باب چهارم بارکزائی " محمد زائی "

باب چهارم بارکزائی " محمد زائی "
دولت امیر دوست محمد خان    1250- 1255هجری -1834-1839میلادی

درقرن نزدهم میلادی بین فیودالهای پشتونها خانه جنگی ها به وجود آمده اوضاع کشوردچارنا امنی ها گردید , در دوره شاه زمان ابدالی سردارمحمد زائی ها، پاینده خان کشته شد پسر وی وزیر فتح محمد خان قاتل پدرش شاه زمان را از تخت دورنمود, وخودش نیزبلآخره بدستور شاه محمودابدالی بقتل رسید با مقتول شدن وی ، برادرانش شهرهای که تحت حاکمیت ابدالی ها بود بتصرف خویش درآورده و برای خود امارات های مستقل برپا نمودند , بهرصورت محمد زائی ها نتوانستند درخلال بیست سال یک دولت واحد مرکزی تأسیس بنمایند , دراین وقت بین افغانها درگیری های دوام دارجریان داشت ، و دوست محمد خان برعقب افتادن اوضاع مملکت را فهمیده حالت مردم نیزخیلی به روزهای سخت دچارگردید, امیردوست محمد خان به یک شکل ابتدائی دولت خویشرا درساحه کوچک ( شمال شرق ) کابل جابجا نموده وی با پسران بیست وهفتگانه اش درتخت نشست , دراین وقت در پنجاب دولت نوبنیاد سیکها به رهبری رنجیت سینگ  باکمک انگلیس ها سلطنت خویش را برپا نمود ، او مناطق پنجاب , کشمیر, پشاور و دیره جات را اشغال نموده و حاکمان پشاور و دیره جات که قبلا ازطرف افغان ها تعین شده بود ، این مناطق مذکوره بکلی از قلمروسرادارهای پشتون جدا گردیده بتصرف سیکها افتاد , امیردوست محمد خان با ابرازنگرانی و تشویش از دوستی وحمایت انگلیسها با رقیب دیرینش دولت رنجیت سینگ ، نخست وکلای خود را درایران وسپس در" سن پترو بورک " فرستاد ، روسها فرصت را غنیمت شمرده به سرعت کاپیتان ویتکاویچ ( VITKAVICH ) را به کابل میفرستد , از ورود وی به کابل برای انگلیسها یک درد سرکلان پیدا شد , درکابل حکومت تشکیل یافته محمد زائی ها به رهبری امیردوست محمد خان بخاطر واپس گیری پشاور از رنجیت سینگ درسال 1251هجری 1836میلادی با پنجاه هزارلشکر پیاده و ده هزار لشکر اسپ سوارحرکت میکند ، اما دربین قشون وی اختلافات پیدا شد که بر أثر آن با دشمن جنگ نکرده بدون نتیجه به کابل بازمیگردد , ازجمله اشتباهات امیردوست محمد خان ، در سال 1836میلادی نائب دولت انگلیس ( لورد اوکلاند UCKLAND ) که درهندوستان مواصلت نموده بود برای وی تبریک نامه فرستاد  وازوی دررابطه با مسئله دولت سیک ها وپشاورمشورت خواست ، بهرحال نامه امیر زمینه مداخله مستقیم انگلیسها را درأمور داخلی افغانستان فراهم کرد , زیرا لورد اوکلاند جانشین سیاسی ( هیتس بری HEYTESBURY ) حاکم قبلی دولت انگلیس درهندوستان که متهم به بر قراری روابط نزدیک با روسها بود حاکم جدید تعین گردید , سردارکهندل خان برادر امیر دوست محمد خان که خود را ازهرجهت مستقل میدانست باشنیدن خبرآمدن نماینده انگلیس به کابل باب مذاکره را با دولت ایران گشود , ونمایند گان ایران و روسیه جهت انجام مذاکره ازنزدیک ، به قندهارآمدند, سپتمبر1876میلادی  هیئت انگلیس بریاست ( سرالکساندربرونس BURNES ) به بهانه برقراری روابط تجاری وارد کابل گردید , وضعیت درمنطقه حالت جدی کسب کرد , زیرا ازیکطرف ویتکاونچ نماینده ویژه ء روسیه درقندهار با امضای موافقت نامه ء همکاری با کهندل خان از وی تقاضا نمودند که درصورت یورش ایرانیان به هرات با آنها همکاری نموده درمخالفت با دولت انگلیس یک موضعگیری مشترک اتخاذ نمایند ( رقابتهای روس وانگلیس درصفحه 43 جلد سوم کتاب اورته آسیا بیان گردیده است ) حاکم قندهار با مواصلت قشون ایرانی ها به هرات چهارهزارعسکر برای تقویه وحمایت آنها فرستاد , دولت انگلیس که ازماموریت قندهار مایوس گردید ، توجه خود را بسوی کابل تمرکزداد , امیر دوست محمد خان برگردانیدن پشاور را که درتصرف رنجیت سینگ بود از برنس طلب میکند ، هنوزامیرمذاکره را با انگلیس ها تمام نکرده بود که ایرانی ها تهاجم خویشرا بالای هرات آغازکردند , در این وقت نماینده روس به کابل میرسد, امیربا ویتکاونچ درحال عادی برخورد نموده ومنتظر فیصله نهایی انگلیس ها بود , اما انگلیس ها بخواهش امیر اعتنایی نکرده بلکه ازوی خواستند تا بدون قید وشرط باید از اوامر و دساتیردولت انگلیس اطاعت نماید , امیردوست محمد خان طلب برنس را             فی الحال رد نمود , پس از گذشت هشت ماه از این رویداد ، برنس نماینده انگلیس به هندوستان فراخوانده شد ، ویتکاونچ درحالیکه به اهداف سیاسی خویش نزدیک شده بود با دستاورد قابل ملاحظه به روسیه برگشت , فرستاده سفیرانگلیس در ایران ( داکترمک  نیل ( MAC.NEIL  در نامه خود به مقامات کشورش چنین نوشت , هدف ستراتیژیک دولت انگلیس درایران باید درمحورمتوقف ساختن فعالیت های گسترده دولت روس که بشدت جریان دارد وهمچنان جلوگیری ازپلان حمله مشترک روس وایران به هرات متمرکزشود، اما فعالیت " مک نیل  " بنتیجه نرسید , ماه جون 1837میلادی شاه ایران با یک قشون بزرگ ازتهران بقصد تسخیرهرات حرکت کرد،  ودرماه نوامبرهمان سال شهر را به محاصره کشید , درنتیجه مناسبات دولت انگلیس با ایرانی ها برهم خورد , ایرانیان هشت ماه هرات را به محاصره کشیدند ,  درهرات ضابط انگلیس ( الدرد پوتینگر ( ELDRED.POTTINGER به منظور دفاع از هرات برعلیه قشون ایران ازخود لیاقت بی نظیری نشان داد , دراین وقت ازجانب وزارت خارجه روسیه دیپلومات ماهر وتجربه کار ( کنت سیمونیچ      ( SIMONICHبه مقصد اجرای نقشه خود ایرانی ها را بحرکت در آورد , وی ازجانبی یکی افسران روسی را درخدمت نیروهای نظام ایران تعین نمود , وبا این عمل کارها را روبراه کرد , و خود سیمونیچ رهبری عملیات نظامی را بدست خویش نگهداشت , انگلیس ها بخاطر دفع و طرد خطرات روسیه و ایران در منطقه به سرعت کشتی های حربی خویش را درخلیج فارس فرستاده ، جزیره "  خارک  " را تصرف نمودند , این تهاجم انگلیس ها نتایج مطلوب خود را بدست داد ، زیرا شاه ایران به سرعت قشون خود را از هرات جمع آوری نموده به جانب کشورش حرکت کرد     
نخستین یورش دولت انگلیس بالای افغان ها
1255– 1258هجری 1839 - 1842 میلادی
انگلیسها ازمداخله دولت ایران درافغانستان وهمچنان اطاعت افغانها که برای آنها داشتند درحراس بودند، درصدد آن برآمدند تا با تطمیع برخی از سرداران افغان در کابل و قندهار قرار داشتند ، افغانستان  را تحت تصرف خویش درآوردند , البته به توافق رسیدن سرداران افغان با انگلیس ها خدمات بزرگ جاسوس مشهورموهن لال بود که دراجرای عملی این پلان نقش مهمی را بازی نمود , بهرحال انگلیس درنزد خویش شاه متواری و فراری شجاع الملک را در تخت افغانستان نامزد نموده درکنار وی ( لورد سرویلیام مکناتن MEKNATEN ) را منحیث اداره چی ومستشارتعین وظیفه نمودند , انگلیسها با شاه که باذیچه خود ساخته بودند در اخیر فصل بهار 1255هجری 1839م قشونی بزرگ را تهیه نموده بطرف افغانستان حرکت نمودند ، از باری احتیاط پسرشاه شجاع شهزاده تیمور را به همراهی قشون کافی از پنجاب بسوی پشاور گسیل داشتند , به استناد قول میرغلام محمدغبار ، انگلیس ها قبل از حریفان شان روس ها درکنار دریای آمو رسیده خود را جابجا کرده بودند فوج انگلیس عبارت از54150 هزار نفربود , این کاروان حربی عبور از تنگی خیبر و ازطریق جلال آباد به سرعت به کابل رسیده قصد تصرف آنرا داشتند , در این وقت رنجیت سینگ پادشاه پنجاب مخالفت خویشرا اظهارنموده مانع عبور آنها گردید ، انگلیس ها ناچاربا تغیردادن مسیراصلی خود ازراه های دور وطاقت فرسای سند وشکارپورخود را به قندهار برسانند , رنجیت سینگ تنها به پسرشاه شجاع شهزاده تیمور وعساکر تحت قومانده وی اجازه عبور ازراه خیبررا داد , رنجیت سینگ ده هزارقشون مسلح که از ترکیب مسلمانهای پنجاب ساخته شده بود پسرخویشرا به حیث سرکرده تعین نموده نزد شهزاده تیمورکه درپشاورمستقربود میفرستد ، هنگامیکه قشون انگلیس ها درموضوع که ( کدنی ) نام داشت رسیده بود یکی  از سردارهای افغان حاجی خان کاکری با افراد تحت فرمان خود شبانه بطورمخفیانه از اردوی سردارکهندل خان برآمده به اردوی انگلیس ها ملحق گردید , درچنین اوضاع واحوال برخی ازسرداران افغان که قول و لفظ داده بودند نیز اردوی خویش را ترک نمودند ، کهندلخان با مشاهده این وضع وی هم با اهل وعیال و اقارب خویش شهر را ترک گفته بسوی ایران فرار کرد ، انگلیس ها بدون کدام مقاومت برقندهارمسلط شده ، شاه شجاع را بتخت نشاندند , نیرو های انگلیسی سه ماه تمام در قندهار اقامت گزیده نخست شاه شجاع را با معاهده های دوستی ، برای خود " غلام " حلقه بگوش گرفتند، زیرا طبق معاهده هفت ماده ئی که بین شاه شجاع  و نماینده دولت انگلیس امضا شده بود ، این نکته تصریح گردیده بود که پادشاه افغانستان هیچگونه روابط با اورپائی ها نداشته ، همچنان قشون    وافسران انگلیس بطور دائمی درافغانستان اقامت گزیده ، مصارف اعاشه و اباطه آنها از بودجه دولت افغانستان تأمین گردد , همچنان درساحه تجارت تعهد نمود که بدون اجازه وکیل انگلیس حق روابط تجارتی را با کشوران خارجی ندارد و بهمان موافقت نامه امضأ نمودند , انگلیس ها با گذاشتن شهزاده فتح پسرشاه شجاع درقندهار، خود به قصد تصرف غزنی و کابل حرکت کردند , دراین وقت پسر امیردوست محمد خان ، غلام حیدرخان حاکم غزنی بود ،        قشون انگلیسها غزنی را به محاصره کشیدند , شهرمکملا دوماه در محاصره باقی ماند ، دیوارهای شهرهرروز بوسیله توپ های آتشین درهم کوبیده میشد ، اهالی شهراز فیرتوپ وضربه های آن را تحمل نموده بامتانت وشکیبایی دربرابر آنها دفاع میکردند , اما موهن لال جاسوس انگلیس مهارات خود را درکارانداخته با عبدالرشید خان که در داخل شهراستقامت داشت درحال مراسله  با همدیگربودند وی را به اتقیاد واطاعت ازانگلیس ها فراخواند , انگلیسها با مشوره سردار مذکور دروازه های شهررا توسط نفت وباروت انفجار وبه شهر راه گشودند ، ازجانب مجاهدین و شهروندان وطن پرورکوچه های شهر همه مستحکم گردید , جنگ تن به تن آغاز گردید , درمقابل سلاح های آتشین انگلیس ها مجاهدین و وطن پرورعاجز آمدند , در این جنگ نعش بیشتر ازیکهزار و دوصد نفر و هزاران انسان مجروح کوچه ها و بازارهای شهر را انباشته بود , جلادان انگلیس هر کسی را که به اسارت میگرفتند یک – یک آورده درحضور شاه شجاع مانند گوسفند سرمی بریدند , سردارمحمد افضل خان که از واقعه آگاهی می یابد باسه هزار لشکراسپ سوارخود فرارنموده بنزد امیر دوست محمد خان می آید , درکابل امیردوست محمد خان که توان جنگ را با نیروهای انگلیسی را درقشون خود نمی بیند ، ازجانب خود نواب عبدالجبارخان را به حیث نماینده نزد میکناتن میفرستد ، وی با به رسمیت شناختند سلطنت شاه شجاع و درضمن پیشنهاد می کند که تا برایش وزیردر دولت موصوف حق داده شود , اما مکناتن مکارپیش نهاد امیر را رد نموده حتی پسروی غلام حیدر خان حاکم غزنی که دراسارت انگلیس بود درخواست نمود تا پسرش را با خانواده و بستگانش آزاد بکند بلکه چنین خواست وی نیز پزیرفته نشد , بطور خلاصه باید گفت ، نماینده امیرکه به در بار انگلیس فرستاده شده بود به حالت مایوس کننده ئی برگشت , امیردوست محمدخان وضیعت را درک نموده دراگست 1839م 1255 هجری تمام نیروی خود را که درارغنده داشت به حالت خود بجا گذاشته از طریق بامیان وکوه های هندوکش خود را به ترکستان شمالی میرساند , بیک های محلی ازبیک ترکستان ، هریک صوفی بیک , قلیچ بیک , ومیر بابا بیک , مهمان پشتون خویشرا به گرمی استقبال نموده واسپ های تیزتک وخدمت کاران چاپک سوار وتورکتاز او را بدرقه میکند , با مواصلت امیر دوست محمدخان به تاشقرغان    ( خلم ) حاکم ازبیک آن میرولی بیک  با احترام استقبال نموده ویرا دریکی از قصرهای خود جابجا نمود , و مصارف ویرا تا مواصلت خانواده امیراز کابل ، تأمین نمود , در این وقت بیک های ترکستان با شنیدن خبرتصرف کابل توسط قشون انگلیس ، آنها با امیردوست محمدخان به مقصد جنگ برضد دشمن مشورت میکنند , امیردوست محمد خان در بخارا رفته در نزد امیرنصرالله خان به صفت مهمان خاص قبول میشود , آنان مدت ها درضیافت ومهمانی های اهالی بخارا اشتراک نموده بطورمتداوم باهم مجالست و مؤانست مینمایند , نصرالله خان امیر بخارا علاوه ازینکه ظالم خون خواربود خصلت های فاسد وناشد نیز در وی بود , او به پسرامیر دوست محمدخان که تازه به سن چهارده سالگی قدم گذاشته بود نظر سوء داشت ، حسن وجمال شهزاده شیرعلی خان امیرنصرالله خان را جذب کرده بود , وهمین مسأله سبب خراب شدن مناسبات میان هردوامیرگردید ، زیرا امیرنصرالله خان شهزاده ء افغان را درقطار محارم قصر خود اقامت او را خواسته بود , اما امیردوست محمدخان چنین طلب فاسد ویرا رد نموده به سرعت درصدد فراردادن شهزاده نوجوان به معیشت پسرارشدش شهزاده اکبرخان از بخارا میشود , اما توسط محافظین امیربخارا هردو پسرامیر دستگیرشده وبه بخارا برگردانده میشود ، بر أثر این واقعه دربین هردو امیرکینه و عداوت پیدا شده احسان و نعمت امیرنصرالله خان نسبت به امیردوست محمد خان قطع گردید , دوست محمدخان مدتی را در محله " میرکان " بخارا درنزد " میان قادرصاحب زاده  " بحالت خواری میگذراند ، شبی ازشب ها با پوشیدن لباس زنانه از شهر فرار کرده نزد خوجم قلی بیک حاکم " شهرسبز " میرود و به کمک وی به قندز می آید , میرمراد بیک خان حاکم تخارستان با گرمی واحترام از وی استقبال نموده پنجهزارلشکراسپ سوار را به قصد جهاد برعلیه انگلیسها در اختیارامیرگذاشت , امیردوست محمد خان زمانیکه با لشکرسوارکار ازبیک در تاشقرغان میرسید ، میرولی بیک حاکم محلی تاشقرغان نیز ویرا با پنجهزارهزارجوان اسپ سوارتقویت نمود , درجنگی که بین قشون امیر وانگلیس ها دربامیان صورت میگیرد بعلت عدم موجودیت توپخانه ءثقیل درتشکیلات قشون امیراین لشکربه شکست مواجه گردیده وامیردوباره به تاشقرغان بازگشت , امیردوست محمد خان با شنیدن خبرقیام مردم پروان کاپیسا ونجراب علیه انگلیس ها ، باردیگر ازسرزمین ترکستان لشکرجمع آوری کرده به آن مناطق حرکت میکند , اهالی پروان امیر را به صفت پیشوا و رهبرتعین کردند , اهالی منطقه تحت رهبری امیردوست محمد خان جنگ راعلیه انگلیس ها شروع نموده و آنها را تارومارمیکند و در اثنای جنگ قشون دشمن که نزدیک به شکست بود ، امیربدون این که کسی را درجریان بگذارد از اردوی مجاهدین فرارنموده مستقیما نزد مکناتن نماینده انگلیس درکابل میرود , انگلیسها توقع نداشتند که شکاربا پای خود بنزد شان بیاید واین برای انگلیسها غنیمت بزرگی شمرده میشد زیرا دراین وقت انگلیس ها جاسوسان خویشرا بخاطر صلح مکلف نموده بودند , مکناتن به دوست محمد خان موضوع روابط دوستانه وهمکاری را با شاه شجاع پیشنهاد نموده بود امیردر خواست ویرا نپزیرفت , بعد ازاینکه امیر پیشنهاد وی را رد نمود ، مکناتن دوست محمد خان را با خانواده اش که عبارت از 149 فرد بود بسوی هندوستان تبعید نمود ، البته امیرهمچنان آرزو داشت اوضاع آینده کشور وحوادث مترقبه آن را از دورترقب کرده زیر نظرداشته باشد ، دراین وقت پسردلیر امیر، وزیراکبرخان وبرادر کوچک وی سلطان احمد خان که درحبس امیر بخارا زندانی بودند ، آنها نیز بواسطه شخص روحانی از حبس آزاد گریده به افغانستان برمیگردند { اشتراک فعالانه وزیر اکبرخان در داعیه جهاد برعلیه انگلیس ها دربخش های بعدی بیان میشود } چنانچه درمقدمه حیات امیردوست محمد خان را شرح نموده آمدیم ، حالاصفات وی مفصلا شرح میگردد , ازخصلت هایکه در آن دیده میشد یکی هم این بود که وی شخص منصب پرست , با جرئت , ودرعین وقت حیله گر و مکاربه اصطلاح عصرامروزیک شخص ماکیاولیست تمام عیار بود که معتقد به هیچ اصول وقاعده ئی وابسته نبوده و درراه رسیدن به اهداف ومنافع خویش کوشش نموده ازهرنوع حیله ومکرکارگرفته ازمقصد خویش برنمی گشت , با آنکه وی درشجاعت نام کشیده بود ، اما او راه فریب ومکر را بدون جنگ وجنجال برای رسیدن به اهداف خویش بهترمیدانست , بخاطر همین اوسیاست حیله گری و زبان چربی را ازشجاعت ودلیر بالاترمی دانست , پس ازبرگشت از بخارا دربامیان درکوهستان ها با دشمن خود مبارزات بی امان کرد , اما او ناتوانی خویش علیه انگلیس ابراقدرت همان عصر درک نموده با از دست ندان فرصت با اتکأ به خصلت های متذکره قبلی خویش مستقیما خود را درآغوش انگلیس میگنجاند وبدین وسیله محبت آنان را به خود جذب نمود ، اینطورسیاست وی درآینده شاید امکان رسیدن به آرزوهای دیرینه خویش زمینه را مساعد بسازد                                                         { قیام های مردمی }                                                       انگلیس ها که مدتی نفسی براحت می کشیدند , آن هم باتغیر اوضاع در کشورآرامش خود را ازدست دادند ، زیرا انعام و احسان انگلیس ها به سرداران پشتون و بزرگان قوم صورت میگرفت قطع گردید , به عبارت دیگرازمقدار آن کاسته شد , شکست غرورپشتونها و گلو های چرب شده ازطلاهای انگلیس جداگردیدنش سبب گردید چشمان شیره گرفته وغرورچرب شده دو باره به اصلیت خویش بازگشت , از منطقه گندمک الی بیست کیلومتری کابل عموم اهالی منطقه قیام مردمی را آغازنمودند , راه ها و خطوط مواصلاتی به مواضع  و سنگرهای مستحکم جهاد گران مبدل گردید , مکناتن بخاطرسرکوب کردن شورشیان ، قشون انگلیس را به آن منطقه فرستاد , لیکن توانائی مردم درمقابل آتش سلاح های ثقیل انگلیس برتری چشمگیر داشت ، مجاهدین بالای پسته های قشون انگلیس بلا وقفه هجوم کرده ودشمن را به شکست قطعی مواجهه ساختند , انگلیس ها غیر ازینکه کشته و جراحت زیادی برداشتند اردوگاه ها و قرارگاه های نظامی آنان تاراج و چپاول گردیده دیگرعساکر که دراین جنگ زنده باقی مانده بودند بطرف کابل فرارکردند , این جنگ عمومی درماه اکتوبر1841 میلادی بدایه زنگ انقلاب بود , 17رمضان 1257 هجری مطابق به نوامبر1841میلادی قیام که درکابل آغاز گردیده بود ، عموم مردم را تحریک نموده وفعالیت بیشترایشانرا درخواست مینماید , اوضاع شهروخیمترمیگردد , مغازه ها سرای های تجارتی و دروازه های حویلی همه مسدود گردید , مجاهدین بالای قرار گاه سردار انگلیس { الکساندر برنس } هجوم کرده آن را بقتل رسانید ، خزینه دولت که بتصرف جونسون بود بصورت کامل غارت شد , دراین وقت شاه شجاع دربالاحصاربا انگلیس ها درحال سازش بود، وقت را غنیمت شمرده یکی از پسران خود را به معیت وزیرعثمان خان نظام الدوله وسپاهیان افغان که تابع شاه بود با دو عراده توپ به کمک مجاهدین فرستاد , دربین عساکرانگلیس که در جنگ کشته شده بودند فقط جسد سه تن ازافسران عالی رتبه انگلیسی بود , بخاطریکه در این جنگ انبارآذوقه انگلیس ها آسیب ندیده بود آنقدر نتیجه نداد ,21 ماه مبارک رمضان مجاهدین به مقصد ازبین بردن انبار آذوقه انگلیسها با یک حرکت قوی هجوم خویشرا آغازنمودند , زیرا این انبارها و مراکز آذوقه طعام دربین قلعه های مختلف خارج ازساحه قشله های نظامی قرار داشت , درحالیکه هنوز قیام وسیع سراسری اهالی شروع نشده بود افسران انگلیس قبل ازحرکت آنها زنان و کودکان خود را در داخل قشله های نظامی جابجا کرده بودند , در این وقت به کمک هم شهریان هزارها مجاهد از اطراف رسیده با آنها ملحق شدند , وضعیت انگلیس ها دوباره وخیمترگردید , زیرا سیلوهاوانبارگندم بکلی غارت گردید , قطعات عسکری کمک رسان انگلیس که درشهرمستقربود نا بود گردید , دراین جنگ متداوم در چشمهای آنان خون موج میزد, یک واقعه جالبی را تذکر دادن آن را دراینجا لازم دیدم که مردم درمقابل دشمن از فرزندان شیرین وجگر گوشه خودگذشته بخاطردین و وطن جان خویشرا فداکردند ، عساکر کیپتان مکنزی زمانیکه توسط مجاهدین تارومارگردید وخودی مکنزی درحالت فرارازمیدان جنگ ناگهان یک خانم که کودک شیر خوره درآغوش داشت درمقابل اوپیدا شد , مجردیکه چشمان این زن باغیرت به دشمن افتاد کودک را ازآغوش خود انداخته با زوی خود را بازنموده کوشش کرد تا راه کیپتان را بسته نماید کیپتان مکنزی با شمشیری که در دست داشت در اثنائی ضربه برسراین زن باغیرت ناگهان برأثر اصابت مرمی مجاهدین ازپای درآمد ، دراین جنگ جنرال الفنستن نیز زخمی گردید , وزیر محمد اکبرخان با برادرش سلطان احمد خان ازبخارا به ترکستان افغانی آمده ، بیک های محلی با شش هزارعساکرسواره وی را کمک نمود وبا این نیروها به کمک مجاهدین درکابل شتافت , جنگی که دراین وقت درکابل بدن توقف دوام داشت ، وقت آن رسیدکه انگلیس ها مجبورشدند موافقت نامه صلح را به امضا برسانند , درکابل اهالی بانواختن نقاره های شادیانه وبه انداخت توپها مبادرت نمودند , بهرصورت این سردار که درنزد ملت منظورگردیده بود به جرگه سرداران ملحق گردید ، بلکه رهبری جهاد را بدست خود گرفت , دربین جنگ دوجانبه جنگ خطرناک آغازگردید , جنگ با شدت از هردو جانب بدون توقف ادامه داشت , افغان ها با صبر وشکیبائی درمقابل حملات گسترده انگلیسها ایستادگی ومقابله مینمودند , درنتیجه پایداری افغان ها ، انگلیسها دچارشکست گردیده صدها کشته وهزاران مجروحین شان را ترک گفته ازمیدان جنگ فرارکرده به قشله های نظامی خویش پناهنده گردیده حصاری شدند , مکناتن نائب انگلیس صلح نامه خویشرا که شامل چهار ماده بود درهمین وقت به وزیراکبرخان فرستاد , نیروهای انگلیس که آواره شده بودند مانند شکاری که به دام بیافتند چشمان شان قیچ گردیده تپ وتلاش شدند ودرفکرراه نجات ازاین تهلکه بودند , از رسیدن کمک از هندوستان عن طریق غزنه , قندهار , جلال آباد امید ایشان قطع گردید , زیرا مرکز و طریق مواصلاتی ازسوی مجاهدین محصور گردیده بود , جنرال الفنستن که شهامت وغیرت مردم را در دفاع از حریم و مقدس وطن به چشم سرمشاهده کرده بود در24 جنوری به مکناتن دستورداد تا با افغان ها صلح نماید , در مذاکره صلح که بتاریخ 25 جنوری بین طرفین متخاصم دایرگردید درمذاکره نواب زمان خان نماینده مجاهدین به نماینده انگلیس ها گفت مادام که مردان قهرمان وجنگ آورما را مشاهده نمودید , و بکدام درجه عاجز وضعیف بودن خود را باورکرده وحاصل نمودید , اکنون اردوی خود را از کابل جمع کرده افغانستان را ترک گفته خارج شوید , سپاهیان سیک نیز از جلال آباد بازگشته همچنان شاه شجاع را با خانواده اش به ملت افغانستان تسلیم داده شود, اما مکناتن طلب ویرا رد نمود , سرداران افغان شرط نامه خود را که شامل دوازده ماده بود به مکناتن فرستادند , دراین اوضاع و احوال به اسیرشدن موهن لال جاسوس انگلیسی بدست مجاهدین وهمچنان تهاجم افغان ها به پیمانه وسیعی دولت انگلیس را متوجه وضع خطرناک پیش آمده نموده و درأثر آن مکناتن به شرطنامه امضا نمود , با وجود امضای شرطنامه ء مکناتن با نیرنگ وخدعه ازعملی نمودن متن شرطنامه خود داری نموده درصدد ضیاع وقت برآمد , اما باردیگرافغانها با گشودن آتش به قشله های انگلیس مکناتن را مجبوربه مذاکره نمودند , صبح گاه 23 دسامبر1841میلادی مکناتن به همراهی کیپتان ترپور , کیپتان لارنس ، کیپتان مکنزی وگروهی مسلح محافظین خود بطورمذاکره به قرارگاه سرداران افغان به رهبری وزیر اکبر خان آمدند , مذاکره آغازگردید , درمذاکره وزیراکبرخان از آغاز اشغال انگلیس ها در گفتار آنها نه عمل و در وعده هایشان خلاف و همیش با وعده های دروغ و فریب ، وسیاست اشتباه آمیزو دو رویه بودن شان رایکایک گفت , تمام گفتار وی پانزده دقیقه طول کشید , بعد ازختم مذاکره وزیر اکبرخان به نمایندگان انگلیس گفت :  شما با ما درکابل بمانید تا مذاکرات ما به یک نتیجه قطعی برسد , بعد ازختم صحبتش وزیر اکبرخان دست مکناتن را گرفته از وی میخواهد به کابل بروند ، همراهان مکناتن از جانب مجاهدین فورا خلع سلاح شدند ، مکناتن به شدت ازرفتن به کابل خود داری می نماید , چون قرارگاه انگلیس هاآنقدر فاصله دوری نداشت , چند روز قبل ازطرف مکناتن تفنگچه ای که به وی تحفه داده بود با همان تفنگچه سینه وی را قرارمیدهد و مکناتن جابجا جان میسپارد کیپتان تیرپورهم کشته میشود , کیپتان میکنزی که دراسارت افغانها افتاده بود بخاطراینکه کیپتان لارنس جریان واقعه را به مقامات خویش گزارش دهد آزاد نموده میفرستند , آغازسرازهمین روز وزیراکبر خان جوان 24 ساله به حیث رهبر ملی انتخاب گردید , 6 جنوری 1843 م بعد از دوماه جنگ متواتر انگلیس ها مبادرت به تخلیه کابل نموده نیروهای خود را رسما از کابل بیرون کشیدند ,                                  
انگلیس و امیر دوست محمد خان
جنرال الفنستن قشون انگلیس را ازکابل با خانواده ها وبستگان آنان توسط 12هزارشترکه حمل شده بود با قشون خود شروع به حرکت نمودند, زمانیکه از کابل خروج میشدند ازسوی مجاهدین بالای این کاروان هجوم صورت گرفت ، تامنطقه بتخاک رسیده بودند که بیش ازسه هزارعساکر انگلیس هلاک و از آنها چند عراده توپ ومهمات نظامی واسلحه به غنیمت گرفته شد , شدت سرمای زمستان و بسته شدن راه های مواصلاتی آنها ازطرف مجاهدین حرکت انگلیسها را سست نمود , جنرال الفنستن وهمراه اش شولتن دیدند که حیات شان درخطرقرار دارد دراردوی وزیراکبر خان رسیده تسلیم شدند , باز ماندگان از این قشون دسته  دسته شده درمقابل مرمی های مجاهدین قرار گرفتند و دراثنائی حرکت غارت شده به هلاکت دچار شدند , تنها از این اردوی انگلیس جان به سلامت ماند ، اما سخت زخمی شده بود " داکتر برایدن " بود که بتاریخ 13جنوری درقرارگاه انگلیس درجلال آباد خود را میرساند , درتاریخ انگلیس چنین واقعه سابقه نداشته است که نخستین بار است که یک اردوی منظم وتعلیم دیده در مقابل یک ارودی بکلی عقب مانده ، اما ازسوی یک ملت غیور و دلیرتارومارگردیده وبه شکست روبرو گردید , در کابل بین سرداران اختلافات بروزمیکند , شاه شجاع که در بالاحصار ، حصاری شده بود برای وزیراکبرخان نامه میفرستد و از وی تقاضا میکند که خود حامی افغانها باشد ، وزیراکبرخان درجواب آن گفت اگربخواهی درتخت شاهی بنشینی برعلیه انگلیس ها اعلان جهاد نموده ودرضمن سپاهیان خود را گرفته درجلال آباد بیا وبا صفوف مجاهدین ملحق شو , شاه شجاع در4 اپریل 1842م با لشکری که تابع وی بود درتخت روان نشسته از بالاحصارحرکت میکند , لیکن درمنطقه شاه شهید ازطرف شجاع الدوله پسرنائب زمان خان وعده ئی همرهان وی بقتل رسید , اوضاع کابل خیلی وخیم گردید, دراین وقت نائب امین الله پسرشاه مقتول " فتح جنگ " را درتخت کابل می نشاند , محمد زائی ها با تن ندادن سلطنت وی ، بالاحصار کابل را به محاصره کشیدند , درهمین وقت وزیراکبرخان درکابل رسیده شاه جدید را به زندان انداخته زمام امورمملکت را بدست خود میگیرد , انگلیس ها ازتشنجی که درپایتخت به جود آمده بود استفاده نموده قشونی را به رهبری جنرال پالک به کابل اعزام می نماید ، هدف وی از مواصلت به کابل نجات اسرای انگلیسی بود، اما مقصد او گرفتن انتقام ازافغانها بود , به همین سبب پس ازتاریخ 16سپتمبر بازارمشهورکابل بنام "چهارچته " مسجد ومحله هایکه در اطراف آن قرارداشت آتش زده حریق نمودند , با این عمل شان یکی اززیبا ترین دستگاه های نقاشی شرق را ازبین بردند , انگلیسها قصرهای تابستانی وباغ و بستان های که توسط میرزا شاهرخ و دیگرشهزاده های تیموری درمنطقه کوهدامن مربوط استالیف بناء گردیده بود همه را تخریب کرده و به ویرانه مبدل کردند , بعد از اینکه انگلیس ها اینطورفجایع درناک را بالای ملت آوردند , در12 اکتوبر از راه جلال آباد بطرف هندوستان حرکت کردند , هنگامیکه جنرال پالک در افغانستان مصروف فجایع بود ، والی عمومی هندوستان با امیر دوست محمد خان اتفاق نموده و برگشت وی به کابل واجازه دادند که حکومت را بدست خویش بگیرد و اورا بطرف افغانستان فرستاد , پس از این رویداد امیردوست محمدخان آزادی خویش را ازدست داده  منحیث دست نشانده وگماشته انگلیس سلطنت خود را اساس گذاشت , با آمدن امیردوست محمد خان درافغانستان اورهبران مجاهدین که برعلیه انگلیس ها قیام کرده بودند آنها را یکایک از صحنه دورنمود , امیردوست محمدخان 20 برادر داشت و 14زن گرفته و دارای 52 فرزند پسر و دختربود , وزیر اکبرخان پسردلیر امیردوست محمد خان فهمید که پدرش با انگلیسها به استرداد ولایات شرقی کشور توانائی آنرا ندارد بحیث معارض درمیدان جنگ برآمد , اما وزیراکبرخان درفصل زمستان 1263هجری 1846م  وفات نمود (غباردر اثرخویش چنین نشان میدهد که وی توسط دوای زهر آلود شده وفات میکند ) جسد ویرا به مزارشریف آورده دفن نمودند , امیردوست محمدخان بصورت کلی ازپشاورودیگرمناطق که مربوط سرزمین افغانها بود صرف نظر نموده به حساب انگلیسها گذاشت ، وی سپس باهمکاری انگلیسها درسال 1267هجری 1850میلادی با اردوی مسلح پس ازعبور ازکوهای هندوکش به منطقه ترکستان شمالی تهاجم نموده داخل این مناطق شد , زیرا دراین مناطق از منطقه بدخشان گرفته تا میمنه بعد ازنیمه قرن نهزدهم به شکل امیر نشینی های کوچک تقسیم شده بود ، عاقبت جنگ های بین همدیگر وهمچنان امرای این مناطق با اشتراک درجنگ های که بین امرای ازبیک در بخارا وسرداران پشتون افغانستان صورت میگرفت مملکت ویران شده و اهالی وضع اقتصادی و اجتماعی مردم حالت رقتباری را بخود گرفته بود , اما درمناطق مذکورنفوذ دولت بخارا بیشتر وقویترازنفوذ پشتونها بود , امیردوست محمدخان گاهی بشکل زور وگاهی ازطریق راه های حیله ومکربه میمنه ، قندز و بدخشان هجوم نموده سرزمین ترکستان شمالی را تصرف میکند , و یکی از سرداران پشتون را درمنطقه به حیث نائب الدوله تعین کرده و در اختیاراو ده هزارلشکرودیگرسپاهیان چیریکی را با صد عراده توپ نفوذ وی را تقویت بخشید , در این وقت اوضاع میمنه سخت متشنج شده و این شهرچندین بار درمقابل تهاجم گسترده دوست محمد خان و یارمحمد خان مردانه  مقاومت کردند که درتاریخ نمایان است , شاه مراد خان امیر تخارستان درسال 1258هجری 1842میلادی در قندزمرکز تخارستان برمسند حکمروایی نشست , او در قطار هشت برادران خود کوچکترین شان بود اما درغیرت و شجاعت از همه ء آنها با غیرت بوده بدین منظورهمه از وی اطاعت میکردند , امتداد حکمروانی وی ازمشهد الی حوالی , کشم بدخشان , تالقان , رستاق , بغلان ، غورمی رسید , امیردوست محمد خان بلخ و تاشقرغان را در قلم روخود درآورده سردارمحمد افضل خان را منحیث سفیرخود نزد شاهمراد خان امیرتخارستان فرستاده از وی تقاضا میکند تابع دولت پشتونها شود, اما وی دراطاعت دولت پشتونها بودنش را رد میکند , پس ازاین رویداد پشتونها لشکرکشی کرده زمانیکه به قندزمواصلت میکنند شاه مراد خان را که توان مقابله با این قشون مجهزبا توپخانه سنگین پیشرفته که افراد آن زیر دست ظابط های انگلیسی آموز خاص دیده بودند ، درخود ، ندیده باعبور از دریای آمو به کولاب نزد میررستم بیک میرود ، پشتون ها بعد ازینکه شهرقندز را اشغال نمودند , اهالی شهرعلیه دشمن جنگ آغاز شده را دوام میدهند , بهرحال پشتونها نتوانستند اهالی منطقه را تحت فشارخود قرار دهند ، سپس امیرمجبورگردید که تخارستان را دوباره به شاه مراد خان حکمران محلی تسلیم نمود , چون از قدیم الایام شهرقندز مرکز حکمروانی ازبیکها بود , تجارت و صنعت رونق پیدا کرده سبب آن دربین مردمان ثروتمند وتاجر بیشتربود , اما بالای این شهر فجایع درد ناک و دچارحملات پی در پی گردید , درچنین موقع آسیای مرکزی جابجا شده این شهردیگر شهرهای ترکستان که بالای آنها فلاکتها افتاده بود البته بعد از سقوط حکام ازبیک موقع سیاسی واقتصادی خویشرا ازدست داده ,اینطور مصیبت هانه تنها به شهرقندز، بلکه مانند دیگرشهرها چون اندخوی , سرپل , میمنه , شبرغان و آقچه , همه به ویرانه مبدل گردید , ضرب مثل فارسی { اوغان اگرجنت رود تا تحت الانهارچور } درسال 1279 هجری 1863میلادی امیردوست محمد خان به قصد تنبیه نائب خود در هرات در اثنائی مقابله باید مجهز و آماده باشند ، در این وقت با آنکه عموم ترکستان شمالی تحت تصرف او درآمده بود , اما خان ازبیک میمنه با شهامت ومردانگی درمقابل ضربه های دشمن سرسختانه مقاومت نموده ومستقل بودن خود را تا مدتها حفظ کرد ، جسارت وفدا کاری ازبیکها درمقابل هجوم پشتون ها با متانت واستواری دفاع نموده و نا پزیری ازحکمروایی آنها درزبان مردم داستان میگردد , امیردوست محمدخان درسال 1280هجری 1863میلادی درهرات وفات نمود , دراین وقت حدود قلمرو رسمی افغانستان ازمناطق سمت چپ دریای مرغاب شروع می شد ,
امیرشیرعلی خان
1280 – 1296 هجری 1863 – 1878 میلادی امیردوست محمدخان درحیات خود ولایت ها را به فرزندانش تقسیم نموده وآنهاشهرهایکه درتحت تصرف خویش داشتند بشکل مستقل حکمروانی میکردند , برای همین امیرشیرعلیخان زمانیکه درمسند امارت افغانستان نشست , برادرانش ازاطاعت وی سرباززدند , امیرشیرعلیخان درحالت مصروف تمرکزبخشیدن دولت خود بود و ضمناُبه مسئله استقلال ورشد وانکشاف مملکت نیزجدی فکرمیکرد، درنتیجه براه افتادن جنگهای خونین بین این امیربا برادرانش انگلیس هاعلیه حکومت وی به خون سردی نگاه کرده با آنکه ازحکومت وی 6 ماه گذشته بود دولت ویرا نیزتن ندادند ,1281هجری 1864 میلادی امیرشیرعلیخان به بلخ لشکرکشید وسردارمحمد افضل خان را زندانی نمود, پسراوعبدالرحمن خان به جانب بخارا فرارنمود, 1282هجری 1865میلادی امیرشیرعلی خان به منظور تصرف  قندهاراز تسلط برادرش محمدامین خان حرکت نمود , و درجنگی که بین آنان واقع شد محمدامین به قتل رسیده وقندهارتوسط شیرعلی خان تصرف گردید
امیر محمد افضل خان ( در کابل )
عبدالرحمن خان که درپناه امیرمظفرالدین امیربخارا بسرمی برد به منظورکوچانیدن خانه جنگی ها درکشورش , به اجازه امیربخارا به جانب افغانستان حرکت میکند , دراین وقت عمویش محمداعظم خان که در شهرراولپندی درحمایت انگلیس ها بود استقامت مینمود نامه فرستاده و از وی درخواست نمود که به بدخشان بیاید , زمانیکه عبدالرحمن خان درمنطقه غوربند رسیده بود محمد اعظم خان به اجازه انگلیس ها ازطریق چترال به بدخشان سپس درغوربند عبدالرحمن خان که منتظر وی ملحق گردید ، آنان به کابل هجوم نموده شهررا تصرف نمودند , عبدالرحمن خان پدرش محمد افضل خان را درمحرم سال 1283هجری 1866میلادی درتخت کابل نشانید ، امیرمحمد افضل خان بخاطر رسمیت بخشیدن حکومت غیر شرعی خود از طریق فرستادن نامه به لورد لارنس والی عمومی هندوستان مراجعت می نماید , لورد لارنس جلوس وی را به تخت سلطنت تبریک گفته ونماینده خاص خویش را غرض ملاقات با وی به کابل فرستاد , محمد اعظم خان وعبدالرحمن خان یکجا علیه امیر شیرعلی خان که ازمرکزدورافتاده بود قشون فراهم نمودند , در جنگی که بتاریخ نهم رمضان 1383هجری بین امیرشیرعلی خان و سرداران صورت گرفت لشکرشیرعلیخان به شکست مواجه گردید , وخود امیربا یارانش درنزد حاکم هرات محمد یعقوب خان که فرزند وی بود میرود , حکمران آقچه فیض محمد خان پس از برگشت عبدالرحمن خان از بخارا با وی یکجا شد , اما برادر وی محمد ولی خان بعدازینکه درکابل زندانی شدعلاقه خود را با مرکز قطع کرد ، زمانیکه امیرمحمد افضل خان برعلیه اوقشون گسیل داشت درجنگی که بین طرفین درمنطقه کهمرد واقع شد قشون مرکزرا تارومارکرده اموال وتجهیزات شان به غنیمت گرفته میشود , جنگ بین فیض محمدخان وحاکم قندزمیرجهاندارشاه آغازگردید علیه حاکم قندز میر جهاندارشاه جنگ را آغازکرد , امیرشیرعلی خان ازهرات به شهر مزارشریف آمده با فیض محمد خان معاهده دوستی نموده به مقصد ساقط ساختن رقبای خود ازتاج و تخت کابل با قشون بزرگ بطرف کابل حرکت کرد , امیرافضل خان پسرش عبدالرحمن خان را با قشون بزرگ برعلیه قشون امیرشیرعلی خان درجنگ میفرستد , در دره پنجشیردرمنطقه بازارک جنگ بین طرفین شروع شد , یکی از توپ های فیرشده ازسوی عبدالرحمن خان پارچه آن فیض محمدخان را اصابت نموده وی راهلاک میکند , امیرشیرعلی خان در این جنگ مغلوب گردیده با بقیه عساکرخود به مزارشریف برمیگردد , عبدالرحمن خان جسد فیض محمد خان را که درمیدان جنگ برجا مانده بود در کابل آورده درصحن مسجد سید مهدی دفن میکند , امیرمحمد افضل خان چند روز قبل که به مرض کولیرا " وبا  " ابتلاء شده بود درماه جمادی الثانی 1284هجری 17 اکتابر 1867میلادی درسن 54 سالگی وفات میکند.
امیر محمد اعظم خان ( کابل و بلخ )
 امیرمحمداعظم خان بعدازنشست درتخت کابل ,عبدالرحمن خان را با همکاری بیکهای محلی ترکستان برعلیه امیرشیرعلی خان که در فکرتصرف کابل بود به جنگ بپردازند , اما امیرشیرعلی خان که  نسبت نداشتن قوات مسلح دربرابراین قشون نا گزیربه صوب هرات برگشت , دراین وقت عبدالرحمن خان با بیک های محلی ترکستان علیحده - علیحده جنگ نموده از اختلافات داخلی آنها استفاده نموده سرزمین شان را پشتون ها به قلمرو خویش الحاق نمودند , به همین ترتیب پشتونها به حاکمیت ازبیک های محلی درمنطقه خاتمه داده ، زمینه استیلای ترکستان را برای پشتونها مهیا نمود , امیرمحمداعظم خان أمر ابقای برادرزاده اش سردارعبدالرحمن خان را در ترکستان صادرمیکند, و ضمنا تأکید نمود که تا بحال میمنه به استیلای پشتون ها الحاق نشده بودهرچه زودترتصرف نماید ، این حرکت پشتون ها سبب شورش عموم ملت ترکستان گردید، وعبدالرحمن خان نتوانست آنها را درتحت تسلط خود درآورد , چون امیرمحمد اعظم خان شخص مستبد و خود رأی بود از تعلل عبدالرحمن خان در اجرای دستورات خودغضب شده فرمان صادر کرد تا بهرقیمتی که ممکن باشد میمنه رابه تسلط خود در آورد , عبدالرحمن خان قبل از یورش به میمنه شهر اندخوی رابه محاصره میگرد ، با وجود که اهالی این شهر مردانه وار دفاع کردند اما بر أثرحملات توپخانه و آتش باری شدید زنبورک های پشتون ها دیوارهای شهر وبرج های آن مقاومت کرده نتوانسته منهدم گردید ، با افتادن اندخوی بدست پشتونها تمامی کاروان سراها ، دکاکین وخانه های ملکی مردم چور وچپاول گردید ازقرون متمادی این شهریکی ازمراکزتجارتی آسیای میانه بود , پس ازغارت به آتش کشیده شده و به ویرانه مبدل گردید ، سپس عبدالرحمن خان با قشون خویش به میمنه حمله کرده شهر را به محاصره خویش درآورد , امیر میمنه به کمک سایربیک های محلی  و ازبیک ها به مدافعه دربرابر مهاجمین غارتگران پرداختند , بعلت خامه بودن دیوارهای شهردرمقابل ضربه های آتشین توپ ومرمی هایکه از زنبورک ها فیرمیشد تاب نیاورده به دیوارهای شهر رخنه ها پدیده آمده , لشکر پشتون ها به شهرهجوم نموده دست به تاراج  وغارت زدند ، دراین وقت خبر یورش امیرشیرعلی خان به کابل پخش گردید , عبدالرحمن خان از اهالی میمنه چهل هزارمثقال طلا      به عنوان باج جمع آوری نموده و شهر را بحاکم قبلی اش میرحسین سپرده و خود به کابل برگردید , عبدالرحمن خان به اردوی عمویش امیراعظم خان رفته ملحق شد , اما درجنگی که واقع میشود هردو توسط قشون امیرشیرعلیخان به شکست مواجه میگردد ، امیرمحمد اعظم خان پس ازینکه از تخت کابل خلع میشود وقتیکه تصمیم می گیرد که بسوی ایران میرود در راه وفات میکند ، هنگامیکه عبدالرحمن خان باردیگربحضورامیربخارا میاید ، جنگهای که وی درترکستان کرده بود امیر بخارا ازوی دل سرد شده با وی برخورد خوب نمیکند , بدین ترتیب عبدالرحمن خان نزد والی عمومی ترکستان جنرال کوفمان رفته از وی تقاضای حمایت و پیشتبانی از خویش را مینماید , کوفمان به سردار افغان 1250 منأت مصاریف ماهانه تعین نمود ، واجازه میدهد تا در شهرهای سمرقند و تاشکند استقامت نماید       
پادشاهی امیرشیرعلی خان باردوم
امیرشیرعلیخان بعد ازینکه حریفان خود را ازصحنه سیاست بیرون راند، ده سال ( 1285- 1295هجری 1868- 1878میلادی ) بدون جنگ و درگیری درافغانستان سلطنت نمود, اما یگانه معمای وی در این وقت تهدیدات ومزاحمت های مستعمرگرهمین دوره انگلیس و چشم اندازی آنها به افغانستان بود وهمچنان سیات حیله ونیرنگ ونفاق   و درقول شان دروغ ، مسائلی بود که مورد نا پسندی امیرمیگردید , سیاست خارجی امیرهمیش سعادت و آرامی وعدم مداخله درشئون داخلی دیگران بود , وی زمانیکه با کشوران همجوار خویش در مورد مناقشات مرزی باب مذاکره را می گشود خوب میفهمید که این کشیده گی درهرحالت باعث مشکلات سیاسی روبرو میگردد , سرانجام مذاکرات طولانی بین دولتین روس       و انگلیس که تا سال 1290هجری 1873میلادی درشهرهای پیترپورک , لندن , دهلی , ادامه داشت به پایان رسید , دولت روسیه مبعوث خاص خود " کونت سچوالف  (SCHOVALOV) را به لندن می فرستد و مذاکره بین هردو دولت آغازگردید , نماینده افغانستان ازمنطقه روشان وشنغنان صرف نظر نموده و دولت بخارا ازمنطقه بدخشان صرف نظرکرد وهردو جانب به توافق رسیدند خویش را تصدیق نمودند , دراین مذاکره نمودند حدود رسمی بین مرز دو کشور ازمنطقه " سرکول تا منطقه خواجه سالار " مشخص گردیده وحدود اراضی خشکه تاسرحد ایران تعین گردد , افغانستان از نفوذ روسیه برکنار مانده ، اندخوی و میمنه از امارت بخارا جدا گردیده به افغانستان ملحق گردید , روس ها به موقف بیطرفی دولت افغانستان اعتراف نموده و به حدود مرزهای تعین شده نیز رسمیت بخشیده شد , اما دولت انگلیس بطورپنهان وآشکار افغانستان را تحت فشار ومضیقه قرارداد , البته دراین مورد شاید امیرشیرعلی خان نیز اشتباهاتی را مرتکب گردیده باشد, پس ازآنکه روسها درسال 1874م خیوا را اشغال نمودند , انگلیس ها نیز نفوذ سیاسی خویش را در افغانستان تقویت نمود , لیتون LYTTON ) ) والی عمومی هندوستان بخاطر استحکام سیاست خویش وجلوگیری ازنفوذ دولت روسیه در افغانستان ، قشون انگلیس ها را درامتداد سلسله کوه های هندوکش جابجا کرد ، اقدام به گسترش ساحه خویش درمناطق بلخ ، هرات و قندهارنمود , لیتون ( LYTTON ) هیچگاهی با تشکیل و موجودیت افغانستان بیطرف ، موافق و اعتمادی به این مسئله نداشت ، بفکر وی دولت افغانستان باید همیشه تحت حمایت و وابسته گی دولت انگلیس و یا روس قرار داشته باشد درغیرآن صورت این کشور پارچه پارچه شده ازبین رفتن آن حتمی ومسلم بود , لیتون ، عطا محمد خان سفیرانگلیس درافغانستان را به دربار امیرشیرعلی خان فرستاده و به وی هشدار می دهد که دولت افغانستان بدون اجازه ء دولت انگلیس نمی تواند باهیچ کشورهای خارجی ارتباط دبلوماتیک داشته باشد وخصوصا عدم روابط سیاسی را با دولت روسیه تأکید می نماید , و درضمن حکم صادرنمود که نماینده گان انگلیس تبار درمناطق کابل وهرات و درسرحدات جابجا شده آزادانه گشت وگذارنمایند ومأمورین انگلیس هرموقعیکه خواسته باشند داخل افغانستان شوند حیات آنها را تضمین نماید مذکوردراین مورد خواستارموافقت رسمی دولت افغانستان بود , لیتون گفت ، درصورت قبول نمودن این شروط شیرعلیخان میتواند نمایندگان خود را غرض مذاکره به پشاور اعزام نماید و درصورت عدم پزیرش شروط نیازی بفرستادن نماینده درپشاور نیست ، در آن وقت دولت انگلیس طبق معاهده یکه با کشور روسیه کرده بود نام افغانستان را از روی نقشه جهان محومیکند , پس از اظهارات سفیر انگلیس ، امیرشیرعلی خان از اغراض شوم وبدنیتی دولت انگلیس نسبت به شخص خودش و افغانستان آگاه شده بطورکلی از دوستی انگلیسها مأیوس گردید , بهرحال امیرشیرعلی خان به عنوان آخرین چاره وبخاطرانجام پلان های طرح شده درجنوری 1877 میلادی هیئت بلند پایه به رهبری سید نورمحمد شاه صدراعظم دولت به پشاور اعزام کرد ( پیلی PELI ) نماینده لیتون به هیئت مذاکره کنندء افغانستان پیش شرط های قبلی خود را تکرارمیکند , سید نور محمد شاه صدراعظم افغانستان مسئله دایمی اقامت نمایندگان انگلیس ها را درافغانستان رد نموده واظهارمی نماید که مردم افغانستان حضور دایمی نماینده ء انگلیس را در این کشورنمیتواند تحمل نماید وآن را خطری جدی در برابر استقلال و آزادی خود میشمارد , پس از آن پیلی میگوید که درصورت قبول نشدن پیش شرطهای دولت انگلیس این دولت مطابق مفاد معاهدهء سال 1855میلادی ( موافقت نامه منعقده بین امیردوست محمد خان و انگلیس) عمل خواهد کرد ، درجریان این جلسه صدراعظم نورمحمد شاه بطور مرموزی وفات میکند , بعد از این واقعه مناسبات افغان ها وانگلیس ها تیره گردیده تهدیدات آنان برعلیه دولت افغانستان آغازگردیده به شدت به وخامت گراییده و به مرحله بحرانی میرسد , در حقیقت معاهده سان استفانو ( SAN STEFANO ) ونفوذ سیاستمداران انگلیس کنفرانس را تحت تأسیرخویش قرار داده , روسها را از بهترین امتیازات محروم کردند , به همین سبب آنها اوضاع واحوال را تحت نظرگرفته بقصد ایجاد تهدید به هندوستان نیروهای ویژه قشون بزرگ خود را که در منطقه ( کراسنوودسک ) جابجاکرده بودند بحرکت درآورد , درکابل فعالیت های سیاسی تشدید شد , در 22 جولای 1878 میلادی خبر پزیرش جنرال استولیتوف (STOLIETOFF  ) نماینده خاص دولت روسیه از طرف پادشاه افغانستان در لندن شایع شد , البته این شخص بود که حامل نامه کاوفمان به شاه افغانستان بود , با آنکه متن نامه درمورد کمک وهمکاری دولت روسیه به افغانستان نوشته شده بود اما حاوی آن شرط های بود که درآن به دولت افغانستان گوش زده بود برای عساکر روسی که ازطرف دولت روسیه در ترکستان اعزام میگردند پادشاه افغانستان مانع نشده وموقف بیطرفی خود را حفظ نماید , درعین زمان ازیورش قشون روسیه به ترکستان ، پادشاه افغانستان را از واقعه آگاه میسازد , برای انگلیس ها زمان آن رسید که بالای سیاسب خویش در مورد افغانستان تجدید نظرنماید , لیتون هریک ( سرنویل چمبرلین CHAMBERLAIN  و  )میجورسرد لوئیس گاواکناری CAVAGNARI ) که درتاریخ افغانستان مشهوربه ( کیوناری ) به کابل فرستاد , هنگامیکه هیئت انگلیس به خیبررسید ازسوی عساکر سرحدی افغانستان واز ورود آنها به کابل منع گردید , بتاریخ دوم نوامبر1878میلادی لیتون به امیرافغانستان اولتیماتور صادرکرد در وهله اول از دولت انگلیس درقبال مسئله خیبررسما معذرت خواهی نموده موافقت خود را در قسمت ورود هیئت های انگلیس درافغانستان اعلام نماید ، واز این به بعد دولت انگلیس را به عنوان حامی ودوست نزدیک خود بشناسند, اما تا 20  نوامبرمهلتیکه انگلیس ها داده بودند نیز به پایان رسید , اما ازجانب افغانها جوابی دریافت نشد , این برخورد افغانها نسبت برمقام دولت انگلیس وهیئت هایشان داغ بزرگی برجا گذاشت , درنتیجه جنگ افغان وانگلیس خود بخود به وجود آمد , امیرشیر علی خان با سفیر روسیه درکابل معاهدات دوجانبه را امضا نمود درآن گفته شده بود ، درصورت تهاجم وحمله احتمالی انگلیس ها بالای افغانستان ازدروازه های شرقی آن ، دولت روسیه بطورقطعی سلاح و جنگ افزار دراختیارپادشاه افغانستان قرارداده و این کشور را حمایه نظامی خواهد کرد, امیرشیرعلیخان به وعده های دروغین ومکرو فریب روسها باورکرده سفیرروسیه را رخصت نمود , زیرا وی ازماهیت سیاست مستعمرگران ومسایل داغ روزسیاست معاصر اروپا بکلی بیخبر وغافل بود , چون در کنفرانس برلین درجولای 1878 م که قبلا دایر گردیده بود درمذاکره درمورد برقراری صلح  و امنیت در اورپا و راه حل اختلافات بین انگلیس وروسیه وهمچنان مناقشه روی مسائل وقضایای آسیای مرکزی بود باهمدیگراین مسئله را حل و فصل نمودند , دولت روسیه به تأسی از فیصله های این کنفرانس ازپلانهای خطرناک خویش صرف نظرکرده قشون خویش را بسوی تاشکند برگردانید , امیرشیرعلی خان بار دیگربرای روس ها نامه فرستاد ، وعده هایکه آنها کرده بودند یاد آوری نموده منتظر بودنش را تذکرنمود , اما کوفمان درچهارم نوامبر 1878میلادی به جواب امیراینطور نوشت , بعد از بررسی این موضوع مسئله برای من مثل مهتاب روشن گردید که انگلیس ها حاضراند باشما پیمان صلح امضا نماید , از روی دوستی نصیحت من به شما اینست که اگرآنها خواهان صلح هستند شما بدون توقف اسباب صلح را فراهم سازید هیچگاه چنین پیش نهاد را به تاخیرنه اندازید , بازهم کوفمان درماه نوامبربه ( کن اوف ) سفیر روسیه در کابل مکتوب فرستاد ، چنین نوشته بود ، درفصل سرما زمستان ارسال قشون وکمک برای امیر نا ممکن است ، بهترین راه همین است که امیرجنگ را به تعویق بیاندازد زیرا در چنین فصل سرما اقدام برجنگ کار عاقلانه نیست , اگرانگلیسها اقدام به جنگ نمایند ، آنگاه شما به اجازه امیر به تاشکند برگردید , کاوفمان درجنوری 1879میلادی به امیرشیر علی خان چنین نامه نوشت ، مکتوبی که ازجانب اعلیحضرت امپراطور برایم نگاشته شده بود دریافت داشتم , برمبنای مضمون نامه ، شما را جستجو میکنم تا پیام اعلیحضرت را برایتان ابلاغ نمایم ، درهمین وقت کمک نظامی از جانب دولت ما برای دولت شما توانائی آنرا نداریم , واجب شما اینست که سفیرمان ( جنرال روزکن اوف ) وهمیاران ویرا برما بفرستید , اگربخواهید ( داکتر یورا السکی ) را باخویش نگهدارید , بازهم کاوفمان در7 جنوری 1879میلادی نامه دیگر به امیرشیرعلی خان نوشت , من به شما تأکید میکنم که ازمملکت خارج نشوید , شما با دولت انگلیس سازش بکنید , پناه آوردن شما به خاک روسیه عاقبت خوبی ندارد ، انگلیس ها درباره روابط افغانستان و روسیه ومذاکرات دوجانبه و از تبادل نامه های آنها معلوماتی مکمل بدست داشتند , زیرا جاسوس های گماشته شده انگلیس درسرای امیرازجریان سیاسی واقف بودند, اما انگلیسها بخواست خود مسوده ها و نامه ها را تحریف کرده نشرمی نمودند , بهرحال انگلیس ها به خاطراشغال افغانستان ازسه جهت به این مملکت هجوم نمودند , امیرشیرعلی خان به مقصد مدافعه در برابر تهاجم گسترده ء دشمن دردهم دسامبر1879میلادی عزیمت خود را ازطریق بلخ ، ابلاغ نمود, وپسرش سردارمحمد یعقوب خان که از هفت سال بدینسو در زندان محبوس بود ازحبس رها نموده جانشین خود تعین کرد ، وخودعازم سفر شد , امیرشیرعلی خان در مزارشریف در21 فبروری 1879 میلادی درسن 56 سالگی وفات نمود   
امیرمحمد یعقوب خان
{ 1296هجری قمری 1879میلادی }
امیرمحمد یعقوب خان در زمان سلطنت پدرش شخص شجاع  و با غیرت بود , اماهفت سالی را که در زندان پدرسپری نمود تمام صفات بهادری وقهرمانی وی به تحلیل رفته به یک شخص مهمل  و ضعیف نفس وترسومبدل گردید , افرادیکه اطراف وی را احاطه کرده بودند ، سرسپرده گان وحامیان انگلیس بوده تمام اختیارات مملکت دردست همین خائنین قرارداشت , امیرمحمد یعقوب خان با نماینده سیاسی انگلیس ( گاوکناری ) که درمنطقه یی گندمک جابجا شده بود درچهارم جمادی الثانی 1296هجری 26 می 1879 م معاهده صلح را امضا نمودند , طبق همین قطعنامه انگلیس ها سرحدات افغانستان را مستحکم کرده مناطق خیبر, میشنی , سیبی , بیشین , و نواحی کرم را در اختیار خود قرارداده وکلائی خویش را درمناطق افغانستان جابجا کرده تحرکات روسها را از نزدیک زیر نظارت گرفتند , پس از آن اداره امورتجارتی افغانستان وهمچنان امتیاز خط تلگراف و خصوصا سیاست خارجی افغانستان را بدست گرفتند , بدین ترتیب انگلیس ها درشئون داخلی افغانستان از سرتا پا مسلط شدند , با آنکه انگلیس ها در مسئله معاهده گندمک به اهداف خویش درظاهرپیروزشده باشند , اما بعد از این فاجعه هایکه بالای انگلیس ها آمد اوضاع را بکلی بدیگر رو مبدل ساخت ، 3 سبتامبر 1879میلادی درکابل تمام هیئت های انگلیسی با محافظین شان به شمول ( میجورگاوکناری ) قتل گردیدند , ازچنین فاجعه درد ناک آتش غضب انگلیس ها را برانگیخت , ومعاهده گندمک خنثی گردید امکان وقوع جنگ حتما مشاهده میشود , دولت انگلیس بخاطر اداره افغانستان یگان شخص خود کفایت وذی نفوذ را پیدا کرده نتوانند در آن صورت نا چار این کشوررا به همان نظریه طرح شده ئی لیتون با تجزئه شدن این مملکت ، بفکرآن بود که این کشور را تحت حمایت خود در آورد , با آنکه این پلان دارای بعضی مزایای بود , اماهدف اصلی عبارت از این بود که افغانستان به مثابه یک دیوار دربین دوامپراطوربزرگ قرارداشته باشد , 12 اکتوبر 1879 م  رابرت ( AOBERTS ) کابل را تصرف نموده و امیرمحمد یعقوب خان را دراسارت خود گرفته به هندوستان تبعید , نمود ، در این وقت طغیان سیطره جویی واستعماری انگلیس ها فروکش نموده گلادستون (Gladston به جای حریفش دیزائیلی  ( Disraeli برکرسی قدرت نشست,همچنان لورد کرنویل جانشین سالیزری و لورد لیپون (RIPON  ( والی عمومی هندوستان مقرر گردید ، از استیلای کابل پنجاه پنج روز نیزمیگذرد , تمام ملت افغانستان یکجا با علما و رهبران خویش به جهاد علیه انگلیسها قیام کردند , جنرال رابرتس ازشورش ملت احساس خطرکرده تمام سپاهیان انگلیس را ازتمام جبهات متفرقه جمع آوری نموده درقلعه شیرپورجابجا نمود , اما سپاهیان انگیس ازسوی مجاهدین وطن پرور مورد تهاجم قرار گرفته زیادی ازآنها در راه ها به هلاکت رسیدند , حتی اینکه جنرال رابرتس در وقت فرار ازمعرکه اسپ خود را باقمچین زده مرده های انگلیسی را زیرپا نموده خود را به قرارگاه رسانید , مردم افغانستان متشکل از تمام اقوام قشون دشمن را به شکست قطعی مواجه ساخته کابل را تحت تصرف خود در آوردند , دراین وقت رهبران مجاهدین درکابل سپه سالارغلام حیدرخان چرخی و مجاهد بزرگوارعلامه ملامشک عالم وجنرال محمد جان خان بود , جنرال رابرتس که درمحاصره مجاهدین قرار داشت در دوازدهم دیسامبر بخاطرشکستاندن حصارحلقوی مجاهدین به هجوم آغاز کرد , انگلیس ها ازضربه های سلاح آتشین شان به مجاهدین تلفات بزرگی را وارد نموده وخیلی از مجاهدین درمیدان معرکه بشهادت رسیدند , در این وقت بخاطر کمک اهالی کابل از ولایات افغانستان مجاهدین دسته – دسته  شده به حرکت آغازکردند، ازچهاراطراف کوه پایه های کابل مجاهدین بیرق اسلام را برافراشته آماده به جنگ بودند    و دشمن را ازچهارطرف زیرنظارت خود قراردادند , دراین جهاد مقدس زن های کابل نیزخاموش نشسته آنها نیزغذا و مشک های آب را برای مجاهدین که درقله کوه سنگرداشتند میرسانیدند , تنها در کوه آسمائی 400 زن که در این جنگ اشتراک نموده بودند 73 نفر آنها برأثر اصابت مرمی دشمن جام شهادت را نوشیدند , شهدای راه دین و وطن دراین جنگ بیشمار است , دراینجا ازجانبازی یکی از جوانان مجاهد که در راه دین وملت جان خود را فدا کرده است یاد آوری مینمایم , اهالی کابل بخاطرپاک سازی شهرکابل از وجود دشمن ، مرد و زن همه یکجا قیام عمومی کردند , سرانجام درهمین وقت درگذرعاشقان وعارفان یکتن ازساکنین محل عبدالله نام محفل عروسی وی آغاز گردید , ساعت پنج عصرمحفل عروسی خاتمه یافت نزدیک شام بود که هنوز داماد نزدعروس داخل نگردیده بود مادر وی طبق رسم و رواج خویش بدستان داماد حنا گذاشت ,     از غیاب نزدیکترین دوستان داماد که در این محفل خوشی اشتراک نداشتند ، گفتند , امروزجوانان محله بطوردسته جمعی برعلیه انگلیسها درمیدان جنگ رفته اند , این سخن راعبدالله جوان غیرتمند وبا شهامت شنید ازتخت دامادی پایان آمد وبه مادرخود گفت , برای یک جوان در چنین روزجای وی میدان جنگ است گفته داخل اتاق خودشده تفنگچه وخنجر را گرفته باعروس خود که درصحن حویلی ایستاده بود وداع کرده گفت : ای زهرا اگرزنده برنگردم با تودر جنت دیدارخواهم کرد این جمله را گفته از حویلی خارج شده به میدان جنگ میرود ، فردای آن روزعساکرانگلیس به شکست مواجه شده پس از اینکه فرارنمودند , درمیدان جنگ درمیان اجساد شهدای به خون خفته جسدعبدالله نیزپیدا شد , 14 دسامبر 1879میلادی بعد ازختم جنگ اهالی کابل تا هشت روز مصروف دفن اموات خویش بودند , انگلیس ها بقصد تفرقه اندازی بین مسلمان های شهرغزنی ، که آن را اقوام تاجک ، پشتون وهزاره تشکیل می داد ، و دراثنائی آغازفتنه طائفی ومذهبی بین این مردم ، علامه مجاهد ملامشک از واقعه خبر یافته با دیگرعلما  و روحانیون به آنجا رفته مردم را پند ونصیحت کرده غضب شورشیان را خاموش نموده وضعیت را آرام ساختند, انگلیسها که درسراسیمه افتاده بودند خود را ازقهر وغضب مردم نجات دهند وراه رسیدن بسلامتی به هندوستان چاره سنجیدند , بخاطرهمین رابرتس درجنوری 1880م به سرعت اعلامیه یی را پخش نمود که دولت انگلیس با ملت افغانستان خواهان جنگ نیست , قشون انگلیس وعده میدهد که افغانستان را بدون جنگ ترک میگوید , وهرفردی را که افغانها به پادشاهی برگزینند دولت انگلیس او را به رسمیت میشناسد , دراین وقت مردم افغانستان به زودی موفق نشدند که شخصی را به رهبری تعین کنند , زیرا میان رهبران ملت بخاطرپادشاهی مملکت درمورد افراد معرفی شده اختلافات بیشترشد ، جنرال رابرتس از اختلافات ذات البینی افغان ها باحساس آرامش نموده قشون انگلیس که درجنگ ضرر دیده بود بخاطر اکمالات صفوف سربازان خویش ازهندوستان کمک طلب نمود ، اما کمکی متذکره در راه ها ازسوی مردم غارت گردیده یک قسمت کم آن به کابل رسید , مارچ 1880میلادی سردارعبدالرحمن به اجازه جنرال گبورناتوری کاوفمان والی عمومی ترکستان از آمو دریا عبورنموده ودر رستاق رسید , در این وقت حاکم قطغن سلطان مراد خان با سپاهیان سواره خود به استقبال عبدالرحمن خان رفته ویرا باخود به قندزآورد , زیراعبدالرحمن خان تمام ملت را به جهاد علیه انگلیس ها فراخوانده بود تمام مردمان شمال به ندای اولبیک گفتند , انگلیس ها که ازوضع پیش آمده سخت دراضطراب ونگرانی بسرمی بردند بهترین شانس برای آنها درچنین وقت به میدان آمدن عبدالرحمن خان بود , به همین سبب انگلیسها برای عبدالرحمن خان که درقندز مقراقامت وی بود به سرعت نامه فرستاده از تصرف تاج و تخت افغانستان رضایت خویشرا اظهارنمودند , اما درمتن نامه یک جمله بسیارمهم قید شده بود که عبدالرحمن خان نمی تواند با هیچ کشور خارجی غیراز دولت انگلیس رابطه ء سیاسی و دیپلوماتیک برقرار نماید, با وجود آنکه درهمان دوره دراطراف عبدالرحمن خان بیشتر از صدهزارتن قشون جنگ آورجمع شده بود اما عبدالرحمن خان بدون جنگ رسیدن به تخت شاهی را بهتردانسته به همان شرط نامه انگلیس امضا نمود , بدین ترتیب مملکت وملت استقلال سیاسی خویش را از دست میدهد , انگلیسها پس ازامضا نمودن موافقت نامه رسمی با عبدالرحمن خان اعلان نمودند که از افغانستان خارج می شوند , عبدالرحمن نیز ازچهاریکار بطرف کابل حرکت نمود , وقتیکه درموضوع "  شهرآرا  " شهرکابل رسید جنرال ستیورات و کریفن و دیگر ظباط انگلیس به استقبال امیرآمدند , جنرال ستیورات از نام دولت برتانیه مبلغ دوملیون و30عراده توپ برای عبدالرحمن خان تحفه نموده و پس ازینکه تخت افغانستان را به وی تسلیم نمود،  قشون انگلیس از افغانستان بطرف هندوستان حرکت کردند ,
امیرعبدالرحمن خان
1297- 1319هجری 1880- 1901میلادی
  امیرعبدالرحمن خان در راه مستحکم نمودن سلطنت خویش باهمان دوملیون روپیه انگلیس ها که برایش انعام کرده بودند اردوی افغانستان را منظم نمود , وی بقصد تأسیس یک دولت مرکزی ، فیودال هایکه بصورت نیمه مستقل بودن و تسلیم دولت مرکزی نشده بودند آنها را دستگیرنموده برخی آنها را کشته و بقیه را بحبس انداخته یا ازکشورتبعید نمود، با آنکه دوران جوانی عبدالرحمن خان درترکستان سپری شده بود , وی در اواخرازسمرقند برگشته وسپس به ترکستان شمالی آمده وبا توسط قوات بیکهای محلی تخت کابل را بدست آورد , اکنون دراینجا واقعه سلطان مراد خان که با وی همکاری نموده بود بیان میگردد , درنسخه ء قلمی داملا شمس الدین " شمس " ( منشی سلطان مراد خان حاکم قطغن ) چنین نوشته بود , امیرمبعوث خاص خویش سردارعبدالله خان طوخی را بحضور سلطانمراد خان فرستاد واز وی مطالبه میکند که به مناسبت جلوس وی به سلطنت به غرض عرض تبریک وتهنئت به مرکزبیاید , بهر حال سردارعبدالله خان طوخی به معیت سلطان مراد خان وقتیکه در منطقه اندراب رسیدند ازمزارشریف نامه یی دریافت میکند , که در آن اعلان پادشاهی سرداراسحاق خان بود ,عبدالله خان باشنیدن این خبرمتردد میماند ونمیدانست که بکدام طرف برود , بهرحال او دو باره به عبدالرحمن خان شاه کابل نامه فرستاده از وی مصلحت می خواهد , بعد ازگذشت چند روزنامه یی ازامیربدین مضمون دریافت میکند ، شما درنارین منتظرباشید , من علیه مخالفین قشون میفرستم , زمانیکه آنها به نارین میرسند , قاصدی از قندز آمده خبر جابجا شدن سرداراسحاق خان را با لشکرخود درخان آباد یکی از شهر های قطغن تأکید نمود , نامه یی خاص بدست سلطانمراد خان امیر قطغن ازجانب سرداراسحاق خان رسید , ازوی تقاضا میکند به زودی خود را برساند, سلطان مراد خان واقعه که درنامه نوشته بود دربین گذاشته باعبدالله خان چنین فیصله نموده گفت : که من توانائی مقابله با قشون سرداراسحاق خان را ندارم , البته تصمیم من آنست که فرار کنم , اما توچاره یی برای خود بسنج , بدین ترتیب سلطان مراد خان به جانب خنجان وازآنجا به خان آباد رفته با سرداراسحاق خان ملاقات میکند ,عساکربدخشان نیزبا وی ملحق میشوند, درهمین وقت ازشهرأیبک ( آی بیک ) نامه رسید و درآن یورش قشون امیر کابل را خبرمیداد , وهمچنین تذکر رفته بود، اگرقشون کابل ازتنگی تاشقرغان بگذرد مقاومت ماخیلی سنگین تمام میشود و از موصوف خواسته بود که به زودی برگردد , زمانیکه سردار اسحاق خان در   بغلان رسیده بود بازهم چاپارها رسیده ازدخول قشون کابل به شهر ایبک خبردادند ، سرداراسحاق خان به امیرقطغن گفت ، تودر آن طرف دریای آمو گذشته مواظب خودت باش , من در تاشقرغان   با دشمن نبرد میکنم بخت اگریاری کند و دشمن به شکست دچارشود درآن وقت مملکت درتصرف من وتوخواهد بود , ودرغیرآن کوشش میکنیم تاجان خود را ازهلاکت نجات میدهیم , زمانیکه سلطان مراد خان در تالقان میرسد اوضاع منطقه وخیمترو سنگین گردیده ومردم درحالت سراسیمه گی از ترس حفظ جان و مال وناموس خویش بهر سوفرارمیکنند تاخود را ازقهروغضب پشتونها نجات دهند شروع به عبور از دریای آموکردند , درجریان عبور از دریا زیادی ازاهالی غرق شده ، هلاک شدند , سلطان مراد خان ازدریای آموعبورنموده به منطقه { سرای کمر } میرود، بعد ازچند روزخبری شکست قوات سرداراسحاق خان را در یافت کرد, سلطانمراد خان برای اخذ کمک ازنزد امیر بخارا درمنطقه حصار وازآنجا به شهرقرشی آمد, دراین وقت سرداراسحاق خان نیزدرشهرقرشی آمد , حاکم قرشی بفرمان امیربخارا این هردو سردار ازبیک و افغان را چند روز به صفت مهمان بودند ایشان را تکلیف میدهد ، مهمانان تقریبا دوماه درقرشی اقامت نمودند , امیر بخارا هیچ التفاتی نسبت به ایشان نکرد, پس از گذشت دوماه که یک شب مأمور روسی وارد قرشی شده بود هر دوی آنها را به نزد خویش فراخوانده نموده ازآنها احوال پرسی نمود , نخست سرداراسحاق خان ازمأمورروسی تقاضا میکند که به حیث پناهنده سیاسی دولت روسیه پذیرفته شود ، زمانیکه ازسلطان مراد خان پرسید ؟ وی درجواب گفت : ما ازنمک خوران امیر بخارا هستیم البته بخارا پناه گاه ماست , پس ازینکه مامور روسی مطالب آنان را بررسی کرده گفت : به شما شش روز بعد جواب میرسد ، البته بعدا مطابق دستورات داده شده عمل خواهید ، گفته حرکت میکند , هنوز مدت وعده ئی داده شده مأمور روسی پوره نشده به هردوسردار احوال میرسد , به سرداراسحاق خان اجازه داده میشود که درسمرقند بماند و به سلطان مراد خان رخصت رفتند به بخارا واقامت ویرا در بخارا صادرمیگردد , بدین ترتیب حکمروائی بیک های محلی قطغن که ازسال 1092– 1305هجری مطابق 1681 - 1887میلادی که تأسیس گردیده بود خاتمه یافت , پس از آن ولایت قطغن تحت حاکمیت پشتون ها درآمده ، و درآن هیچگاهی ازملت ازبیک های محلی شخصی را به عنوان والی تعین نگردید ,     یکی از خصال امیرعبدالرحمن خان اوهمیشه دراثنائی سفرخویش  با سرداران پشون براه می افتند یگان زمین زراعتی یا باغ وبستان زیبا را مشاهده مینمود به سردارهمرکاب وهم تبارپشتون خویش می گفت : خان کاکا : این چه جای خوب ومناسبی است , ازشماخواهش میکنم که اهل وعیال خویش را آورده دراینجا جابجا شوید ,  باغ و راغ زمین های حاصل خیز مردم این سرزمین را به همان سرداران پشتون انعام نموده آنها را دراین مناطق آورده جابجا نمود , چنین سیاست شوئنیست وی با یک تیردوشکاررا میزد , یکی : پشتون ها  را ازمناطق اصلی شان کوچانیده ومی خواست درآینده از بغاوت و عصیان آنان نسبت به خود ودولتش درآمان بماند ، دومی : درمیان مردمان ازبیک وتاجک زبان ترکستان شمالی ، این قوم بیگانه را جابجا نمودنش حمایت از سلطنت و حاکمیت وی بود , البته وی این سیاست را در9 سال که درپناه دولت فدراتیف روسیه زندگی میکرد بسیاربخوبی ازروسها آموخته بود , پس ازینکه امیرعبدالرحمن خان درترکستان واقعه سرداراسحاق خان را یک طرفه نمود ، برعلیه مردم هزاره ( منسوب به چنگیزخان مغل میباشد )  3 سال مکمل باشدت  جنگ های خونین را براه انداخت (1891-1893 م ) مناطق شان توسط پشتونها چوروچپاول گردید اهالی منطقه قتل عام گردیده درسرزمین که ازسکنه خالی شده بود هزاران پشتونها را از مناطق جنوبی ومشرقی کوچانیده دراین مناطق جابجا نمود , بدستور امیرعبدالرحمن خان دختران , زنان وپسران جوان هزاره دربازار های کابل ، قندهار ودردیگر ولایات کشوربه عنوان کنیز وجاریه ( غلام ) سودا شدند , اطفال شیرخوره پچه های نوجوان دختران میان سال آنان را هندوها نیزخریده باخود به هندوستان بردند , وقتیکه هزاره ها درقاضی خانه ها ومحاکم عدلی دولتی باوثیقه های رسمی وشرعی فروخته میشدند از ده حصه یک حصه آن درخزینه دولت پرداخته میشد , به استناد احصائیه رسمی توسط اشخاص انگلیسی گرفته شده بود ازسال 1892 تا 1894م 9 هزارغلام وچوری در بازارهای کابل بفروش رسیده اند غیرازاین احصائیه دردیگرولایات کشورنیزهزاران تن مغل ها را بفروش رسیدن آنرا یاد آوری میکند , درنتیجه اکثریت این ملت سرزمین خویشرا ترک گفته بسوی ایران وهندوستان هجرت کردند , قلعه وقریه های آنان که از سکنه خالی شده بود ، پشتونها آمده دراین مناطق جابجا شدند , امیر عبدالرحمن خان شخص مستبد وظالم صفت بود دردوره ء اووحشت ودهشت تماما درسرتاسرکشورحکم فرما بود ، درخلال 21 سال سلطنت وی مال وجان مروم درچنگال دولت بود , مردم تماما باج وخراج مالیات خویش را مستقیما به مأمورین دولت تسلیم نموده پرداخت مینمودند ، دردوره های گذشته که جمع آوری باج وخراج ازطرف فیودال های آن زمان جمع آوری میشد، کاملا الغا گردید ,
{ امیرعبدالرحمن خان و روسیه }
نهم اپریل 1884میلادی روس ها به قرارگاه پنجده هجوم کرده و با بیرون راندن نیروهای مرزی افغانها پلان خویشرا به عمل آوردند , دراین هنگام اوضاع مملکت خیلی وخیم گردیده , احتمال بروزجنگ به وجود آمد , درحالیکه روسها وانگلیس ها میل جنگ را نداشتند ,   به همین سبب بحران تنش به وجود آمده را نه با زورتفنگ وجنگ  بلکه ازراه مذاکره حل نمایند , بهمین منظوربود که طرفین متخاصم  وارد مذاکره ء مستقیم باهم گردیدند ، دراین وقت امیرعبدالرحمن در هندوستان بود , انگلیس ها به امیر وعده نمودند  درصورت تهاجم روسها به افغانستان دولت وی را ازهرجهت حمایه نظامی و سیاسی خواهند کرد , بهرصورت روس ها که مزاج  و طبیعت انگلیس ها بخوبی آشنائی داشتند میدانستد به هجوم شروع کردند , لیکن ازجای خویش تکان نخورده انگلیس ها آرام نشسته اوضاع را تحت مراقبت داشتند و فقط به دادن پول ، سلاح و با دیگر مهمات جنگی اکتفا کردند , امیرعبدالرحمن خان که در زرنگی و فراصت برتر ازشیر علی خان بود ، امیرعبدالرحمن خان خود را فهمید که دربین دو ابرقدرت جهان یک باذیچه سیاسی بوده و به منافع هردو امپراطور به مراتب عمل نموده از توانایی مملکت بالا بوده به جزتسلیم شدن به وضع موجوده دیگرچاره یی نیافت , امیر عبدالرحمن خان منطقه پنجده را به روس ها واگذارشده منطقه ذوالفقار راحفظ نمود , در اواخرسال 1886م نواحی دریای آموبه تصرف روسها درآمد , ودر سال 1887م هریرود { ذوالفقار } وسواحل دریای آمو به حیث مرز مشترک بین دومملکت تثبیت گردید , بعدازچند سال معمای مرزهای پامیر آغاز گردید اما این معما نیزدر یازدهم مارچ 1895میلادی ازجانب هردوکشورمستعمرگرحل و فصل گردید , به مقصد دور نگهداشتن روسها ازخاک هندوستان منطقه یی طولانی و دراز با وسعت 15 الی 30 کیلومتر در منطقه " پامیر کوچک " به حیث فاصله ومرزبین دوکشورتعین گردیده به افغانستان داده شد , روسها درسال 1896م منطقه دروازبدخشان را به دولت افغانستان مسترد نمودند , امیرعبدالرحمن خان کارهای خیروثواب نیزداشت ، لیکن ازهمه پراهمیت وقابل تذکردادن آن دراینجا ، وی منطقه کافرستان را به دین مبین اسلام مشرف ساخت , بعد ازینکه کافرستان را فتح نمود نام منطقه را  " نورستان " و مردم آن منطقه را " نورستانی " گفته نام گذاشت , امیرعبدالرحمن خان در ماه جمادی الثانی 1319 هجری مطابق به اوکتوبر1901م درسن (  ) سالگی وفات نمود ،  قبروی در کابل قرار دارد
   
امیرحبیب الله خان                                   {1319-1337هجری1901-1919میلادی }
امیرحبیب الله خان درسال 1289هجری 2جولای 1872میلادی در سمرقند متولد گردید, وعلوم رایج را نزدعلمای عصرخویش آموخته ، وی انسانی ملایم طبع ونرم دل بود , امیرحبیب الله خان بعد از نشت درتخت افغانستان , زندانیانی که درزندانها تحت شکنجه های شدید جسمی قرار داشتند ، آزاد نمود , وی ازشدت مالیات سنگین و باج و خراجهای بیش ازحد که بالای شانه های مردم سنگینی میکرد کاهش داده رعیت عامه را ازظلم وستم دولت نجات بخشید , قانون خرید و فروش انسان را که در دورپدرش رایج بود الغانمود , بدین ترتیب شگافتن چشم ، قین وفانه ، قطع کردن دست ، بریدن گوش و بینی وسایرشکنجه های غیرانسانی راتاحدی که مغایراحکام شریعت اسلامی بود ، ممنوع گردید ، دردوره وی وضع معیشت مردم بهتر گردید ، سیستم تجارت که در زمان پدرش به رکود مواجه شده بود دوباره احیاء گردید، درساحه تعلیم و تربیه و مطبوعات نیز گام های مؤثری برداشته شد, فابریکه های تولید برق , خطوط مواصلاتی، و ساختن کانال ها ، شفاخانه وشبکه های تلفن ایجاد گردید, در فابریکه حربی کابل باراول توسط انجنیرترکی باروت سفید ساخته شد , امیر حبیب الله خان دراعمارنمودند تعمیرهای بلند منزل شوقی وعلاقه داشته , بدین منظوردر کابل ، جلال آباد و جبل سراج قصر ومهمان خانه ها بناء نمود , در زمان وی برای نخستین بار مدارس حربی و فاکلته ها درافغانستان ایجاد گردید , امیرحبیب الله خان درسال 1907 میلادی مطابق متن توافق نامه بین روس وانگلیس خود را بصورت کلی از تجاوز روس محافظت نمود , امیر حبیب الله خان همیشه فصل زمستان را درجلال آباد و درهوائی معتدل و گورای لغمان با میله وشکارسپری مینمود , و دریکی از چنین تفریح گاهایش شب پنجشنبه 18جمادی الاول 1337 هجری 21 فبروی 1919م ساعت سه بجه شب ازطرف فرد یکه تا کنون هویت وی افشاء نشده است درلغمان هدف مرمی قرار گرفت , فردای آن روز که مصادف به روزجمعه بود برادر وی سردارنصرالله خان باگرفتن بیعت برتخت نشست ....
امیرامان الله خان
1337- 1348هجری 1919-1929میلادی
درجلال آباد که سردارنصرالله خان نائب السلطنه بود ، امان الله خان که درکابل به حیث نائب پدر وظیفه اجرامیکرد ، خود را وارث تاج  وتخت گفته اعلان پادشاهی نمود, اوعمویش سردار نصرالله خان را به اتهام قتل پدرازجلال آباد به کابل آورده بزندان انداخت , امان الله خان چون جوان مرد شجاع وغیرتمند بود دراطراف وی نیز جوانان منور وروشن باخصوصیات متذکره جمع شده بودند , امان الله خان بخاطرجذب نمودن اردوی افغان نسبت به خویش معاش ماهوار آنان از12روپیه به 20روپیه بالا برد , 3 مارچ امان الله خان نامه یی به والی عمومی هندوستان فرستاده در آن واقعه قتل پدروجلوس خودش درتخت سلطنت وهمچنان یاد آوری ازاستقلال و از دولت انگلیس تقاضای امضای معاهده جدید را نمود , والی عمومی هندوستان در 15اپریل نامه فرستاده در آن فقط تعزیت وتسلیت خویشرا برای شاه اظهارنموده بود ولی از در مورد امضای موافقت جدید هیچ تذکری نداده واین مسئله نماینگرآن بود که دولت انگلیس به این سادگی ها آماده نبود تا امتیازسیاسی به افغانستان بدهد , امان الله خان در سیزدهم اپریل همان سال درخطاب پر از احساسات وهیجان خود استقلال افغانستان را بطوریک جانبه اعلان نمود , بخاطرآشکار نمودن سیاست خود ولی محمد خان را به حیث سفیر افغانستان در بخارا تعین واعزام نمود , فرستادن سفیردرتهران را نیز درنظر داشت , اعلان استقلال امان الله خان تأثیرخود را بالای عموم ملت هندوستان نشان داد , امیرامان الله خان فیصله وتعهد نمود استقلال کشورش را توسط زور شمشیربدست خواهد آورد , وی اردوی خود را به سه دسته تقسیم نمود , رهبری محاذ شرق سپه سالارمحمد صالح خان , در رهبری محاذ جنوب جنرال محمد نادرخان و در قندهارسردار عبدالقدوس خان را تعین نمود قوماندان محاذ شرق نسبت کم تجربه گی خویش نتوانست برعلیه انگلیس ها جنگیده و مجبوربه عقب نشینی شد , در جنوب " خوست " جنرال محمد نادر خان با متحد نمودن یکعده پشتون های محلی در23 می ازسرحد عبور کرده بالای قرارگاه انگلیس ( قلعه تل ) هجوم کرد , و در26 می قلعه تل را فتح کرد وانگلیس ها راتارمارکرده غنایم زیادی را بدست آورد , شجاعت ومهارات جنگی که جنرال محمد نادرخان داشت تاعمق خاک هندوستان داخل گردید ، انگلیس ها اجبارمتارکه جنگ وامضای موافقت نامه صلح را به امان الله خان پیشنهاد نمودند , درمحاذ قندهارانگلیسها در29 می بالای گدام افغان ها هجوم کرده عساکریکه درآنجا بودند با فرمانده شان به اسارت گرفتند , زمانیکه سردار عبدالقدوس خان اهالی قندهار را به جهاد دعوت مینمود ، در این اثنأ با پیدا شدن جسدیک طفل سنی از محله قزل باش ها باعث بروزجنگ مذهبی بین دوطائفه ازمسلمانان آغازگردید , بهرحال این فتنه که از طرف انگلیس ها برپاشده بود به زودی خوابانیده شد , با وجود آنکه درجبهه مقاومت شرقی و قندهارانگلیس ها دستاورد های قابل ملاحظه یی را بدست آورده بودند , اما درمحاذ جنوب جنرال محمد نادرخان دست بلند داشته وصدای آزادی را درسرزمین هندوستان سرداد 0 انگلیس ها احساس کردند که درتهلکه قراردارند مجبوربه رسمیت شناختن استقلال افغانستان شدند بدین ترتیب در11 ذوالقعده 1337 هجری 8 اگست 1919م در شهرراوالپندی استقلال افغانستان درپنج ماده تصدیق وبه رسمیت شناخته شد , امیرامان الله بعد ازتأمین استقلال افغانستان به یک سلسله اصلاحات داخلی کشور آغازنمود ، وی طی سفرهای رسمی خویش دربرخی ممالک بخصوص اروپا وترکیه به ریفورم های موجود آن ممالک دلچسپی پیدا کرد , وی بعد ازبرگشت ازسفردرسال 1928 م در اصلاحات خود باردیگرتجدید نظر نموده آن را توسعت بخشید , تأسیس انجمن حمایت ازخانم ها ، نمایندگی وکلائی زنان عبارت از 12 زن در کابل ، برداشتن حجاب ازخانم ها وپیشوای این کارنخست همسرامان الله خان بود که یک خانم افغان مسلمان دربین مردها درمحافل رسمی حظورپیدا کرد , تبدیل نمودن تعطیلات روز جمعه به یکروز دیگر, و دربدل گفتن ( السلام علیکم ) بجای آن گذاشتن کلای شپو و برداشتن آن به عنوان احترام متقابل و یا اینکه با سر اشاره نمودند , پوشیدن پیراهن وتنبان ملی ومحلی مردم ممنوع و بجای آن دریشی پتلون وبجای سله یا لنگی ( شپو) یا اینکه سربرهنه گشتن آنان ,عدم جوازبیش از یک زن , فرستادن دختران جوان بدون محرم شرعی برای تحصیل خارج ازکشور وغیره مسائل دیگرکه بالاتر ازهضم و تحمل جامعه سنتی افغانستان و مغایر عنعنات دینی وملی مردم بود این اصلاحات به زودی نتایج برعکس خود را داد , پس از اجرأ این اصلاحات موج نارضایتی ها ازهرگوشه وکنار مملکت شروع میشود , و روز به روز این نارضایتی ها اوج گرفته و تا بدرجه یی رسید که در دربارامان الله خان نیز سرایت کرد , تا اینکه ویرا یک انسان عادی ازمملکت تبعید نمود ,این انسان عادی حبیب الله مشهور به ( بچه سقا ) بود , امیرامان الله خان درمبارزه برعلیه بچه سقا به شکست مواجه شده بتاریخ 14جنوری 1929م  با تمام اعضای خانواده اش ساعت 9 صبح بوسیله موتربطرف قندهار حرکت نمود , ساعت10 صبح درباریان قصرازواقعه امیرخبر یافته بدور برادر ارشد امیر، سردارعنایت الله خان جمع شدند , استعفانامه یی را که امان الله خان درقصرگذاشته بود بخوانش گرفته شد , پس ازآن افراد که داخل قصربودند به سردارعنایت الله خان بیعت نمودند , اما وی فقط سه روز درداخل قصرحکم نمود و در16 جنوری تاج وتخت افغانستان را به حبیب الله بچه سقا سپرده وخودش به معیت اعضای خانواده اش با طیاره انگلیس ها بطرف پشاورحرکت نمود
امیرحبیب الله ( بچه سقا )
1348هجری 1928 میلادی
سلطنت امیر امان الله خان بعد از آنکه با تضاد های داخلی مواجه گردید وی تمام اصلاحات غیرشرعی خود را متوقف نموده با انفاذ ابلاغیه ء 18ماده یی درجنوری سال 1928میلادی بصورت کامل منسوخ نمود , درنتیجه عمیق شدن کشیده گی ومخالفت بین شاه و توده های محافظه کاران وهمچنان متنفذین و سران قوم ، اصلاحات رویکارشده وی بی نتیجه ماند, البته عداوت انگلیسها نیزکه درهمین خصوص خیلی کمک نموده است درافغانستان ، در دوره یی احتلال یگانه عامل برعقب ماندن مملکت تنها دست های خارجی نبوده بلکه قوانین دولت وفساد دراموراداری باعث ویرانی مملکت ازنگاه مادی ومعنوی گردیده بدین ترتیب در زمینه فعالیت دست های بیگانه افزایش یافت , امیرحبیب الله خان ( بچه سقا ) فرزند یک شخص عادی بوده چنانچه از نام وی فهمیده میشود که پدرش " سقا " یعنی آب رسان بود ، او در ابتدأ به امور باغ داری وباغبانی کارمینمود ، انگیزه وعلت اساسی به وجود آمدن روحیه قیام وعصیان در وجود حبیب الله علیه دولت آن بود که بی عدالتی حکومت امانیه درمورد وی قرار گرفته بود و روابط دوستانه امیر با شوروی ها ، که دولت اسلامی بخارا راسرنگون کرده وقتل عام اهالی بیگناه ومملکت شان را احتلال نموده وحالا باچهره نفاق زمینه یی داخل افغانستان شدن آن به وجود میاید , زیرا شوروی با دولت افغانستان که تازه استقلال خود راگرفته بود با پیمان وسیع روابط خویشرا برقرارکرد, رهبران شوروی با سیاست مخادع و با زبان چرب احساسات امان الله خان و جوانان کم تجربه ء که در اطراف وی بودند بطرف خود مفتون نمودند , گویا به تبلیغات شوروی ها استقلال افغانستان از حمایت و کمک آنها برپاگردید , حال آنکه در دوره امپراطور روسیه ومیراث خوران جهانگیر او شوروی ها درجنگ های " افغان و انگلیس " از واقعیت های تاریخی خلاصه نموده میتوانیم بگویم که روس ها هیچ کمک نکرده اند, دولت شوروی پس ازآنکه افغانستان اعلام استقلال سیاسی نمود وخود را از انقیاد قدرت انگلیس نجات داد بالای دولت بخارا که سخت در انزوا مانده بود حمله نموده اشغال نمودند بدین ترتیب شهرخوارزم را نیز اشغال نمودند درنتیجه دولت مسلمان ترکستان ازبین برداشته شد , پس از آن شوروی ها مسلمانان مناطق مذکوره را گرفتار و به قتل و به تبیعید نمودن آنها پرداختند , تمام اموال ودارایی آنها را مصادره نمودند ، هزاران انسان بیگناه سر زمین خویشرا ترک گفته بسوی افغانستان هجرت نمودند ، مأمورین دولت افغانستان با این مهاجرین همدردی خویش را اظهارنکردند , اما اقوام محلی با مهاجرین ترکستان درمناسبات خوب بودند , زمانیکه علمای دین وسران قوم ترکستان به افغانستان گذشتند ، ظلم و استبداد کمونیست ها را به مأمورین دولت حکایت میکردند مامورین دولتی افغانستان که سخت فریفته سیاست حیله گرانه شوروی ها شده بودند به حرف های آنها اعتبار واهمیت ندادند , بچه سقا را که شوق وعلاقه به جهاد داشت ، پادشاه بخارا امیرسید عالم خان که به افغانستان آمده بود ودرباغ حسین کوت محل اقامت وی بود ، ازما جرای غم انگیز اینکه یک پادشاه مسلمان مملکت وی توسط کفارکمونیست غصب گردیده است احساسات بچه سقا را برانگیخت , زمانیکه انورپاشاه درقسمت شرقی بخارا جهاد راعلیه کمونیست ها آغازکرده بود از افغانستان نیز دسته - دسته جوانان با همراهی علماء و رهبران مذهبی شان بدون اجازت دولت از دریای آموعبورنموده به صفوف مجاهدین پیوستند , دولت افغانستان بخاطر جلوگیری از وقوع این حادثه جنرال محمد نادرخان را به حیث رئیس تنظیمیه قطغان و بدخشان تعین نموده و اعزام گردید , اما بدست شوروی ها نامه های انور پاشاه افتاد درآن دیده میشود که محمدنادرخان با مسئله نفوذ انور پاشاه ظاهرا مخالفتی نداشته بلکه با اوکمک های مخفیانه نموده است , بنابرهمین علت جنرال محمد نادر خان ازمقام وزارت حربیه معزول گردیده و به حیث سفیر افغانستان درپاریس اعزام میگردد , دربین دسته های مجاهدین حبیب الله نیز موجود بود , ازینکه او شخص شجاع و خدا ترس بود برای انور پاشاه منظور گردیده برتبه ظابط مقام ویرا ارتقا داد , وی پس از شهادت انور پاشاه بکابل برگردید در این وقت گاردجدید مخصوص شاه تشکیل گردید وحبیب الله نیزشامل دراین گارد گردید , اما دیری نگذشته بودکه برأثربیعدالتی دولت برحق وی ومردم صورت گرفت ، سبب عصیان اوگردید که با مخالفین دولت یکجا گردید ، مخالفین دولت عبارتند ازعلماء وفیودالان و زمینداران بزرگ میباشد که وی را حمایت و تقویه نموده و باکمک آنها تخت کابل را تصاحب شد ، امیرحبیب الله مشهور به بچه سقا همان سال که درتخت نشست  در بیانیه خود که درمراسم جشن استقلال ایراد نمود ، هردوهمسایه ابرقدرتمند یعنی انگلیس و شوروی را نگران ساخت ، زیرا دربیانیه او استرداد دروازه صندل که درغزنی از قبرسلطان محمود غزنوی به سرقت رفته بود و مسئله آزادی بخارا بود وهردو کشور را الزام نمود تا قضیه را حل وفصل نمایند, بخاطرهمین انگلیس سفیرخویش را از کابل فراخواند , پادشاه انگلیس درپارلمان آن کشور، وضعیت افغانستان را نا أمن وغیرمطمئن خوانده گفت :                        تا زمانیکه در افغانستان یک حکومت شرعی ومنتخب روی کار نیاید سفیرکشورما برنمیگردد , بازهم دریک سند محرمانه سیاسی ، چنین آمده است , وزارت خارجه برتانیه دراین خصوص درحالت تردید ماند آیا امکان دارد کشور افغانستان مقتدرات وسرنوشت خود را بدست یک فرد تاجک سپرده وبا وی متحد گردیده و از وی حمایت کند به همین سبب باید با غور و بر رسی دقیق بجای او یک شخص دیگر تعین گردد , با افشا شدن این اسناد محرم انگلیس ها پیمانه یی ذی دخل بودن خود را در رهبریت افغانستان اثبات نمودند                       
               أورته آسیا تاریخی مؤلف سید مبشرکاسانی
ترجمه . سید محمد فرید کاسانی .
یوم الجمعه

قوس 1390شمسی -  محرم الحرام 1433هجری - مطابق   12/12/2011میلادی – مراجعت باب بارکزائی ها بتاریخ ،        4 ذوالقعده 1433هجری- 29سنبله 1391 شمسی 19 سبتمبر 2012میلادی روز پنجشنبه به پایان رسید ،،،

ليست هناك تعليقات:

إرسال تعليق