیو اختلافات نظرپیدا شد ، برخی از آنها عقیده داشتند که المانی ها به شکست دچارخواهند شد ، اماعده یی زیادی بدین باور بودند که اگر قشون المان با قطع جبهه ستالینگراد به ترکستان نزدیک شود تارومارشدن و شکست قطعی روس ها حتمی و باورکامل داشتند ، حمل 1322شمسی 1943میلادی هوا معتدل وبارش هر روز بدون توقف میبارید
" من مؤلف کتاب " درهمین وقت در منزل مامایم قاری عبدالاحدخان بودم ، که بطورناگهانی خبرعقب نشینی قشون المان را ازستالینگراد ازطریق رادیوها پخش گردید با شنیدن این خبرچهره ها غم افشرده و اندوه بزرگی برقلب همه نشست ؛ از این واقعه تقریبا سه روز گذشته بود که در نیمه های شب صدای دق الباب بلند شد ، نزد دروازه رفته ازدرز دروازه که بودنش را خواستم بدانم از روشنی چراغ چند نفردیده می شود ، ازعقب دروازه با صدای بلند صدا زدم کیست ؟ یکی ازآنها گفت قاری را بگوکه بیرون بیاید ، داخل خانه رفتم ومامایم را که درخواب عمیقی فرورفته بود بیدارکردم وگفتم اندکی عجله بکنیدچندنفرآمده ودرکوچه منتظرشما اند، لاحوله ولاقوه الاباالله گفته از بسترخوابشان برخواسته چپن خود را به تن کرده بطرف کوچه روان شدند در راه برایم گفت تو( ینگه ات) را بیدارمکن ودربسترت رفته خوابکن ، خیرگفتند ازدروازه حویلی خارج شدند درمیان همان چهارنفرکه به گرفتاری شان آمده بودند ، نشسته حرکت کردند تا آن جایکه نظرم افتید آنها را نگاه کردم، سپس دروازه را زنجیرنموده دربسترم رفته خوابیدم ، چون ازطفولیت یتیم بزرگ شده بودم این واقعه برایم خیلی عادی می آمد ، با دمیدن صبح همسرمامایم ازخواب بیدارشده بعد ازادای نماز فجرکودک ( سید هارون شهید ) که یکسال عمر داشت درآغوش گرفته شیردادند ،{درمورد این طفل اندکی ازحیات زندگانی اش روشنی می اندازیم ، نام وی سیدهارون فرزند قاری سیدعبدالاحد خان کاسانی میباشد ، یازده سال عمرداشت قرآن مجید را حفظ نمود ، درسال - - با مادرش بخاطرادای فریضه حج و زیارت حرم نبوی شریف به عربستان سعودی سفرنمود ، و دوپسروچهاردختر داشت ، تحصیلات عالی خویش را قسم حقوق درهندوستان تحصیل نمود ، و درمجله پیام حق " کاتب ونویسنده بود ، درمدرسه دارالحفاظ تخارستان قندز به حیث مدرس ایفای وظیفه مینمود ، بعد ازسفرپدرش درسال 1357 شمسی
به عربستان سعودی بخاطرادای حج بیت الله الحرام جانشین پدردرجامع تخارستان قندزمنحیث امام وخطیب تعین گردید ، ودریکی ازخطبه های روز جمعه برای نماز خوانان موعظه نموده گفت بالای مامردم مسلمان جهاد فرض گردید، والی کندز " حسن گل وفا کارگر" درقطارنمازخوانان نشسته وبه خطبه سیدهارون گوش مینمود، بعد ازنمازجعمه یک ظابط با دو عسکر دریک موترجیپ روسی آمده سید هارون را با خود بوردند ، و درسال 1358 شمسی و درسن سی چهارسالگی توسط اعضای حزب دیمکراتیک خلق افغانستان بشهادت رسانیده شد ،، بعد ازقیام سراسری درعموم افغانستان ، اهالی شهرقندزجبهه ء بنام سیدهارون شهید تأسیس نمودند} و در وقت شیر خوردن کودک دروازه دق الباب شد رفتم دروازه را گشودم مادرم و پدر اندرم سید عبدالرحمن مخدوم ومامایم سید احمد خان برادربزرگ قاری عبدالاحدخان بودند وسراسیمه داخل خانه شدند ، مادرم طفل شیر خوره را درآغوش خود گرفته واه جگرم گفته اشک ازچشمانشان روان شد ، مادر گودک که تاهمین لحظه از واقعه بیخبر بود ، بعد ازینکه از واقعه آگاه شد شروع بگریستن کرد ، آنان اجازه نداند که من مکتب بروم بلکه گفتند برو خبری قاری صاحب را بگیر ، من بخاطر خبرگیری ازمامایم بطرف قلعه روان شدم بعد ازینکه داخل قلعه شدم درکناردروازه حبس خانه که درسمت راست داخل قلعه قرارداشت مدتی چند دقیقه انتظارنمودم ، دراین وقت آواز مامایم را شنیدم ، وی دراتاقی که قید بود ازپنجره محکم گرفته مرا صدا می زد ، ازنزد دروازه بان اجازت گرفته داخل اتاق شدم ، درپاهای مامایم زولانه های خوف ناکی زده شده واتاقی که وی قرار داشت حتی یک بوریا هم نداشت و بوی نم ناک میداد ، مامایم درحالتیکه ازدیدنش رقت قلب برای هربیننده دست میداد بروی خاک افتاده وازشدت آزارواذیت زنجیر و زولانه نمی توانست خود را راست کند با مشاهده این وضع نتوانستم طاقت بیاورم بی اختیارگریه کردم ، مامایم که از رقت قلبی نا گهانی من متأثرشده بود ، مرا درآغوش خود گرفته نیزگریه کرده ای ملت کم بخت گفته افسوس نمود ، ازمن تقاضاکرد تا برایش " پای تابه " بیاورم تا بستن به پاهایش از آزار واذیت ها بکاهد ، از قلعه بیرون شدم و به نزد جمعی خویشاوندان خود که بالای دیوارهای نیمه ویران رو بروی قلعه بیصبرانه انتظارمرا میکشیدند رفتم وجریان واقعه را گذارش دادم ، آنان ازمن درمورد دوشخص یکی سید محی الدین خان توره " برادرشخصیت معروف ناصرخان توره کاسانی " و نیزسید قدرت الله خان توره عسکه ئی که ازسرقوماندانهای مشهور ترکستان شرقی را ازمن پرسیدند ، درجواب آنان گفتم ازآنها خبری ندارم ، مامایم سید احمدخان پای تابه را حاضرنموده بدستم داد ، دوباره داخل قلعه شدم، وپای تابه را در پای مامایم از زیر زولانه مستحکم پیچانیده خدا حافظی نموده از اتاق خارج شدم ، درمیان اهالی شهرقندزآوازهای عجیب وغریبی پراگنده شده بود ، هرکس درنزدخود درمورد این زندانیان نظارات خاصی داشتند ، لیکن ازهمه دردناک وناشد ترین سخن بد وزهرناک افغان ها که دربین مردم این شائعه را پخش نموده بودند ، افراد زندانی شده همه ازجاسوسان روسی می باشند ، واین بهتان بزرگی درحق مهاجرین ترکستان بود ، وچنین اتهام باطلانه را دربین مردم عوام پخش کردند ، زیرا این مردم هرگزما ملت مهاجر را مورد پسند خویش نپزیرفته اند ، واکنون بهانه بزرگی برایشان پیدا شد ، واز اتهام شوم و باطلانه دولت قدما خمیده و در چهره های ما گرد ملال و یأس نشسته به کسی نگاه کرده گفته نمی توانستیم که این همه تهمت دروغ و افترا می باشد وبرای اثبات نمودند این تهمت جرئت گفتند را کسی نداشت ، خلاصه قول دراین واقعه غم انگیزدرد ناک دشمن ما کمونیستهای شوروی واعوان گماشته شده ئی آنها پشتون ها نیزدر آزار واذیت مهاجرین ترکستان دست کمی از آنها نداشته یکباردیگرچهره منحوس شانرا درتاریخ نمایان ساختنند ، بعد ازنمازظهریک ظابط عسکری آمده در باره این سه محبوس گفت زندانیان درخلال یک ساعت بطرف بغلان حرکت میکنند برای آنها لباس ، توشک ولحاف بیاورید ، مامایم سیداحمد خان بی اختیاراز ظابط پرسید ؟ ظابط صاحب پول هم برای محبوسین بیاوریم ؟ هنوزکلام مامایم خلاص نشده بودکه ظابط با مشت محکم برویش زد ، دست ظالمانه وی که انگشتری درانگشت داشت از ضربه مشت رویش را پاره نموده خون بدون توقف جاری گردید و ازبیهوشی سرچرخک خورده به زمین افتاد ، فورا دو شخص وی را برداشته نزد نهربرده دست و روی ایشان را شستند اماخون بدون توقف جاری شد برای توقف خون ( لنگی ) ایشان را اندکی سوزانده در جای زخم بیمالیدن ، سبب یاد آوری ازاین قصه ، مامایم سید احمد خان چند روزقبل عروسی نموده بودند وپیراهن سفید شاهانه وی که درتن داشتند بکلی خون آلود گردیده بود ، سپس مامایم به همان حالت طرف خانه خود روان شدند ، امروز پنجشنبه و روز بازار بود ، نزدیک باب قلعه و اطراف او مملو ازجمیعت مردم وهنگامه جوهاگردهم آمده درمورد قیدی ها سخن میزدند ، دراین وقت فوج امنیت رسید و تماشاگران اطراف محبس را دور نمودند ، ازدخول وخروج شدن افراد داخل قلعه ممنوع شد فقط تنها برای کارمندان نظامی و عساکردولتی اجازت داده شد ، بعد از آن زندانیان را یکایک از محبس خارج نموده نخست سید محی الدین خان توره هردوپا زولانه و زنجیرحلقوی از گلوتا دو دستانش اطراف بدن همه زنجیرپیچ هنگام رفتارگاه به سمت راست گاه به سمت چپ بحالت لنگروار راه می رفت شش نفردرجلو وشش نفردرعقب وی را محاصره نموده بدستانشان تفنگ های نیزه دار درحال فیر قرارگرفته بقیه زندانیان را بهمین شکل از محبس بیرون کشیده ودرظرف نیم ساعت تقریبا یک کیلومترفاصله را طی نموده بسوی میدان پخته روان شدند ، من بتعقیب آنها افتادم نزدیک گروه سید قدرت الله خان شده بودم صدای سید مبشرخان بگوشم رسید وی گفت گلونم قاق شد برایم آب بیارید گفته فریاد نمود ، درهمین موقع نزدیک میدان پخته حمام مردانه بود ، و درآن جوان قوقندی کارمیکرد من ازنزد وی یک دولچه آب گرفته برای سید مبشرخان نزدیک کرده بودم ظابط عسکری متوجه شد ، باخشم به من نزدیک شد ولگد محکمی بدستم زد ودولچه آب دور افتید ، من از ترس عسکر فرارکردم او بسوی من سنگ پرداخت ، افراد دولتی قریب شام بود که سه عراده موترکلان را درمیدان پخته مجهز نموده بعد ازحمل پخته ، زندانیان را درهمان موترها بالا نموده بطرف بغلان حرکت کردند ، سپس دولت ازمنطقه شمال افغانستان مهاجرین طبقه پولدار ترکستان را به بهانه جاسوس شوروی گرفتارنموده به زندان انداختند ، تنها درمحبس بغلان تقریبا هفتاد نفرمحبوس بودند، رفتن ازیک شهربه شهردیگربه ویژه بطرف کابل وخروج ازآنجا برای ترکستانیها ممنوع گردیده بود ، باگسترش دائره شبکه استخبارات دولتی ، مهاجرین گرفتارخوف شدند ، اطفال مهاجرین را بطورکلی ازمکاتب بیرون کردند ، ازتاریخ 27ربیع الاول 1362هجری - 1اپریل 1943 میلادی - 13حمل 1322شمسی مبارزین ترکستان وبخارا که در محبس زندانی بودند ونام شریف شان درذهن من بجامانده تذکرمیدهم
نخست اعضائی شهرکابل
1 - جناب محترم علامه سید مبشرخان طرازی رهبرآزادی ترکستان و بخارا 2 - سید نصرالله خان طرازی اعضأ 3 - سید حبیب الله خان توره اعضأ 4 - مجاهد شیرمحمد بیگ اعضأ 5 - مجاهد نور محمد بیگ اعضأ 6 - قاری اکرم چیمانی اعضأ 7 - عبدالحی مخدوم اندیجانی اعضأ 8 - عبدالله از " قاره اویچی " اعضأ 9 - میر مقیم بخارایی اعضأ 10 - میرفتاح بیگ شا آغاسی اعضأ 11 - عبیدالله قاری اندیجانی اعضأ 12- حاجی رسول جان چولاق از مبارزین غیرتمند وهمیشه در بین اعضائی مرکز ودیگرولایات فعالیت مینمود 13 - مومن جان اکه کفشدوز اعضأ 14 - ایرنظر بیگ لقی اعضأ 15 - روزی محمد خوقندی اعضأ 16 - خال محمد مرغیلانی اعضأ 17 - حاجت میر پنجشیری اعضأ 18عبدالقادر مرغیلانی اعضأ 19 - عبدالرحمن بخاری اعضأ 20 - عبدالخالق بخاری اعضأ دوم اعضائی شهرقندز - 1 - سید محی الدین اعضأ این جناب ازمجاهدین ترکستان میباشد 2 - قدرت الله خان توره اعضأ این جناب درترکستان شرقی برعلیه چینائی ها درجنگ های زیادی اشتراک نموده و یکی از قوماندان های برجسته شمرده میشود 3 - قاری سید عبدالأحد خان اعضأ یکی از مبارزین مشهور که برعلاوه جهاد به حیث کاتب سیاسی عسکری درصفوف مجاهدین تحت قوماندهی سید ناصرخان توره اجرأ وظیفه مینمود ، سوم اعضائی شهربغلان 1- عصام الدین مینگ باشی ازبرجسته ترین مجاهد ترکستان میباشد 2 - پسرمینگ باشی اعضأ 3 - مجاهد وکیل شمس الدین اعضأ این جناب با انورپادشاه و فضیل مخدوم یکجا باهم برعلیه روسها جنگیده است ، چهارم از قیزغیزهای پامیر 1- قمچین بیک باطر اعضأ 2 - شادی بیک باطر اعضأ 3 - توخته سین خان باطر اعضأ این جوان دلیر و شجاع در زندان افغانها وفات کرد ، پنجم اعضائی متفرقه از شهرخان آباد حاجی مرزا برادرش حاجی تاج الدین ازشهر نمنگان قاری یحی و اصغرجان قصاب از شهر تاشکند ازشهر قندزحاجی اولیا ، قاری محمد خان علی اندیجانی ، عبدالحکیم پهلوان از شهرکاسان ، مرزا مقصودخان بدخشی ، و بعضی از اقوام ریش سفیدان تاجک ، ازبیک ، قزاق این بود ، فهرست اشخاصیکه درذهنم برجامانده بود ، اما فهرست مجاهدین متذکره و غیرمتذکره در آرشیف افغانستان سبت نام شده است ، حکومت افغان ها مجاهدین ترکستان را تحت نظارات شدید خود داشت ، اما بعد از پایان جنگ جهانی دوم دولت افغانستان سید مبشرخان طرازی واعضائی فامیل ایشان را درمصر و دیگر رهبران مجاهدین ترکستان را درترکیه تبعید نموده و بعضی آنها را به لشکرگاه تبعیدکرد ، وبقیه ایشان را درکابل نگاه داشت ، در مورد رواج زبان پشتو دردوره سلطنت محمدظاهرشاه درصفحه خاص بیان میگردد ، محمدظاهر شاه باکشورهمجوار پاکستان که تازه استقلال خویش را بدست گرفته بود روابط و مناسبات خوب نداشت زیرا همپیمانی روسیه وهند مسئله پشتونستان راکه بالای افغانستان تحمیل شده بود اوضاع مملکت راخیلی به دشواری ها کشانید ، بلخصوص در دوره صدارت داود خان از سال 1953- 1963 میلادی مسدود شدن راه ترانسپورتی بین افغانستان و پاکستان باعث نزدیک شدن بیشتر افغانستان با روسها گردید ، پس ازآن رویداد دولت افغانستان تمام وسایل واشیای تجارتی خویشرا ازکشورشوروی تورید مینمود ، درهمین خصوص کشورشوروی امکانات بزرگی را برای دولت افغانستان تهیه نمود ، اکنون اموال تجاراز طریق راه آهن از روسیه به افغانستان داخل می گردید ، کنترول و تنظیم تجارت افغانستان به اختیار روس ها قرارگرفت ، تجارافغانی مستقیما با روس ها وارد معامله شدند ، این معاملات تا امروز دوام دارد ، داود خان روتجدید سلاح های قول اردوی افغانستان روبه آمریکا و کشورهای همپیمان آن رو آورد و در خواست کمک نظامی کرد ، در آن زمان دولت آمریکا در دیسمبر 1953میلادی کمک های نظامی خود را به پاکستان اعلام کرد ، زیرا پاکستان می فهمید که شاید در آینده امنیت کشورش درخطر قراردارد ازآمریکا برای افغانستان کمک نظامی درخواست نمود ، اما دولت آمریکا کمک برای پاکستان رابهتر و پراهمیت تر از افغانها می دانست ، ازآنجایکه روسها ازخصلت داود خان آشنایی داشتند درچنین وقت حساس برای بالا بردن معنویات وروحیه داود خان نخست کارخانه سیلو را بامبلغ سه ونیم میلیون دالر إحداث نمود وهمچنان کارساختن اسفالت شاهراه های منتهی به مرکز را به عهده یی خود گرفت ، درسال 1955میلادی تیره گی مناسبات افغانستان و پاکستان به آخرین حد رسید و علت اساسی آن مورد حمله قرار گرفتن بیرق سفارت پاکستان درکابل و قنصلگری های آن درقندهار وجلال آباد توسط افغان ها وبه همین ترتیب از جانب پاکستانی ها نیزعین عکس العمل بالای قنصلگری افغانستان بی حرمتی نشان داده شد ، اما به تشبث کشورهای اسلامی خصوصا حکومت های عربستان سعودی مصر وعراق بیرق های هر دو کشور دوباره با احترام درهمان شهرهای مذکور برافراشته شد ، بعد از پایان یافتن مسئله بیرق ، درسال 1955میلادی درکابل لویه جرگه تشکیل گردید ، درشورای دولت موضوع از کدام منبع باید اسلحه خریداری گردد ، مطرح گردید، چونکه دولت درقبال مسأله موضوع پشتونستان نیزاز اهمیت فوق العاده برخورداربود ، و در حالت وقوع درگیری بین افغانستان وپاکستان مسلح بودن اردوی افغانستان را ضرور خوانده دربین شورا مطرح نمود ، عهده یی ریاست لویه جرگه به دوش شخص متعصب ومستبد محمد گل مهمندخان بود وی جرگه را از20 الی 25 نوامبر رهبری مینمود، قضیه پشتونستان ومسئله خریداری اسلحه که دولت درشورا پیش نهاد نموده بود ازسوی مجلس بتصویت رسید ، دراین مجلس وزیر معارف که به زبان پشتومهارت کافی نداشت از سوی محکمه ئی وزیران بیرون راننده شد ، درچنین شرایط بحرانی دروازه روسیه برای داودخان بیحدبازگردید ، بنابر دعوت رسمی دولت افغانستان خرتشف رهبرحزب کمونیست و بولگانین رئیس شوروی به کابل آمدند ، و بتاریخ 16- 18دیسمبر1955میلادی در نشست رسمی بین هردوکشور روسها مبلغ صد میلیون دالربرای افغانستان کمک نمود اما کمک های نظامی به پیمانه وسیعی از جانب شوروی به افغانستان سرازیرگردید این اتفاقیه بسیار به یک شکل مخفی وسری انجام گرفت که حتی اعضائی حکومت افغانستان از تطبیق آن بیخبرماندند ، داود خان روابط عمیقی با روس ها قایم نمود ، وی اردوی افغانستان را با سلاح های روسی مجهز نموده ده ها هزارازجوانان پشتون را برای تعلیم نظام حربی فرستاد ، آنها تمام تعلیمات حربی راکسب نموده دوباره به وطن برگشته و در اردوی افغانستان جابجا شدند ، روس ها بخاطراشغال نمودن افغانستان در آینده یکی ازپراهمیت ترین پلانهای شان بود ، روس ها بعد از این افغانستان را در دائره خود پیچانیده و ازهمین طریق به آرزوهای دیرینه که ازقدیم ایام داشت البته قصد رسیدن در کنار دریای گرم هند بود برای همین تمام سخاوت خود را دراین راه مصرف نمود، با وجود که دولت افغانستان بیطرفی خود را درجهان اعلان کرده بود ، اما کمک های روز افزون روس ها و نفوذ کمونیست ها در امورسیاسی کشور با پیمانه های وسیع اوضاع مملکت بحال دیگر مبدل گردید ، زیراحادثه پاکستان وهمچنان اختلافات بین دو کشور کمونیستی شوروی و چین ، دولت افغانستان سیاست خویش را در کنارشوروی پیوست ، برای نخستین باربعدازسلطنت امان الله خان درکابل سال 1959میلادی درمراسم جشن استقلال ظاهرشاه و زن های منسوب به خانواده شاه و وزرأ ، و صاحب منصبان بلند رتبه و اراکین دولتی ملکی و نظامی با زنان شان بدون حجاب در بین مردم در جشن استقلال اشتراک نمودند ، بعد از این تاریخ در سرتاسرمملکت آزادی زنان و اشتراک آنان درمحافل رسمی بدون پوشیدن چادری شروع شد ، تداوم همکاری اقتصادی بین روسیه و افغانستان دولت آمریکا را نیزبه تحریک می اندازد ، آمریکایی ها برای نخستین بارکمک خود را برای افغانستان ازطریق موئسسه های خیری تبشیری چنگال خویش را درکشورگور نمود ، بخاطرهمین آنها درکابل موئسسه یی بنام " موئسسه انسانیت " برای نابینایان بزرگترین شفاخانه ایجاد نمودند ، البته مصاریف این شفاخانه از بودجه انجمن کنیسه های عیسوی روی جهان مسیحی جمع گردیده بود ، همچنان در پهلوی این شفاخانه معبد کریستیان ومدرسه نیزبنا نمودند ، مردم مسلمان افغانستان این موئسسه راعملی برضد اسلام دانسته و به زودی تخریب و ویرانی آن را ازجانب مقامات دولتی درخواست نمودند ، تحت تاثیرقیام ملت کلیسا ویران گردید ، بتاریخ 20 جنوری 1964 میلادی 1343شمسی در افغانستان برای تأسیس دستور قانون اساسی جدید ( کانستیتوته ) ازجانب عموم وکلاء راه اندازی شد ، درجریان همین رویداد صدراعظم شوروی کاسکین بکابل فرود آورده و شاهراه سالنگ را رسما افتتاح کرد این شاهراه مرکز را با شمال کشور تقریبا 181 کیلومترنزدیک نمود ، در دوازدهمین نشست پارلمان درتاریخ افغانستان نخستین بار مردم به خواهش خویش به صندوق های رأی گیری رأی خویش را پرداخت کرده باشند ؟ اما دولت بشکل مخفی دربعضی ولایات تعداد زیادی وکلائی دلخواه خویشرا تعین نمودند ، درهمین دوره انتخابات بود که ازمهاجرین ترکستان از شهرقندز انسانی عالم دانشمند سیدعبدالرحمن مخدوم کاسانی با گرفتن اکثریت آرأ به حیث وکیل مردم تعین گردید ، تاهمین دوره التحاق جوانان ازبیک در اکادیمی حربی منع گردیده بود ، پس از تصویت قانون اساسی و راه یافتن برخی از وکلاء در پارلمان ، اکنون برای جوانان ترکستانی ها التحاق درمکاتب حربی و اکادیمی پولیس و اردو وهمچنان در پوهنتون کابل قبول گردیدند ، بیش ازتشکیل دوازدهمین دوره پارلمان ، دولت اجازه داده بود که وکلاء میتوانند آزادانه فکر و نظرخود را برای مردم ابرازنمایند با آنکه این تبلیغات درشهر هایکه ازمرکز دور افتاده بود چندان تأثیری نداشت اما درشهرهای بزرگی چون کابل ، قندهار وهرات تبلیغات تأثیرات خاص خویشرا داشت ، بشکل نیمه مخفی حزب دیمکراتیک خلق شهرت پیدا کرده و با تجارب طولانی خویش درمیدان سیاست ظاهرشدند وهمچنان تحت رهبری دولت شوروی فعالیت های کمونیست ها بشکل منظم رشد یافته مبارزه میکردند ، آنان کاندیدان خود را بصفت مارکیست در صحنه سیاست معرفی نکرده بلکه بصفت حامیان دیموکراسی در میدان شورا معرفی کردند ، بدین ترتیب درپارلمان افغانستان سه نفراز چهره های سرشناس مارکسیتی هاعبارتند از ببرک کارمل ، اناهیتا راتب ، نور احمد نور ، در پارلمان جابجا شدند ، ****************************************
در جریان برگذاری این مراسم بیعت اقوام مختلف ازتاجک ها ، ازبیک ها ، ترکمنها ، قزاقها ، قیرغزها حتی پشتونها نیزشرکت نموده بودند ، اعضای جمعیت آزادی خواهان بخارا و ترکستان بخاطر اجرای وظایف سپرده شده یی خویش متفرق شدند ، فصل زمستان بود ، قشون المان موفق نشدند تا ستالین گراد را بصورت کامل تسخیرنمایند ، بنابراخباررادیو به حالت دفاع ماندند ، با فراه رسیدن فصل بهاربرای مقادیربزرگی از کمک های نظامی متحدین به روس ها که شامل سلاح و مهمات فروان بود ، مواصلت ورزید ، دراین وقت عساکر روس ها که درمانچوریا بودند نیزبه جبهات جنگ مواصلت نمودند ، زیرا دراثنائی جنگ جهانی ستالین با جاپانی ها معاهده عدم تعرض را بار دیگرتجدید نموده و ستالین ازجهت شرق خود را کاملا خاطرجمع نمود ، درحالیکه جنگ بین جاپان وآمریکا ، انگلیس وچین با شدت دوام داشت ، اکنون دربین شنوندگان رادیو اختلافات نظرپیدا شد ، برخی از آنها عقیده داشتند که المانی ها به شکست دچارخواهند شد ، اماعده یی زیادی بدین باور بودند که اگر قشون المان با قطع جبهه ستالینگراد به ترکستان نزدیک شود تارومارشدن و شکست قطعی روس ها حتمی و باورکامل داشتند ، حمل 1322شمسی 1943میلادی هوا معتدل وبارش هر روز بدون توقف میبارید
" من مؤلف کتاب " درهمین وقت در منزل مامایم قاری عبدالاحدخان بودم ، که بطورناگهانی خبرعقب نشینی قشون المان را ازستالینگراد ازطریق رادیوها پخش گردید با شنیدن این خبرچهره ها غم افشرده و اندوه بزرگی برقلب همه نشست ؛ از این واقعه تقریبا سه روز گذشته بود که در نیمه های شب صدای دق الباب بلند شد ، نزد دروازه رفته ازدرز دروازه که بودنش را خواستم بدانم از روشنی چراغ چند نفردیده می شود ، ازعقب دروازه با صدای بلند صدا زدم کیست ؟ یکی ازآنها گفت قاری را بگوکه بیرون بیاید ، داخل خانه رفتم ومامایم را که درخواب عمیقی فرورفته بود بیدارکردم وگفتم اندکی عجله بکنیدچندنفرآمده ودرکوچه منتظرشما اند، لاحوله ولاقوه الاباالله گفته از بسترخوابشان برخواسته چپن خود را به تن کرده بطرف کوچه روان شدند در راه برایم گفت تو( ینگه ات) را بیدارمکن ودربسترت رفته خوابکن ، خیرگفتند ازدروازه حویلی خارج شدند درمیان همان چهارنفرکه به گرفتاری شان آمده بودند ، نشسته حرکت کردند تا آن جایکه نظرم افتید آنها را نگاه کردم، سپس دروازه را زنجیرنموده دربسترم رفته خوابیدم ، چون ازطفولیت یتیم بزرگ شده بودم این واقعه برایم خیلی عادی می آمد ، با دمیدن صبح همسرمامایم ازخواب بیدارشده بعد ازادای نماز فجرکودک ( سید هارون شهید ) که یکسال عمر داشت درآغوش گرفته شیردادند ،{درمورد این طفل اندکی ازحیات زندگانی اش روشنی می اندازیم ، نام وی سیدهارون فرزند قاری سیدعبدالاحد خان کاسانی میباشد ، یازده سال عمرداشت قرآن مجید را حفظ نمود ، درسال - - با مادرش بخاطرادای فریضه حج و زیارت حرم نبوی شریف به عربستان سعودی سفرنمود ، و دوپسروچهاردختر داشت ، تحصیلات عالی خویش را قسم حقوق درهندوستان تحصیل نمود ، و درمجله پیام حق " کاتب ونویسنده بود ، درمدرسه دارالحفاظ تخارستان قندز به حیث مدرس ایفای وظیفه مینمود ، بعد ازسفرپدرش درسال 1357 شمسی
به عربستان سعودی بخاطرادای حج بیت الله الحرام جانشین پدردرجامع تخارستان قندزمنحیث امام وخطیب تعین گردید ، ودریکی ازخطبه های روز جمعه برای نماز خوانان موعظه نموده گفت بالای مامردم مسلمان جهاد فرض گردید، والی کندز " حسن گل وفا کارگر" درقطارنمازخوانان نشسته وبه خطبه سیدهارون گوش مینمود، بعد ازنمازجعمه یک ظابط با دو عسکر دریک موترجیپ روسی آمده سید هارون را با خود بوردند ، و درسال 1358 شمسی و درسن سی چهارسالگی توسط اعضای حزب دیمکراتیک خلق افغانستان بشهادت رسانیده شد ،، بعد ازقیام سراسری درعموم افغانستان ، اهالی شهرقندزجبهه ء بنام سیدهارون شهید تأسیس نمودند} و در وقت شیر خوردن کودک دروازه دق الباب شد رفتم دروازه را گشودم مادرم و پدر اندرم سید عبدالرحمن مخدوم ومامایم سید احمد خان برادربزرگ قاری عبدالاحدخان بودند وسراسیمه داخل خانه شدند ، مادرم طفل شیر خوره را درآغوش خود گرفته واه جگرم گفته اشک ازچشمانشان روان شد ، مادر گودک که تاهمین لحظه از واقعه بیخبر بود ، بعد ازینکه از واقعه آگاه شد شروع بگریستن کرد ، آنان اجازه نداند که من مکتب بروم بلکه گفتند برو خبری قاری صاحب را بگیر ، من بخاطر خبرگیری ازمامایم بطرف قلعه روان شدم بعد ازینکه داخل قلعه شدم درکناردروازه حبس خانه که درسمت راست داخل قلعه قرارداشت مدتی چند دقیقه انتظارنمودم ، دراین وقت آواز مامایم را شنیدم ، وی دراتاقی که قید بود ازپنجره محکم گرفته مرا صدا می زد ، ازنزد دروازه بان اجازت گرفته داخل اتاق شدم ، درپاهای مامایم زولانه های خوف ناکی زده شده واتاقی که وی قرار داشت حتی یک بوریا هم نداشت و بوی نم ناک میداد ، مامایم درحالتیکه ازدیدنش رقت قلب برای هربیننده دست میداد بروی خاک افتاده وازشدت آزارواذیت زنجیر و زولانه نمی توانست خود را راست کند با مشاهده این وضع نتوانستم طاقت بیاورم بی اختیارگریه کردم ، مامایم که از رقت قلبی نا گهانی من متأثرشده بود ، مرا درآغوش خود گرفته نیزگریه کرده ای ملت کم بخت گفته افسوس نمود ، ازمن تقاضاکرد تا برایش " پای تابه " بیاورم تا بستن به پاهایش از آزار واذیت ها بکاهد ، از قلعه بیرون شدم و به نزد جمعی خویشاوندان خود که بالای دیوارهای نیمه ویران رو بروی قلعه بیصبرانه انتظارمرا میکشیدند رفتم وجریان واقعه را گذارش دادم ، آنان ازمن درمورد دوشخص یکی سید محی الدین خان توره " برادرشخصیت معروف ناصرخان توره کاسانی " و نیزسید قدرت الله خان توره عسکه ئی که ازسرقوماندانهای مشهور ترکستان شرقی را ازمن پرسیدند ، درجواب آنان گفتم ازآنها خبری ندارم ، مامایم سید احمدخان پای تابه را حاضرنموده بدستم داد ، دوباره داخل قلعه شدم، وپای تابه را در پای مامایم از زیر زولانه مستحکم پیچانیده خدا حافظی نموده از اتاق خارج شدم ، درمیان اهالی شهرقندزآوازهای عجیب وغریبی پراگنده شده بود ، هرکس درنزدخود درمورد این زندانیان نظارات خاصی داشتند ، لیکن ازهمه دردناک وناشد ترین سخن بد وزهرناک افغان ها که دربین مردم این شائعه را پخش نموده بودند ، افراد زندانی شده همه ازجاسوسان روسی می باشند ، واین بهتان بزرگی درحق مهاجرین ترکستان بود ، وچنین اتهام باطلانه را دربین مردم عوام پخش کردند ، زیرا این مردم هرگزما ملت مهاجر را مورد پسند خویش نپزیرفته اند ، واکنون بهانه بزرگی برایشان پیدا شد ، واز اتهام شوم و باطلانه دولت قدما خمیده و در چهره های ما گرد ملال و یأس نشسته به کسی نگاه کرده گفته نمی توانستیم که این همه تهمت دروغ و افترا می باشد وبرای اثبات نمودند این تهمت جرئت گفتند را کسی نداشت ، خلاصه قول دراین واقعه غم انگیزدرد ناک دشمن ما کمونیستهای شوروی واعوان گماشته شده ئی آنها پشتون ها نیزدر آزار واذیت مهاجرین ترکستان دست کمی از آنها نداشته یکباردیگرچهره منحوس شانرا درتاریخ نمایان ساختنند ، بعد ازنمازظهریک ظابط عسکری آمده در باره این سه محبوس گفت زندانیان درخلال یک ساعت بطرف بغلان حرکت میکنند برای آنها لباس ، توشک ولحاف بیاورید ، مامایم سیداحمد خان بی اختیاراز ظابط پرسید ؟ ظابط صاحب پول هم برای محبوسین بیاوریم ؟ هنوزکلام مامایم خلاص نشده بودکه ظابط با مشت محکم برویش زد ، دست ظالمانه وی که انگشتری درانگشت داشت از ضربه مشت رویش را پاره نموده خون بدون توقف جاری گردید و ازبیهوشی سرچرخک خورده به زمین افتاد ، فورا دو شخص وی را برداشته نزد نهربرده دست و روی ایشان را شستند اماخون بدون توقف جاری شد برای توقف خون ( لنگی ) ایشان را اندکی سوزانده در جای زخم بیمالیدن ، سبب یاد آوری ازاین قصه ، مامایم سید احمد خان چند روزقبل عروسی نموده بودند وپیراهن سفید شاهانه وی که درتن داشتند بکلی خون آلود گردیده بود ، سپس مامایم به همان حالت طرف خانه خود روان شدند ، امروز پنجشنبه و روز بازار بود ، نزدیک باب قلعه و اطراف او مملو ازجمیعت مردم وهنگامه جوهاگردهم آمده درمورد قیدی ها سخن میزدند ، دراین وقت فوج امنیت رسید و تماشاگران اطراف محبس را دور نمودند ، ازدخول وخروج شدن افراد داخل قلعه ممنوع شد فقط تنها برای کارمندان نظامی و عساکردولتی اجازت داده شد ، بعد از آن زندانیان را یکایک از محبس خارج نموده نخست سید محی الدین خان توره هردوپا زولانه و زنجیرحلقوی از گلوتا دو دستانش اطراف بدن همه زنجیرپیچ هنگام رفتارگاه به سمت راست گاه به سمت چپ بحالت لنگروار راه می رفت شش نفردرجلو وشش نفردرعقب وی را محاصره نموده بدستانشان تفنگ های نیزه دار درحال فیر قرارگرفته بقیه زندانیان را بهمین شکل از محبس بیرون کشیده ودرظرف نیم ساعت تقریبا یک کیلومترفاصله را طی نموده بسوی میدان پخته روان شدند ، من بتعقیب آنها افتادم نزدیک گروه سید قدرت الله خان شده بودم صدای سید مبشرخان بگوشم رسید وی گفت گلونم قاق شد برایم آب بیارید گفته فریاد نمود ، درهمین موقع نزدیک میدان پخته حمام مردانه بود ، و درآن جوان قوقندی کارمیکرد من ازنزد وی یک دولچه آب گرفته برای سید مبشرخان نزدیک کرده بودم ظابط عسکری متوجه شد ، باخشم به من نزدیک شد ولگد محکمی بدستم زد ودولچه آب دور افتید ، من از ترس عسکر فرارکردم او بسوی من سنگ پرداخت ، افراد دولتی قریب شام بود که سه عراده موترکلان را درمیدان پخته مجهز نموده بعد ازحمل پخته ، زندانیان را درهمان موترها بالا نموده بطرف بغلان حرکت کردند ، سپس دولت ازمنطقه شمال افغانستان مهاجرین طبقه پولدار ترکستان را به بهانه جاسوس شوروی گرفتارنموده به زندان انداختند ، تنها درمحبس بغلان تقریبا هفتاد نفرمحبوس بودند، رفتن ازیک شهربه شهردیگربه ویژه بطرف کابل وخروج ازآنجا برای ترکستانیها ممنوع گردیده بود ، باگسترش دائره شبکه استخبارات دولتی ، مهاجرین گرفتارخوف شدند ، اطفال مهاجرین را بطورکلی ازمکاتب بیرون کردند ، ازتاریخ 27ربیع الاول 1362هجری - 1اپریل 1943 میلادی - 13حمل 1322شمسی مبارزین ترکستان وبخارا که در محبس زندانی بودند ونام شریف شان درذهن من بجامانده تذکرمیدهم
نخست اعضائی شهرکابل
1 - جناب محترم علامه سید مبشرخان طرازی رهبرآزادی ترکستان و بخارا 2 - سید نصرالله خان طرازی اعضأ 3 - سید حبیب الله خان توره اعضأ 4 - مجاهد شیرمحمد بیگ اعضأ 5 - مجاهد نور محمد بیگ اعضأ 6 - قاری اکرم چیمانی اعضأ 7 - عبدالحی مخدوم اندیجانی اعضأ 8 - عبدالله از " قاره اویچی " اعضأ 9 - میر مقیم بخارایی اعضأ 10 - میرفتاح بیگ شا آغاسی اعضأ 11 - عبیدالله قاری اندیجانی اعضأ 12- حاجی رسول جان چولاق از مبارزین غیرتمند وهمیشه در بین اعضائی مرکز ودیگرولایات فعالیت مینمود 13 - مومن جان اکه کفشدوز اعضأ 14 - ایرنظر بیگ لقی اعضأ 15 - روزی محمد خوقندی اعضأ 16 - خال محمد مرغیلانی اعضأ 17 - حاجت میر پنجشیری اعضأ 18عبدالقادر مرغیلانی اعضأ 19 - عبدالرحمن بخاری اعضأ 20 - عبدالخالق بخاری اعضأ دوم اعضائی شهرقندز - 1 - سید محی الدین اعضأ این جناب ازمجاهدین ترکستان میباشد 2 - قدرت الله خان توره اعضأ این جناب درترکستان شرقی برعلیه چینائی ها درجنگ های زیادی اشتراک نموده و یکی از قوماندان های برجسته شمرده میشود 3 - قاری سید عبدالأحد خان اعضأ یکی از مبارزین مشهور که برعلاوه جهاد به حیث کاتب سیاسی عسکری درصفوف مجاهدین تحت قوماندهی سید ناصرخان توره اجرأ وظیفه مینمود ، سوم اعضائی شهربغلان 1- عصام الدین مینگ باشی ازبرجسته ترین مجاهد ترکستان میباشد 2 - پسرمینگ باشی اعضأ 3 - مجاهد وکیل شمس الدین اعضأ این جناب با انورپادشاه و فضیل مخدوم یکجا باهم برعلیه روسها جنگیده است ، چهارم از قیزغیزهای پامیر 1- قمچین بیک باطر اعضأ 2 - شادی بیک باطر اعضأ 3 - توخته سین خان باطر اعضأ این جوان دلیر و شجاع در زندان افغانها وفات کرد ، پنجم اعضائی متفرقه از شهرخان آباد حاجی مرزا برادرش حاجی تاج الدین ازشهر نمنگان قاری یحی و اصغرجان قصاب از شهر تاشکند ازشهر قندزحاجی اولیا ، قاری محمد خان علی اندیجانی ، عبدالحکیم پهلوان از شهرکاسان ، مرزا مقصودخان بدخشی ، و بعضی از اقوام ریش سفیدان تاجک ، ازبیک ، قزاق این بود ، فهرست اشخاصیکه درذهنم برجامانده بود ، اما فهرست مجاهدین متذکره و غیرمتذکره در آرشیف افغانستان سبت نام شده است ، حکومت افغان ها مجاهدین ترکستان را تحت نظارات شدید خود داشت ، اما بعد از پایان جنگ جهانی دوم دولت افغانستان سید مبشرخان طرازی واعضائی فامیل ایشان را درمصر و دیگر رهبران مجاهدین ترکستان را درترکیه تبعید نموده و بعضی آنها را به لشکرگاه تبعیدکرد ، وبقیه ایشان را درکابل نگاه داشت ، در مورد رواج زبان پشتو دردوره سلطنت محمدظاهرشاه درصفحه خاص بیان میگردد ، محمدظاهر شاه باکشورهمجوار پاکستان که تازه استقلال خویش را بدست گرفته بود روابط و مناسبات خوب نداشت زیرا همپیمانی روسیه وهند مسئله پشتونستان راکه بالای افغانستان تحمیل شده بود اوضاع مملکت راخیلی به دشواری ها کشانید ، بلخصوص در دوره صدارت داود خان از سال 1953- 1963 میلادی مسدود شدن راه ترانسپورتی بین افغانستان و پاکستان باعث نزدیک شدن بیشتر افغانستان با روسها گردید ، پس ازآن رویداد دولت افغانستان تمام وسایل واشیای تجارتی خویشرا ازکشورشوروی تورید مینمود ، درهمین خصوص کشورشوروی امکانات بزرگی را برای دولت افغانستان تهیه نمود ، اکنون اموال تجاراز طریق راه آهن از روسیه به افغانستان داخل می گردید ، کنترول و تنظیم تجارت افغانستان به اختیار روس ها قرارگرفت ، تجارافغانی مستقیما با روس ها وارد معامله شدند ، این معاملات تا امروز دوام دارد ، داود خان روتجدید سلاح های قول اردوی افغانستان روبه آمریکا و کشورهای همپیمان آن رو آورد و در خواست کمک نظامی کرد ، در آن زمان دولت آمریکا در دیسمبر 1953میلادی کمک های نظامی خود را به پاکستان اعلام کرد ، زیرا پاکستان می فهمید که شاید در آینده امنیت کشورش درخطر قراردارد ازآمریکا برای افغانستان کمک نظامی درخواست نمود ، اما دولت آمریکا کمک برای پاکستان رابهتر و پراهمیت تر از افغانها می دانست ، ازآنجایکه روسها ازخصلت داود خان آشنایی داشتند درچنین وقت حساس برای بالا بردن معنویات وروحیه داود خان نخست کارخانه سیلو را بامبلغ سه ونیم میلیون دالر إحداث نمود وهمچنان کارساختن اسفالت شاهراه های منتهی به مرکز را به عهده یی خود گرفت ، درسال 1955میلادی تیره گی مناسبات افغانستان و پاکستان به آخرین حد رسید و علت اساسی آن مورد حمله قرار گرفتن بیرق سفارت پاکستان درکابل و قنصلگری های آن درقندهار وجلال آباد توسط افغان ها وبه همین ترتیب از جانب پاکستانی ها نیزعین عکس العمل بالای قنصلگری افغانستان بی حرمتی نشان داده شد ، اما به تشبث کشورهای اسلامی خصوصا حکومت های عربستان سعودی مصر وعراق بیرق های هر دو کشور دوباره با احترام درهمان شهرهای مذکور برافراشته شد ، بعد از پایان یافتن مسئله بیرق ، درسال 1955میلادی درکابل لویه جرگه تشکیل گردید ، درشورای دولت موضوع از کدام منبع باید اسلحه خریداری گردد ، مطرح گردید، چونکه دولت درقبال مسأله موضوع پشتونستان نیزاز اهمیت فوق العاده برخورداربود ، و در حالت وقوع درگیری بین افغانستان وپاکستان مسلح بودن اردوی افغانستان را ضرور خوانده دربین شورا مطرح نمود ، عهده یی ریاست لویه جرگه به دوش شخص متعصب ومستبد محمد گل مهمندخان بود وی جرگه را از20 الی 25 نوامبر رهبری مینمود، قضیه پشتونستان ومسئله خریداری اسلحه که دولت درشورا پیش نهاد نموده بود ازسوی مجلس بتصویت رسید ، دراین مجلس وزیر معارف که به زبان پشتومهارت کافی نداشت از سوی محکمه ئی وزیران بیرون راننده شد ، درچنین شرایط بحرانی دروازه روسیه برای داودخان بیحدبازگردید ، بنابر دعوت رسمی دولت افغانستان خرتشف رهبرحزب کمونیست و بولگانین رئیس شوروی به کابل آمدند ، و بتاریخ 16- 18دیسمبر1955میلادی در نشست رسمی بین هردوکشور روسها مبلغ صد میلیون دالربرای افغانستان کمک نمود اما کمک های نظامی به پیمانه وسیعی از جانب شوروی به افغانستان سرازیرگردید این اتفاقیه بسیار به یک شکل مخفی وسری انجام گرفت که حتی اعضائی حکومت افغانستان از تطبیق آن بیخبرماندند ، داود خان روابط عمیقی با روس ها قایم نمود ، وی اردوی افغانستان را با سلاح های روسی مجهز نموده ده ها هزارازجوانان پشتون را برای تعلیم نظام حربی فرستاد ، آنها تمام تعلیمات حربی راکسب نموده دوباره به وطن برگشته و در اردوی افغانستان جابجا شدند ، روس ها بخاطراشغال نمودن افغانستان در آینده یکی ازپراهمیت ترین پلانهای شان بود ، روس ها بعد از این افغانستان را در دائره خود پیچانیده و ازهمین طریق به آرزوهای دیرینه که ازقدیم ایام داشت البته قصد رسیدن در کنار دریای گرم هند بود برای همین تمام سخاوت خود را دراین راه مصرف نمود، با وجود که دولت افغانستان بیطرفی خود را درجهان اعلان کرده بود ، اما کمک های روز افزون روس ها و نفوذ کمونیست ها در امورسیاسی کشور با پیمانه های وسیع اوضاع مملکت بحال دیگر مبدل گردید ، زیراحادثه پاکستان وهمچنان اختلافات بین دو کشور کمونیستی شوروی و چین ، دولت افغانستان سیاست خویش را در کنارشوروی پیوست ، برای نخستین باربعدازسلطنت امان الله خان درکابل سال 1959میلادی درمراسم جشن استقلال ظاهرشاه و زن های منسوب به خانواده شاه و وزرأ ، و صاحب منصبان بلند رتبه و اراکین دولتی ملکی و نظامی با زنان شان بدون حجاب در بین مردم در جشن استقلال اشتراک نمودند ، بعد از این تاریخ در سرتاسرمملکت آزادی زنان و اشتراک آنان درمحافل رسمی بدون پوشیدن چادری شروع شد ، تداوم همکاری اقتصادی بین روسیه و افغانستان دولت آمریکا را نیزبه تحریک می اندازد ، آمریکایی ها برای نخستین بارکمک خود را برای افغانستان ازطریق موئسسه های خیری تبشیری چنگال خویش را درکشورگور نمود ، بخاطرهمین آنها درکابل موئسسه یی بنام " موئسسه انسانیت " برای نابینایان بزرگترین شفاخانه ایجاد نمودند ، البته مصاریف این شفاخانه از بودجه انجمن کنیسه های عیسوی روی جهان مسیحی جمع گردیده بود ، همچنان در پهلوی این شفاخانه معبد کریستیان ومدرسه نیزبنا نمودند ، مردم مسلمان افغانستان این موئسسه راعملی برضد اسلام دانسته و به زودی تخریب و ویرانی آن را ازجانب مقامات دولتی درخواست نمودند ، تحت تاثیرقیام ملت کلیسا ویران گردید ، بتاریخ 20 جنوری 1964 میلادی 1343شمسی در افغانستان برای تأسیس دستور قانون اساسی جدید ( کانستیتوته ) ازجانب عموم وکلاء راه اندازی شد ، درجریان همین رویداد صدراعظم شوروی کاسکین بکابل فرود آورده و شاهراه سالنگ را رسما افتتاح کرد این شاهراه مرکز را با شمال کشور تقریبا 181 کیلومترنزدیک نمود ، در دوازدهمین نشست پارلمان درتاریخ افغانستان نخستین بار مردم به خواهش خویش به صندوق های رأی گیری رأی خویش را پرداخت کرده باشند ؟ اما دولت بشکل مخفی دربعضی ولایات تعداد زیادی وکلائی دلخواه خویشرا تعین نمودند ، درهمین دوره انتخابات بود که ازمهاجرین ترکستان از شهرقندز انسانی عالم دانشمند سیدعبدالرحمن مخدوم کاسانی با گرفتن اکثریت آرأ به حیث وکیل مردم تعین گردید ، تاهمین دوره التحاق جوانان ازبیک در اکادیمی حربی منع گردیده بود ، پس از تصویت قانون اساسی و راه یافتن برخی از وکلاء در پارلمان ، اکنون برای جوانان ترکستانی ها التحاق درمکاتب حربی و اکادیمی پولیس و اردو وهمچنان در پوهنتون کابل قبول گردیدند ، بیش ازتشکیل دوازدهمین دوره پارلمان ، دولت اجازه داده بود که وکلاء میتوانند آزادانه فکر و نظرخود را برای مردم ابرازنمایند با آنکه این تبلیغات درشهر هایکه ازمرکز دور افتاده بود چندان تأثیری نداشت اما درشهرهای بزرگی چون کابل ، قندهار وهرات تبلیغات تأثیرات خاص خویشرا داشت ، بشکل نیمه مخفی حزب دیمکراتیک خلق شهرت پیدا کرده و با تجارب طولانی خویش درمیدان سیاست ظاهرشدند وهمچنان تحت رهبری دولت شوروی فعالیت های کمونیست ها بشکل منظم رشد یافته مبارزه میکردند ، آنان کاندیدان خود را بصفت مارکیست در صحنه سیاست معرفی نکرده بلکه بصفت حامیان دیموکراسی در میدان شورا معرفی کردند ، بدین ترتیب درپارلمان افغانستان سه نفراز چهره های سرشناس مارکسیتی هاعبارتند از ببرک کارمل ، اناهیتا راتب ، نور احمد نور ، در پارلمان جابجا شدند ، ****************************************
18 شعبان المعظم 1433هجری
20 سرطان 1391هجری شمسی روز یکشنبه ترجمه باب محمد زائی ها را به پایان
رسانیدم " ولله الحمدلله و
المنه "
ليست هناك تعليقات:
إرسال تعليق